از «قصههای مجید» تا «پاستیلهای بنفش»
اگرچه ترجمههای خوب، باب آشنایی با فرهنگهای مختلف را پیش روی کودکان و نوجوانان میگشاید، ترجمههای سریالی و بازاری، که این روزها تعدادشان رو به افزایش است، آسیبی جدی برای زبان و فرهنگ بهشمار میروند.
به گزارش کودک پرس ، همین چند وقت پیش بود که هوشنگ مرادی کرمانی، نویسندهای که ما کودکیمان را با «قصههای مجید» او گذراندیم، گفت قصد دارد خودش را بازنشسته کند. اعلام بازنشستگی هوشنگ مرادی کرمانی و جای خالی او و امثالش در ادبیات کودک و نوجوان بهانهای شد تا در این گزارش، اوضاع کتابهای کودک و نوجوان را بررسی کنیم.
بچهها بیشتر کتاب ترجمه میخوانند
بچهها، نه مثل قدیم ولی هنوز حوصلهشان از بزرگترها برای خواندن کتاب بیشتر است. شاهدش هم رونق نسبتاً بیشتر غرفههای کودک و نوجوان در نمایشگاه کتاب و اصرار بر داشتن واحد کودک و نوجوان توسط ناشرانی که قبلاً فقط برای بزرگسالان کار میکردند. نیکنام حسینیپور، مدیرعامل خانه کتاب هم این نکته را تأیید میکند. او در یک نشست خبری در نمایشگاه کتاب امسال گفته بود در سال ۱۳۹۷، کتابهای کودک و نوجوان با سهم ۱۵ درصدی از کتابهای منتشرشده در این سال، رتبه سوم بیشترین تعداد انتشار کتاب را داشته است. آمارهای مدیرعامل خانه کتاب یک چیز دیگر را هم میگوید و آن این است که استقبال از کتابهای کودک و نوجوان بیشتر درباره آثار ترجمه شده است؛ بهطوری که در سال ۱۳۹۷، بیشترین ترجمهها در حوزه کودک و نوجوان انجام شده و ۲۶ درصد کل ترجمهها به این حوزه اختصاص دارد.
درباره کیفیت کتابهای کودک و نوجوان، چه تألیف و چه ترجمهاش، حرف و حدیثهایی هم هست. شهرام اقبالزاده، نویسنده و مترجم کتابهای کودک و نوجوان در اینباره به خبرنگار ایرناپلاس میگوید: نمیتوان درباره کیفیت این آثار نظر کلی داد و هم در تألیف و هم در ترجمه، آثار ضعیف، متوسط و قوی وجود دارد.
یکدهم درآمد جیکی رولینگ را هم نداریم
اقبالزاده که خود در حوزه نشر فعال است، علت استقبال ناشران این حوزه را از کتابهای ترجمه، مسائل مربوط به اقتصاد نشر میداند. او میگوید: «در غرب، اقتصاد نشر، اقتصاد بسیار نیرومند و درآمدزایی است و بسیاری از نویسندگان بهصورت حرفهای از آن طریق زندگی میکنند و همه میدانند مثلاً جیکی رولینگ، نویسنده مجموعه «هریپاتر» جزو میلیاردرهای جهان است، اما در ایران، همه نویسندگان و مترجمان ما با هم یکدهم درآمد این چند سال خانم رولینگ را ندارند. بنابراین وقتی از نظر مادی و معنوی شأن نویسنده رعایت نمیشود، خواه ناخواه تعداد کمی به سمت تألیف میآیند، اما در قلمرو ترجمه با توجه به اینکه دانشگاهها فارغالتحصیلهای زیادی دارند و شغلی برایشان نیست، خیلیها به این حوزه میآیند و کار میکنند. بنابراین تعداد آثار تألیفی خوب به خاطر روی آوردن شمار اندکی از افراد توانا به ادبیات کودک کم است.»
اگرچه کتابهای تألیفی کودک و نوجوان از کتابهای ترجمه کمتر هستند، اما این به معنای ضعیف بودن این تألیفها نیست و نویسندگان کودک و نوجوان ایرانی در این سالها در جهان خوش درخشیدهاند. هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی و فرهاد حسنزاده از نویسندگانی بودهاند که آثارشان در این حوزه توجه جهانیان را جلب خود کرده است و در جشنوارههای بینالمللی از آنها تقدیر شده است.
ترجمه میکنیم چون تألیفهایمان کم است
با وجود نویسندگان خوبی که فعال هستند، چرا همچنان ترجمهها بازار بهتری دارند؟ دلیل مهمش این است که ترجمهها برای ناشران ارزانتر درمیآید؛ بهعلاوه آنگونه که اقبالزاده هم مطرح میکند، در مقابل چند نویسنده خوب ایرانی، هزاران نویسنده خوب خارجی هم وجود دارد که انتخاب آثارشان سادهتر است. او توضیح میدهد: «اینکه چرا بچهها به ترجمه روی میآورند به خاطر این است که تألیف کم است؛ چرا که در این رقابت نابرابر فرد باید شغلی انتخاب کند که زندگیاش بچرخد.» وقتی چرخ زندگی نویسندگان در ایران خوب نمیچرخد، ناچار ترجمه پا میگیرد که کاری بهصرفهتر است.
ترجمه بازاری بد است
اگرچه ترجمههای خوب باب آشنایی با فرهنگهای مختلف را پیش روی کودکان و نوجوانان میگشاید، ترجمههای سریالی و بازاری، که این روزها تعدادشان رو به افزایش است، آسیبی جدی برای زبان و فرهنگ به شمار میروند. مخاطبان زیادی که کتابهای کودک و نوجوان دارند، ناشران را برای فعالیت در این حوزه وسوسه میکند و به چیزی که توجه نمیکنند زبان و نگارش سالم در ترجمه است که این بیتوجهی به زبان و فرهنگ ما صدمه میزند. به گفته اقبالزاده: «مترجمان به همین زبان روزمره بچهها ترجمه میکنند و بچهها هم این ترجمهها را دوست دارند. تبلیغاتشان هم قوی است و بازار را گرفتهاند. اینها برای فروش بیشتر، دنبالهرو ذوق بچهها هستند و سطح ادبیات را پایین میآورند. در نمایشگاه کتاب هم شلوغترین غرفهها متعلق به اینگونه ناشران بود.»
تبلیغات قوی چنین ناشرانی باعث شده است که خانوادهها و بچهها جذب کتابهایشان بشوند؛ بهگونهای که در نمایشگاه کتاب امسال، بیشتر بچهها و خانوادههایشان سراغ غرفه ناشرهایی را میگرفتند که به لطف تبلیغات و بازاریابی بسیار گستردهای که داشتند، توانسته بودند خودشان را در دل بچهها جا کنند و در آن غرفهها، جای سوزنانداختن هم نبود. البته در کنار اینها ناشرانی هم هستند که خوب کار میکنند و گروههای کارشناسی برای انتخاب و ترجمه کتاب دارند و علاوه بر محتوا، به زبان هم اهمیت میدهند.
اقتصاد نشر در گرو تبلیغات
یکی از ناشران معروف کتاب کودک و نوجوان در ایران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان است که نشر کتاب، تنها گوشهای از فعالیتهای آن است. کانون در سال ۱۳۴۴ تأسیس شد و بعد از انقلاب، بهعنوان یک نهاد دولتی وابسته به آموزش و پرورش، به فعالیت خود ادامه داد. کانون توانست در دورههای مختلف فعالیتش، اقدامات مؤثری در زمینه آشناکردن کودکان و نوجوانان با کتاب انجام دهد. اما در سالهای اخیر، کانون، هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ کمی تأثیر خود را از دست داده است و کتابهایش دیگر آن رونق و محبوبیت سابق را ندارند.
با از دست رفتن تأثیرگذاری نهادهایی مانند کانون پرورش فکری، ناشرانی که جیبشان برای تبلیغات پُرتر بود، به میدان آمدند و خانوادهها را به خود جذب کردند. اقبالزاده میگوید: «اقتصاد نشر تا حد زیادی به تبلیغات وابسته است. مخصوصاً با گسترش شبکههای مجازی، تأثیر تبلیغات بیشتر شده است. هرکسی هم بیشتر پول خرج میکند و تبلیغاتش بیشتر است، بیشتر تأثیر میگذارد. اینها گروه بازاریابی قوی دارند و عمدتاً خانواده را هدایت میکنند.» او میگوید بعضی از این ناشران حتی در شبکههای تلویزیونی پربیننده خارج از کشور هم تبلیغات دارند.
صداوسیما آسیبزنندهتر است یا کتابهای ترجمهای؟
با این همه، اقبالزاده معتقد است دلبستگی نداشتن به فرهنگ و ادبیات، ربط مستقیمی به ادبیات کودک و نوجوان ندارد. او بر این باور است که «این معضل در درجه اول، به سیاستهای کلان نظام ربط دارد که نتوانسته در صداوسیما، آموزش و پرورش و آموزش عالی، عشق به سرزمین و تاریخ و فرهنگ خودمان را در افراد پرورش دهد.» او سپس این پرسش را مطرح میکند که «میزان فرهنگسازی و تأثیرگذاری صداوسیما بیشتر است یا ترجمه؟ و اصلاً مگر تیراژ کتاب چندتاست؟».
اقبالزاده میگوید: «از قضا ترجمه خوب و با زبان خوب، باعث دلبستگی به زبان فارسی و در نهایت به کشور میشود؛ چون زبان فارسی، زبان شیوا و قدرتمندی است. وقتی کودک با ترجمه یا تألیف با فرهنگ و ادبیات آشنا شود، نگاهش به جهان نگاه دیگری است. گرچه ترجمه هم گاهی میتواند این علاقه را به غرب تشدید کند، اما در سطح کلان این مسئله ربطی به ترجمه ادبیات کودک ندارد.»
کتاب یکی از راههای اصلی آشنایی کودکان با جهان، تاریخ و فرهنگهای دیگر است و میتوان با کتاب، آنها را با هزاران جهانی که نزیستهاند، آشنا کرد، اما در انتخاب کتاب باید دقت کرد؛ روزگاری کودکان این سرزمین «قصههای خوب برای بچههای خوب» مهدی آذر یزدی را میخواندند و حالا ترجیح میدهند «پاستیلهای بنفش» را بخوانند.
منبع: ایرنا
ارسال دیدگاه