آنچه این روزها کمیاب است

به گزارش کودک پرس ، به‌عنوان مدرس ادبیات در دانشگاه از یک سو و شاعر شعر امروز از سوی دیگر، سهم ادبیات کلاسیک فارسی در شعر امروز را چطور ارزیابی می‌کنید؟

شعر را نمی‌توان از جریان کلی آن جدا و تقسیم‌بندی کرد، یک زنجیره است که هر شاعر حلقه‌ای از آن است، حلقه‌ای که گذشته را با آینده وصل می‌کند. منظورم ازگذشته و آینده زمان معمول نیست، فرآیند شعر را می‌گویم. شاعر امروز ادامه شعر دیروز را جلوتر می‌برد ومنظورم از شاعر کسی است که ادبیات کلاسیک را خوانده باشد و آن را پس ذهن داشته باشد و بداند دارد چه چیزی را به این کلیت اضافه می‌کند.

زمانی رشته ادبیات فارسی دانشگاهی را موزه شعر و نثر کلاسیک فارسی می‌دانستند، به نظر شما درهای این موزه به روی شعر امروز کی گشوده خواهد شد؟
امروز دیگر درها به آن شکل بسته نیست و بویژه با گرایشی شدن رشته ادبیات و ایجاد گرایش ادبیات معاصر راه‌های بیشتری باز خواهد شد. دیگر آن نگاه قبلی به آن شدت وجود ندارد، پایان نامه‌های بیشتری با موضوع شعر امروز نوشته می‌شود و به‌دلیل فضای مجازی و ارتباط نزدیک‌تر با شاعران و آثار آنها دانشجویان بیشتر نمونه‌های شعر امروز را می‌بینند اما متأسفانه آن انگیزه‌های قوی و پیگیری‌ها و تلاش‌های مستمر و کند و کاو در ادبیات کلاسیک هم کمتر شده است چه برسد به شعر امروز. بنابراین فکر می‌کنم درها بسته نیست و زمینه برای نقد و بررسی شعر امروز فراهم است و آنچه این روزها کمیاب است منتقد آگاهی است که بتواند راهگشا باشد.

یک ارتباط دوسویه میان دانشگاه و جریان شعری که در جامعه وجود دارد می‌تواند به پویایی شعر کمک کند. گاهی این جزم اندیشی که می‌گویید از این سو هم دیده می‌شود، یعنی اگر شاعری آکادمیک باشد و از دل دانشگاه بیرون آمده باشد ممکن است از سوی شاعران و منتقدان بیرون متهم به همان نگاه واگرا و مبتنی بر ادبیات کلاسیک شود و پیش از آنکه شعر او بررسی شود مورد قضاوت قرار گیرد که این هم به همان نسبت غیر منصفانه خواهد بود و متأسفانه نمونه‌های آن را دیده‌ام.

تأویل شما از «شعر زنانه» که سهم کمی بسیاری را در شعر امروز به خود اختصاص داده چیست؟
هر بار که با این اصطلاح برخورد می‌کنم هم در مورد آن می‌دانم و هم چیزی نمی‌دانم. اصطلاحی ساده و در عین حال پیچیده است و به نظرم گفت‌و‌گو در مورد آن آنقدر تخصصی باشد که در این جایگاه و مجال نگنجد. روزی که بحث و جدل در مورد اشعار اولیه فروغ فرخزاد داغ بود «منتقدی گفته بود شعر زن حرف دل است که لباس عقل می‌پوشد، کاش زن از مرد تقلید نمی‌کرد، هر چه دلش می‌خواست می‌سرود، با عقل کاری نداشت.» از این نگاه ساده انگارانه که عقل را ساحتی مردانه می‌داند گرفته تا آرای سیسکو که برای نخستین بار «نوشتار زنانه» را مطرح می‌کند و در آنجا جنسیت را کنار می‌گذارد و این نوع نوشتار را که در آن نحو کلام شکسته می‌شود و شعر در تقابل با قدرت و نظام‌های اجتماعی و اقتصادی مردسالارانه قرار می‌گیرد مطرح می‌کند، هنوز نمی‌توان براحتی نوشته‌ای را براحتی زنانه دانست.

آیا شعر زن به دور از عقل و سراسر احساس است؟ اندیشه زنانه که در تاریخ گم شده است یکی از دغدغه‌های مهم و مغفول است. آیا لزوماً شعری که نحو و ساختار را به هم بریزد زنانه می‌شود؟ مثلاً در همان بیانیه سیسکو می‌گوید زن باید بنویسد: یعنی خود نوشتن را مرحله‌ای بزرگ برای زن می‌داند بس که ننوشته و حذف شده است و در درجه بعدی معتقد است نوشتن برای زن یک نوع خرد و باور ایجاد می‌کند برای رسیدن به حق خود. من همیشه معتقد بوده‌ام این موضوع را می‌توان در مراتب مختلفی بررسی کرد و همان‌طور که نوشتار زنانه متکثر و وحدت گریز است، نظریه آن هم نمی‌تواند با یک جمع‌بندی مشخص و قرار دادن متون در یک کلی فراگیر به نتیجه برسد.

با نگاهی به پایان نامه‌هایی که شعر موضوع آنهاست می‌توان دریافت، که متر و معیارهای دانشگاهی برای سنجش شعر امروز، همان ابزار تعریف شعر کلاسیک فارسی است؛ راهکاری برای اصلاح این وضعیت پیشنهاد می‌کنید؟
نمی توان همه پایان نامه‌ها را با این نگاه قضاوت کرد، از میان انبوه کارهای پژوهشی که انجام می‌شود تعدادی هم بر اساس نظریه‌های ادبی نوشته می‌شوند. موضوعی که اینجا اتفاق می‌افتد این است که در دانشگاه پایان نامه‌ها طبعاً آثاری را انتخاب می‌کنند که تا حد زیادی تثبیت شده‌اند. مثلاً از منظری شعر فروغ، شاملو، اخوان و… را کار می‌کنند اینکه انتظار داشته باشیم دانشگاه، آن هم با پایان نامه‌ های دانشجویی راهگشای شعر امروز باشد و با بحث و نقد و جدل وارد میدان شود، خیر. اگر با این نگاه ببینیم دانشگاه همیشه یک گام عقب‌تر از شعر امروز است. شعر امروز می‌تواند در کلاس‌ها مورد بحث قرار گیرد و مقالاتی در مورد آن نوشته شود اما با وضعیتی که پایان نامه‌های دانشجویی دارند بعید است تحلیلی که به آن شکل در آنجا اتفاق می‌افتد برای شعر امروز راهکاری ارائه دهد. این توقع را می‌توان از اعضای هیأت علمی داشت که از پایان نامه‌ها گذشته، بر موضوعی متمرکز شده و صاحبنظر هستند.

برویم سراغ وضعیت شعر در میان اقلیت کتابخوان‌ها؛ خب جایگاه شعر در این وضعیت را چطور ارزیابی می‌کنید؟ جای امیدواری هست؟
همه می‌دانیم وضعیت جالبی نداریم. با هر ناشری که صحبت کنید از کتاب‌های رمان و مخصوصاً ترجمه استقبال می‌کند اما از شعر نه. می‌گویند بازار خوبی ندارد با این حال کتاب‌های زیادی چاپ می‌شود. حتی کتاب‌هایی که نباید با عنوان شعر چاپ شود اما می‌شود. از سوی دیگر کتاب‌های خوبی دراین آشفته بازار نادیده انگاشته می‌شود. منتقدین جدی و پیگیر بسیار کمی وجود دارند که کتاب‌ها را بخوانند. روزگاری حتی شاعران بر مجموعه‌ها نقد می‌نوشتند و به معرفی و رونق اشعار کمک می‌کردند مثل نقدهای اخوان ثالث بر آثار شاعرانی چون نادرپور، فریدون مشیری، نصرت رحمانی و نشریه‌های تخصصی هم کمک زیادی می‌کردند.

البته همان روزها هم نقدها تخصصی نبودند و چه بسا نقدهای مثبتی بر مجموعه‌های ضعیفی نوشته می‌شد اما همواره جای امیدواری هست. بحث انحطاط هنر و هنر منحط در سال‌های پس از کودتای 28 مرداد مطرح می‌شود، کسانی چون سیروس پرهام، آیتی، به آذین، شعر را از دست رفته اعلام می‌کنند در حالی که شاعرانی چون نیما، فروغ، شاملو، اخوان، حاصل همان روزها هستند. بالاخره آثار خوب جایگاه خودشان را پیدا می‌کنند.

منبع: ایران آنلاین