به گزارش کودک پرس ، همه می دانیم اینکه خرید و فروش نوزاد(Baby) در کشور انجام میشود را همه میدانیم.» به عبارتی هم ما می دانیم هم حبیبالله مسعودی فرید، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور. مسعودی فرید در دی ماه سال گذشته زمانی که خبرهای مربوط به خرید و فروش نوزاد در بیمارستان ها در صدر اخبار رسانهها قرار داشت، گفته بود: «در این زمینه بهزیستی وظیفه تعریف شده مستقیمی با جرم ندارد اما با پیگیریهای صورت گرفته با معاونت درمان وزارت بهداشت قرار شد اگر با مورد مشکوک برخورد کردند، سریعا اورژانس ۱۲۳ را در جریان امر قرار دهند تا کودک تحویل خانواده داده شود؛ اما متاسفانه این معضل در چند بیمارستان پایتخت وجود دارد.»
هرچند فرید دو روز بعد از انتشار این خبر در ارتباط با نحوه فروش نوزاد در بیمارستان ها «توسط مادران» توضیحاتی ارائه داد، با این حال با مبرا کردن بیمارستانها از این موضوع باز هم بازخواهیم گشت به جمله ابتدایی خودمان؛ حبیبالله مسعودی فرید، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور گفت: «اینکه خرید و فروش نوزاد در کشور انجام میشود را همه میدانیم.»
همانگونه که همه میدانیم که خرید و فروش نوزاد در کشور انجام میشود به همان اندازه آگاهیم که در کشورمان خلاء قانونی نیز وجود دارد. خلاء قانونی که گاهی به نفع عدهای است و گاهی به ضرر آنها. در ادامه این گزارش به قوانین مربوط به فرزندخواندگی میپردازیم که خانوادهها را سخت با خود درگیر کرده و در انتها یک بار دیگر جمله معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور را خواهیم نوشت.
با روح و روان آدم بازی میکنند، فحش ندیم؟!
با ورود به مرکز بهزیستی شمیرانات تهران با برگهA4 دیوار چسبیدهای مواجه میشوید که روی آن نوشته شده که افرادی که دست به توهین و فحاشی بزنند به حبس محکوم خواهند شد.
در ماده 609 قانون مجازات اسلامی آمده است: «هر کس با توجه به سمت به یکی از کارکنان وزارتخانهها و موسسات و شرکتهای دولتی در حال انجام وظیفه یا به سبب آن توهین نماید به 3 تا 6 ماه حبس و یا تا 74 ضربه شلاق و یا پنجاه هزار تا یک میلیون ریال جزای نقدی محکوم میشود.»
بیایید از خود بپرسیم، چرا در یک مرکز بهزیستی باید چنین قانونی را تایپ، پرینت و به دیوار بچسبانند تا مراجعه کنندگان آن را ببینند؟
یک متقاضی فرزند که مدتی است با بهزیستی برای پذیرش یک بچه در کشمکش است اینگونه پاسخ میدهد: «طبق قانون اگر خانوادهای بچهای از بهزیستی را به فرزندی قبول کند و بعد از آن متوجه شود که آن بچه بیماری(یا سایر مشکلات) دارد، اگر بچه را نخواهد و به بهزیستی تحویل دهد تا زمانی که برای آن بچه سرپرست جدیدی پیدا شود باید هزینههای آن را بپردازد.»
از او پرسیدیم که آیا این جواب همان سوالی بود که راجع به قانون توهین و فحاشی از او پرسیدیم؟ و ادامه داد: «شما خودتان را بگذارید جای خانوادهای که بچهدار نمی شود و یا به هر دلیلی قصد گرفتن بچه از بهزیستی دارد؛ با هزار امید بچهای را به فرزندی قبول میکند و بعد میبیند که آن بچه بیماری دارد که ممکن از به زودی بمیرد با روح و روان آدم بازی میکنند، فحش ندهیم؟ خانوادهها میآیند تا اعتراض کنند به این قوانین مزخرف فرزندخواندگی اما جوابشان همان چیزی است که روی دیوار نوشته شده.»
چه کودکانی، چه والدینی؟
بهزیستی میگوید سخت پای حقوق فرزندانش که همان کودکان بیسرپرست و بد سرپرست هستند، میماند. قانون نیز مانند کوه پشت سازمان بهزیستی ایستاده تا این کودکان در دوران فرزندخواندگی زندگیشان تامین شود. گروه وکلای یاسا در ارتباط با اینکه چه کودکانی به فرزندی سپرده میشوند، آورده است: «کودکانی که والدین یا جد پدری آنها، شناخته شده نباشد. از طرف دیگر این کودکان باید تحت سرپرستی سازمان بهزیستی قرار گرفته باشند، به عبارتی قبل از سپردن کودکان به فرزندی این کودکان باید از طریق مراجع قضایی در اختیار سازمان بهزیستی قرار گیرند و مهمتر اینکه این کودکان باید به خانوادههایی سپرده شوند که قانون تعیین کرده است.» شاید بپرسید که قانون چه خانواده هایی را استحقاق پذیرش فرزند می داند، براساس قانون فرزندخواندگی کشور، زن و شوهر داوطلب سرپرستی باید ایرانی و مقیم ایران باشند و پنج سال تمام از تاریخ ازدواج آنها گذشته و از این ازدواج صاحب فرزند نشده باشند. سن یکی از زوجین حداقل سی سال باشد. زوجین دارای محکومیت جزائی موثر به علت ارتکاب جرائم عمدی و مهجور نباشد. زوجین دارای صلاحیت اخلاقی باشند. زوجین یا یکی از آنها دارای تمکن مالی باشند. زوجین مبتلا به بیماری صعب العلاج نباشند. زوجین معتاد به مواد الکلی یا مواد مخدر و سایر اعتیادات مضر نباشند.
هزار راه رفته!
یک پدر که قصد به سرپرستی گرفتن یک بچه از بهزیستی را دارد از سختی های اخذ فرزند از بهزیستی می گوید. او و همسرش که قصد گرفتن یک دختر از بهزیستی را داشتند، به «ابتکار» میگوید: «آزمایش ها، ارائه مدارک، مشاوره ها و … همه این ها یک و سال نیم طول کشید تا شرایط برای به سرپرستی گرفتن مهیا شود. زمان انتخاب فرزند رسید! انتخاب که چه عرض کنم اسمش تحمیل است. تا اینجای کار به من و همسرم 5 فرزند معرفی کردند که اگر هوشیاری ما نبود ممکن بود دوباره راهی بیمارستان ها شویم.»
از او پرسیدم که چرا بیمارستان؟ و او ادامه می دهد: «ما چند سال پیش فرزندی به دنیا آوردیم که دچار بیماری سندروم دان و یک بیماری دیگر بود. 2 سال آزگار در این بیمارستان و آن بیمارستان برای درمان او رفتیم و آمدیم. تمام کارکنان بیمارستانی که فرزندم را می بردیم ما را می شناسند که چقدر تلاش کردیم و هزینه کردیم و پیر شدیم تا بهبود پیدا کند اما حدود 5 سالگی او را از دست دادیم. من خوب می دانم که بیمارستان رفتن عمر آدم را می گیرد و هزینه های زیادی دارد. برای همین با همسرم به توافق رسیدیم که یک فرزند دختر، 8 تا 12 ماه و البته«سالم» از بهزیستی بیاوریم.»
این پدر که بسیار هم از قوانین حاکم برای به سرپرستی گرفتن فرزند شاکی بود، میگوید: «اولین بچه ای که به ما معرفی کردند حدود 4 ماه داشت. گفتند ما تشخیص میدهیم که شما به چه بچه ای نیاز دارید! وقتی این بچه را دیدم متوجه شدم که قسمتی از موهای سرش تراشیده شده. من خودم بچه ام 2 سال در بیمارستان بود، یک کودک بیمار و یا عمل شده را ببینم متوجه میشوم که چه مشکلی داشته است!»
مسئولان بهزیستی بچه دیگری را به این خانواده معرفی کردند. او ادامه میدهد: «بچه 6 ماه! 3 کیلو گرم وزن! نداریم به خدا. بچه دومی که معرفی کردند 6 ماهه بود. هرچی به مسئولان می گفتم بچه 6 ماهه باید حداقل 5 تا 6 کیلو باشد. گفتند نه کاملا سالم است. بعد که خواستیم پرونده را ببینیم گفتند یک مشکل قلبی کوچک دارد!» او می گوید: «رفتیم سراغ بچه سوم. یک نوزاد 6 ماهه تپل و خوشگل! گفتیم پرونده را ببینیم. اولش که اصلا پرونده را نمیدادند. بعد متوجه شدیم که این بچه مادری معتاد دارد و به عبارتی بدسرپرست است. گفتم من قانون را کامل در این مدت از بر شدم. فردای روزگار اگر این مادر اعتیادش را ترک کند و دوباره بیاید سراغ فرزندش، هیچ منع قانونی وجود ندارد که او را تحویل ندهیم و یا از آن بدتر سیستم بهزیستی که معصوم نیست! مادر معتاد از راهی بفهمد که فرزندش در دست ماست و بیاید از ما اخاذی کند! میدانید چه بلایی به سر زندگی آدم میآید!»
و با ناراحتی ادامه میدهد: «شما نمیدانید وقتی کودکی را میبینیم در آغوش میگیریم چه احساسی به ما دست میدهد و بعد که آن کودک را هم نمیتوانیم به سرپرستی قبول کنیم و میفهمیم مشکل دارد چقدر آسیب میبینیم.»
چهارمین کودکی که این پدر برایمان میگوید، نوزادی 25 روزه است! بهزیستی میگوید ما با تحقیقات و تیم مشاوره تشخیص میدهیم که چه خانوادهای چه کودکی را میتواند به سرپرستی قبول کند. تا اینجای کار 4 کودک به آنها معرفی شده که هر کدام مشکلی داشتند و از همه جالبتر تفاوت سنی این کودکان است، از 25 روزه تا 6 ماهه. نکته جالب تر این است که تیم روانشناسی در بهزیستی مسئول تشخیص این موضوع است که چه خانوادهای چه فرزندی را میتواند به سرپرستی قبول کند اما همچنان خانوادهها از این موضوع شاکی هستند.
به سراغ پنجمین فرزندی که به این خانواده معرفی شد
می رویم. فرزندی که 11 ماهه بود و تقریبا همان چیزی بود که این خانواده میخواهد.
این پدر ادامه میدهد: «احساس کردم وزن بچه کم است. 11 ماه داشت و حدود 6 کیلو وزن. گفتند از همان ابتدا که بچه را تحویل بهزیستی دادند حدود 2 کیلو بود. طبیعی است. یک نوبت، دو نوبت، سه نوبت بچه را دیدیم و حس خوبی به ما منتقل کرد. بعد کار به دیدن پرونده پزشکی بچه رسید .»
و ادامه داد: «در پرونده آمده بود که بچه مشکل کاردرمانی دارد. بچه را که بغل می کردم می فهمیدم که بچه 11 ماهه نمی تواند حتی چیزی بِجوَد. همین شد که او را پیش پزشک بردیم. دکتر در دیدار اول و همان موقع که بچه در آغوش من بود، گفت: این بچه مشکل دارد و یک لیست از مشکلات او را برایم نوشت.
بچه را تحویل دادیم بهزیستی و هنوز دنبال کودکی سالم و بی دردسر میگردیم؛ با این وضعیت برم بچه بخرم بهتره به خدا!»
بیشترین موضوعی که این پدر به آن اشاره کرد، بازی روانی بود که بهزیستی با او و خانواده اش میکرد. شاید این بازی روانی ناجوانمردانه از قصد نبوده و بهزیستی تنها به دنبال پیدا کردن سرپرست برای فرزندانش است اما خانوادهها با وجود سختیهای به سرپرستی گرفتن فرزند به فکر خرید کودک از دلالان میافتند! اتفاقی که حبیبالله مسعودی فرید، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در باره آن میگوید: «اینکه خرید و فروش نوزاد در کشور انجام میشود را همه میدانیم.»
ارسال دیدگاه