سه شب فرزندم را دخیل پنجره فولاد شمسالشموس کردم لحظات به غروب پیش می رفت چشمانم را خواب سنگینی فرا گرفته بود، کودک سه ساله ام که توان انجام هیچ حرکتی را نداشت بر روی زانوهایم بود…