کتاب کودک نباید عقل کل داشته باشد

به گزارش کودک پرس ، آدم‌ها از روزی که به دنیا آمدند قصه‌ها را دوست داشتند. شب‌ها با قصه به خواب رفته‌اند و در زندگی نیز با قصه خو گرفته‌اند. قرآن کریم نیز پر از قصه‌های مختلفی است که خدا برای ما انسان‌ها در کتابش تعریف کرده‌است. اثر تربیتی قصه‌ها همیشه بیشتر از حرفهای مستقیم و نصیحت‌های رودر‌رو بوده‌است. قصه‌ها حتی روش زندگی کردن و آموزش‌های ساده را می‌توانند به زبان گویا‌تری بیاموزند. قصه کودک از جمله حوزه‌های مهمی است که همان اول پایه‌های تربیتی یک انسان را بنا می‌کند. مادران و پدران زیادی دوست دارند شب‌ها برای کودکانشان قصه بخوانند و آنها را با کتاب‌خوانی و قصه‌خوانی انس بدهند. اما انتخاب قصه و کتاب هم آداب خودش را دارد.

«اسماعیل آذری نژاد» نام آشنای حوزه کتاب و قصه کودک است. روحانی فعالی که اهل کهکیلویه و بویر‌احمد است. شهر به شهر و روستا به روستا را می‌گردد و برای بچه‌ها قصه می‌گوید کتاب قصه می‌برد تا بچه‌های داناتری شوند. بچه‌های روستا هربار او را می‌بینند می‌دانند قرار است داستان‌های تازه بشنوند. با آقای آذری نژاد درباره قصه کودک و آداب قصه‌یابی و قصه‌گویی برای کودکان گفتگو کردیم.

چرا باید برای بچه‌ها داستان بخوانیم؟ مگر داستان چه فایده‌ای دارد که شما به خصوص آنقدر در این حوزه فعال هستید و به آن توصیه دارید؟

من به چند دلیل به قصه رو آوردم. اول اینکه وقتی برای بچه‌های خودم قصه می‌خواندم، تاثیر رفتاری، فکری و… را روی آن‌ها احساس می‌کردم و به وضوح آن را می‌دیدم. دو اینکه من خودم اهل مطالعه هستم. می‌دانم کودکی دوران بسیار مهمی است و ما اگر برای بچه‌ها در این دوران وقت بگذاریم.

کار کنیم و قصه بخوانیم، حتماً تأثیرگذار است. دلیل سوم هم اینکه ما نمی‌توانیم بچه‌هایمان را نصیحت کنیم. نمی‌توانیم بچه‌ها را بنشانیم و بگوییم می‌خواهم یکسری اطلاعات به تو بدهم. از طرف دیگر ما باید یکسری مهارت‌ها و توانمندی‌ها را به بچه‌ها یاد بدهیم نیازو داریم که بچه پرورش فکر پیدا کند، پرورش خیال پیدا کند. یکی از ابزارهای مهم، قصه است. خلاصه اینکه ما راهی نداریم به غیراز اینکه با بچه‌ها از طریق قصه وارد شویم. شما ببینید؛ حتی قرآن هم وقتی می‌خواهد به بزرگتر‌ها یک کاری را بگوید که انجام بدهند یا می‌خواهد انتقال یک مفهومی را داشته باشد، از قصه استفاده می‌کند.مولانا وقتی می‌خواهد یک مفهوم عرفانی و سنگینی را به مخاطبینش انتقال بدهد، از راه قصه وارد می‌شود. کتاب مولانا پر از داستان است، سعدی پر از داستان است، عطار پر از داستان است. پس معلوم می‌شود که انسان با قصه انس بیشتری دارد.

ضمن اینکه استان ما استان کم‌برخورداری است. نظام آموزشی ما نظام آموزشی پیشرفته‌ای نیست متأسفانه. وقتی من به روستاها می‌رفتم، می‌دیدم بچه‌ها برای بیان خواسته‌هایشان و برای بیان افکارشان لکنت زبان دارند. یعنی توانمند نیستند. از طرف دیگر این بچه‌ها فکرشان رشد نکرده است و در خیال‌پردازی توانمند نیستند. در عمق‌بخشی به فکرشان مشکل دارند. این‌ها را کنار هم گذاشتم دیدم که راهی ما نداریم مگر اینکه از راه قصه و داستان وارد شوم.هشت سال پیش، روز اولی که وارد روستاهای کهگیلویه و بویر احمد شدم، با خودم فکر کردم من چه کار می‌توانم برای مردمم انجام دهم؟ دیدم اصلی‌ترین راه برون‌رفت استان ما از محرومیت، دانایی و توانایی است. گفتم با چه کسانی شروع کنیم؟ دیدم کودکان مهم‌ترین هستند. گفتم با چه چیزی شروع کنیم؟ دیدم کتاب مهم‌ترین است. این شد که کتاب، کودک، روستا را انتخاب کردم و شروع به فعالیت با بچه‌ها کردم. قصه می‌خوانیم با هم، کاردستی درست می‌کنیم، باهم گفت‌وگو می‌کنیم. خداوند به پیامبر می‌گوید قصه بگو. چرا؟ زیرا قصه یک ابزاری برای فکر کردن است.

 

در انتخاب قصه برای کودکان به چه چیزهایی باید دقت کرد؟ قصه باید چه چیزهایی درون خودش داشته باشد که برای بچه مفید باشد؟

من در انتخاب قصه به نیاز کودک نگاه می‌کنم. باید ببینیم کودک در سن کودکی چه نیازهایی دارد. قصه‌ای که شما برای بچه دو ساله می‌خوانید، با قصه‌ای که برای بچه شش ساله، هفت ساله و ده ساله می‌خوانید، طبیعتاً متفاوت است. از کم و زیاد بودنش تا نوع نیاز. نوع نیازی که آن کودک دو_سه ساله دارد با نوع نیازهای کودک ده ساله متفاوت است، تحملشان متفاوت است. مثلاً کودک دو_سه ساله تحمل کمتری دارد و نمی‌شود برایش قصه طولانی خواند.

از طرف دیگر کودک یکسری نیازهایی دارد. نیاز دارد که فکرش رشد کند، نیاز دارد یک مهارتی یاد بگیرد. من به بعضی از هم‌لباس‌هایم می‌گویم که ببینید مثلاً کودک در مدرسه است، هنگام بازی فوتبال یک نفر روی او خطا می‌کند، یا وسیله‌اش را برمی‌دارد می‌رود. کودک باید این‌جا چه کار بکند؟ پس من باید اینجا به بچه مهارت یاد بدهم. نمی‌شود بروم بگویم: «بله بچه‌ها اگر کسی توپتان را برد، این کار را کنید و آن کار را نکنید!» نه! بچه اصلاً حوصله این حرف‌ها را ندارد و من باید از راه قصه وارد شوم. عرض بنده این است که کودک نیاز دارد مهارت‌هایی را کسب کند و قصه کمک می‌کند به رفع این نیاز.مثلاً کتاب «یک توپ برای همه» این مهارت را به کودک یاد می‌دهد که اگر با دوستش بازی می‌کند و دوستش او را اذیت می‌کند، اینجا کودک باید چه کار کند.قصه باید مهارت‌های زندگی را به کودک بیاموزد.

 

قصه باید چه خصایصی را در کودک تقویت کند؟

کودک در دوران کودکی‌اش پرسشگر است. کودکان زیاد حرف می‌زنند و زیاد سؤال می‌پرسند. این را ما نباید بگذاریم نابود شود. نباید سرکوبش کنیم. اتفاقاً باید پرورشش بدهیم و به آن جهت بدهیم. وقتی کودکی وارد دنیایی می‌شود که برایش پر از ابهام است، سؤال می‌پرسد. گاهی والدین به کودک می‌گویند کم حرف بزن، کم‌سؤال بپرس. اتفاقاً ما می‌گوییم نه! ما باید پرسشگری کودک را تقویت کنیم، نباید سرکوب و نابودش کنیم.این‌ها نیازی است که کودک دارد: مهارت بیاموزد، پرسشگری‌اش تقویت شود، خیال کودک پرورش بیابد.خداوند بطور خدادادی یکسری چیزها را درون کودک قرار داده است. ولی ما در نظام تربیتی و نظام آموزشیمان، این‌ها را نابود می‌کنیم.خداوند کودک را پرسشگر بار آورده است، یعنی در ذاتش پرسشگری را قرار داده است. اما ما با نظام تربیتی‌مان آن را نابود می‌کنیم. ما می‌گوییم نه! ما باید یک نظام آموزشی برای خودمان تعریف کنیم که آنچه خدا در وجود کودک قرار داده است را پرورش دهیم. بچه‌ات خیال‌پرداز است، تقویتش کن. بچه‌ات پرسشگر است، تقویتش کن. بچه‌ها ذاتاً فیلسوف هستند. سؤال‌های عجیب و غریبی می‌پرسند. سؤال‌هایی می‌پرسند که فیلسوف‌های بزرگ آن‌ها را می‌پرسند. مثلا «خدا کیه؟ چرا ما به دنیا آمدیم؟» همه سؤالاتشان در قالب چرایی و چیستی است. شما اگر بروید سؤالات کودکتان را دربیاورید، می‌بینید تماماً سؤالاتی می‌پرسند که یک فیلسوف بزرگ با آن‌ها درگیر است. و ما به این‌ها جوابی نمی‌دهیم یا جواب‌هایی می‌دهیم که سؤالش را نابود می‌کنیم. دیگر از سؤالش سیرش می‌کنیم.مرحوم صفایی حائری جمله‌ای دارد که می‌گوید: «مربی‌ای مربی است که پرسش‌های تو را زیادتر کند، نه جواب به تو بدهد تا سیر شوی. باید تشنه‌ترت کند.»پس باید کتاب‌های ما بتوانند این چیزها را منتقل کنند.

 

چه جور قصه‌هایی را نباید برای کودکان تعریف کرد؟ اصلا قصه‌گویی برای کودک چه آدابی دارد؟

قصه‌هایی که دارای مفاهیم خشن هستند و مفاهیم سلبی دارند، برای کودکان مناسب نیستند. مثلاً برای کودک نباید از جهنم صحبت بکنیم. اگر می‌خواهیم تربیت دینی داشته باشیم، باید از زیبایی‌ها حرف بزنیم. از تلخی‌ها، از بدی‌ها اصلاً نباید برای کودک صحبت کنیم. کودک خودش این‌ها را کم‌کم در جامعه می‌بیند. ما نباید جز از زیبایی‌ها برای کودکان حرف بزنیم. مدتی پیش کتابی دیدم که اسمش «زندگینامه حضرت نوح (ع)» بود و اتفاقاً کتاب پر از ایراد هم بود. در این کتاب نقشه قتل هابیل توسط قابیل همراه با تصویرگری آمده. در تصویر مشخص است که قابیل دارد هابیل را می‌کشد و… خب این آسیب است برای کودک! پس من بعنوان یک نویسنده مذهبی کودک باید بدانم که نباید مفاهیم سلبی، مفاهیم خشن را بنویسم. مثلاً در تعریف کردن قصه کربلا لزومی ندارد نحوه شهادت حضرت قاسم (ع) و حضرت رقیه (س) را برای بچه شرح بدهیم. نگوییم چون او کودک بوده که شهید شده پس بگذار قصه‌اش را برای کودکم بگویم.

 

در تعریف کردن قصه حضرت ابوالفضل (ع) همین که بگوییم او رفت برای کودکان آب بیاورد و خودش از آن آب نخورد و بعد به شهادت رسید کافی است. لازم نیست برای بچه بگوییم که اول یک دستش قطع شد، بعد دست دیگرش و… وقتی کودک بزرگ‌تر شد، بعداً برایش می‌گوییم، اما فعلاً در دوران کودکی اگر این‌ها را بگوییم، کودک را دچار آسیب‌های روحی روانی می‌کنیم. من اگر می‌خواهم اهل بیت را به کودک معرفی کنم و کتاب دینی بنویسم، حتماً باید نیاز کودک را بشناسم. مگر لازم است ریز جزییات سختی‌هایی که بر ائمه (ع) گذشته است را برای بچه تعریف کنیم؟ برای کودک فقط باید بگوییم که مثلاً حضرت ابوالفضل (ع) این ویژگی‌های اخلاقی خوب را داشت و این زیبایی‌های رفتاری را داشت. همین!

قصه‌های کودک هم دخترانه و پسرانه دارند؟

کودک یکسری نیازهای کلی دارد که فرق نمی‌کند دختر است یا پسر است. یا حتی فرق نمی‌کند ایرانی است، آمریکایی است یا آفریقایی. مثلاً نیاز دارد که فلان مهارت را بیاموزد. یعنی انسان بما هو انسان این نیازها را دارد که باید برطرف شود. طبیعتاً تفاوت‌هایی دارند پسر و دختر، اما اینکه قهر کنم یا صلح کنم و مواردی از این دست چیزهایی هستند که هم دختران و هم پسران باید بیاموزند.

مثلاً من به موردی تا حالا برنخورده‌ام که بگویم این قصه را برای دخترها می‌خوانم و برای پسرها نه یا برعکس.

البته یکبار به دو دبیرستان تیزهوشان دخترانه و پسرانه رفتم. از پسرها که پرسیدم چه کتاب‌هایی می‌خوانید، غالباً که نمی‌خواندند. چند نفری هم که می‌خواندند کتاب‌هایی که نام بردند از سه تا بیشتر نشد! اما در دبیرستان دخترانه که این پرسش را مطرح کردم، هر کدام یک لیست بلند از نام رمان‌های عاشقانه‌ای که می‌خواندند، داشتند. بله این تفاوت‌ها هم هست.

 

شما بیشتر فعالیت‌هایتان در حوزه قصه‌گویی و کتابخوانی در روستاها و مناطق محروم است. در صورتیکه قصه‌ کتاب‌های ما بیشتر شهری است. این شهری‌زدگی کتاب‌ها بچه‌های روستایی را اذیت نمی‌کند؟

بله متأسفانه کتاب‌های قصه خیلی «شهری» نوشته می‌شوند و این مسئله چند آسیب به همراه دارد. یکی اینکه کودک روستایی از خودش زده می‌شود. وقتی می‌بیند همه چیز کتاب‌ها شهری است، فکر می‌کند روستایی بودن بد است. کم‌کم این کودک حس می‌کند تمام زیبایی‌ها و مظاهر تمدنی در شهر است، در حالیکه روستا زیبایی‌هایی دارد که در شهر پیدا نمی‌شود.دوم اینکه من وقتی بیایم با مظاهر زیبایی که کودک آن‌ها را نمی‌شناسد قصه‌ای بخوانم، کودک کمتر هم انس می‌گیرد. مثلاً کودکی که اهل کوه است اگر قصه‌ای که در آن زندگی در کوهستان مطرح است را بشنود، بیشتر مأنوس می‌شود.من هم سعی می‌کنم کتاب داستان‌هایی متناسب با کودکان روستایی برایشان ببرم و بخوانم ولی افسوس که چنین قصه‌هایی بسیار کم هستند. ممکن است مسئله و موضوع مطرح شده در کتاب برای همه کودکان باشد، اما عناصر و کلمات موجود در داستان‌های ما به شدت شهری‌زده شده‌اند و ممکن است این کلمات اصلاً در دایره واژگان کودک روستایی نباشد. بالاخره نویسندگان کودک باید پا پیش بگذارند و برای بچه‌های روستایی هم کتاب بنویسند.

من حتی با کودکان دارای معلولیت جسمی، شنوایی، لکنت زبان و… هم مواجهه داشته‌ام. متأسفانه ما برای کودکان سالم هم برنامه‌ای نداریم، چه برسد به کودکان معلول!

 

در پایان کودک باید حتما چه قصه‌هایی را قبل از بزرگسالی شنیده باشد؟

کودک ما باید تا قبل از ورود به دنیای بزرگسالی با فرهنگش، با مشاهیرش و با الگوهایش آشنایی داشته باشد. اگر کسی دغدغه تربیت دینی فرزندش را دارد، طبیعتاً باید فرزندش را با الگوهای مذهبی آشنا کند. یا فرضاً با اساطیر و الگوهای ملی‌اش آشنا کند. و این‌ها از طریق داستان و قصه ممکن می‌شود.

کتاب باید فکر و خیال کودک را رشد دهد و مهارت‌ها را به او بیاموزد. کتاب باید گفت‌وگو داشته باشد. کتاب باید بچه را کنجکاو کند. کتاب باید به طرز صحیحی نصیحت کند ولی عقل کل نداشته باشد و پیدا کردن راه حل را به خود کودک بسپارد. ما پس از خواندن کتاب، با بچه‌ها جلسات گفت‌وگو برگزار می‌کنیم و از بچه‌ها می‌پرسیم شما چه فکر می‌کنید؟

بهتر است به جای اینکه در داستان‌ها کودک را حواله بدهیم به یک عقل کل مثل پدربزرگ و مادربزرگ و استاد و… تا مشکلش را حل کند، خودش را وادار کنیم تعقل کند.

منبع:فارس