منشأ استرس و اضطراب دانش‌آموزان چیست؟

به گزارش کودک پرس ، همه ما در مقاطع مهمی از زندگی قرار می‌گیریم که باید انتخاب کنیم و تصمیمی قطعی برای مسیری که در حرکتیم بگیریم؛ تصمیماتی که گاه بسیار سرنوشت‌ساز است. یکی از دوران‌هایی که چنین انتخاب‌هایی نمود اولیه پیدا می‌کنند زمان تحصیل است به‌ویژه هنگامی که نوبت‌به انتخاب رشته از پایه نهم به دهم می‌رسد و حالا نوجوان باید به‌طور جدی مسیر سرنوشت‌ساز زندگی‌‌اش را انتخاب کند؛ انتخابی که باید تمام جوانبش را سنجید و بی‌گدار به آب نزد. اما  نوجوانان ما چقدر برای چنین انتخاب‌هایی پرورش یافته‌اند؟ چقدر آماده‌اند؟ آیا به علائق‌شان توجهی دارند؟به استعدادهایشان چطور؟ تا چه اندازه حس قربانی شدن دارند و مجبورند به خواسته والدین‌خود تن دهند؟ ترس و نگرانی از انتخاب غلط یا اشتباه چقدر در آنها ریشه دوانده؟ آیا آینده را به مشکلات اقتصادی امروز که گریبانگیرشان است پیوند زده‌اند و تصمیم‌ها را بر این اساس رقم می‌زنند؟

دور از خود واقعی

روانشناس و روان‌درمانگر تحلیلی حوزه نوجوان از تجربه سال‌ها مشاوره خود در پاسخ به چنین سؤالاتی می‌گوید: «طی سال‌های متمادی مشاوره و برخورد با بسیاری از دانش‌آموزان، اغلب آنها را دچار سردرگمی در انتخاب می‌بینم. گویی در تمام سال‌های زندگی تا رسیدن به این مقطع دست و پایشان بسته بوده و فقط گوش به فرمان بوده‌اند و طبق برنامه‌ای که برایشان چیده شده عمل کرده‌اند. آنها انتخاب کردن را یاد نگرفته‌اند. خودآگاهشان در مراحل ابتدایی مسکوت مانده و پرورش نیافته، تا بر شناخت استعدادها و روحیات درونی‌شان واقف شوند».

الهه خانیکی در پاسخ به اینکه چه می‌شود که دانش‌آموزان ما دچار اضطراب می‌شوند؟ می‌گوید: «نوجوانان ما هیچ شناخت دقیق و جامعی نسبت به‌خود ندارند. تصویر دقیقی از آینده، علایق، توانمندی‌ها و نقاط ضعف‌شان ندارند. ما به مجموعه این عوامل خودآگاهی می‌گوییم که نوجوانان ما فاقد آن هستند. بنابراین زمانی که در موقعیت انتخاب قرار می‌گیرند دچار اضطراب و سرگردانی می‌شوند و درست در چنین مواقعی متوجه می‌شوند که انتخاب‌شان انعکاسی از آرزوهای والدین‌شان است، حتی انعکاسی از آنچه معلم‌شان می‌خواهد. گویی دیگرانند که مشخص می‌کنند او چه می‌خواهد. وقتی با نوجوانان صحبت می‌کنم متوجه می‌شوم که در واقع آنها عقاید بیرونی را به درون برده و پرورش داده‌اند نه آنچه اساسا نشأت گرفته از استعدادهای درونی‌شان باشد. زمانی که می‌پرسم نظر تو چیست؟ سکوت می‌کند چرا که خودش را نمی‌شناسد. در واقع جامعه و خانواده عملا با تحمیل بیرونی در حال بلوکه کردن بخش درونی نوجوان هستند و بیشتر دانش‌آموزان از خود واقعی‌شان دور می‌شوند. فکر می‌کنند که اگر برخلاف نظر والدین به سمت کشف استعداد ذاتی خود بروند کیفیت توجه آنها را از دست می‌دهند».

این روان‌درمانگر دلیل گرایش بیشتر نوجوانان به سمت انتخاب رشته‌های پزشکی را ناشی از عوامل اقتصادی می‌داند که نوجوانان را وادار کرده‌اند تا ناخودآگاه‌ها را به سمت درآمد بیشتر سوق دهند نه استعداد و توانایی ذاتی‌شان؛«بعد بیرونی اضطرابی که نوجوانان ما با آن درگیر هستند به خانواده، مدرسه و جامعه بازمی‌گردد. چنین شرایطی است که دانش‌آموزان را تحت فشار قرار داده و انتخاب را برایشان سخت کرده؛ چون از طرفی سرگردانند و از سویی رغبتی برای قدم گذاشتن در این مسیر ندارند اما خود را با آینده خوبی که در راه است آرام می‌کنند. انتخاب‌ها معمولا با هدف کسب درآمد بالاست نه یک علاقه صرف.»

او ادامه می‌دهد:«دقیقا موجی که در دهه ۶۰ به‌وجود آمده بود و نوجوانان بیشتر به ریاضی و فیزیک گرایش داشتند، در نسل جدید به سمت رشته تجربی سوق پیدا کرده است. البته این نوع بینش به رشته تجربی با توجه به درآمدهای هنگفتی است که پزشکان متخصص در جامعه دارند؛ انگیزه‌ای که نوجوانان را بیشتر تحریک می‌کند تا رشته تجربی را انتخاب کنند. دانش‌آموزان ما مضطربند و در عین حال کمال‌گرا».

بحران هویت و ترک تحصیل

برخی دانش‌آموزان که تعدادشان نیز کم نیست اساسا با بحران هویت مواجهند و مدام با این چالش که «ما چرا باید درس بخوانیم؟» دچار سرگردانی هستند. آنها معتقدند باید وارد بازار کار شوند و به راحتی از ترک تحصیل صحبت می‌کنند. آنها صرف زمان در مدرسه را نوعی وقت تلف‌کردن می‌دانند و این خود نوعی تحت فشار استرس بودن است که «من هیچ ‌چیز یاد نمی‌گیرم و متوجه نمی‌شوم»؛ واقعیتی که بسیاری از والدین درک پذیرش‌اش را ندارند و تمام تلاش‌ها را انجام می‌دهند تا به هر نحوی شده چنین تفکراتی را از فرزندانشان دور کنند.

کنترل‌گرها

چنین فشارهایی در نهایت منجر به انتخاب غلط می‌شود و در مراحل پیشرفته‌تر مانند دانشگاه است که نوجوان را با نوعی از آشفتگی پوچی و بی‌انگیزگی مواجه می‌کند و ادامه مسیر را برایش ناممکن و سخت می‌سازد؛ چرا که مطابق و همسو با ذات درونی‌اش نیست.

خانیکی اظهار می‌کند: «البته اضطراب جزو هیجانی است که تمام انسان‌ها به آن نیاز دارند؛ چرا که سازنده است اما زمانی مخرب می‌شود که شدتش زیاد شود و اثرات مخرب ایجاد کند و راندمان طبیعی افراد را به‌ویژه در محیط‌های آموزشی چون مدرسه کاهش دهد. اثرات مخرب آن بیشتر در دانش‌آموزانی نمود می‌یابد که والدینشان بیش از حد حمایتگر و کنترل‌کننده هستند؛ والدینی که بیش‌انتظارگرا هستند و فرزندشان را مجری آرزوهای زیسته و نزیسته خود می‌دانند. همین ضعف مانع از رشد استقلال و خودآگاهی در فرزندانشان می‌شود. چنین دانش‌آموزانی وقتی به مقطعی می‌رسند که باید انتخاب رشته کنند خود را مجری آرزوی والدین می‌بینند. قدرت انتخاب آنها فلج شده چون از کودکی پدر و مادر بوده‌اند که برایشان تصمیم گرفته‌اند و به جای آنها انتخاب کرده‌اند».

برخی از والدین بیش‌انتظارگرا هستند و فرزندشان را مجری آرزوهای زیسته و نزیسته خود می‌دانند. همین ضعف مانع از رشد استقلال و خودآگاهی در فرزندانشان می‌شود. چنین دانش‌آموزانی وقتی به مقطعی می‌رسند که باید انتخاب رشته کنند خود را مجری آرزوی والدین می‌بینند. قدرت انتخاب آنها فلج شده چون از کودکی پدر و مادر بوده‌اند که برایشان تصمیم گرفته‌اند و به جای آنها انتخاب کرده‌اند.

 

 

 

 

منبع: همشهری