به گزارش کودک پرس ، صـفات و ویـژگی های یـک مربی و معلم نمونه مصداق فرمودهای از رسول اکرم (ص) به عبارت «و لکم فی رسول اللّه اسوه» است. اسـوه به معنای «نمونه» است و براساس همین آیه، به رسول گرامی اسلام نسبت داده شـده که میتواند به عـنوان یـک انسان برجسته و نمونه باشد.
از آنجا که میزان انسان هم، انسان است، ائمه هدی (ع) فرمودهاند: «نحن موازین القسط» ما میزان انسانیم. پیامبر مصداق بارز یک مربی شایسته است، او را ببینیم آنـگاه خود را تصدیق کنیم. پیامبر از مردم، با مردم و در میان مردم بود. مربی نیز نباید برای مردم حرف بزند بلکه باید با مردم حرف بزند.فرق است بین گویندهای که برای مردم سـخنرانی مـیکند و گویندهای که با مردم سخن میگوید.
قرآن میفرماید: «رسول منکم» و در این کتاب مبین آمده است: «فیهم» «معکم» «منکم» یعنی پیامبر(ص )«در مردم»، «با مردم» و «از مردم» بود. اگر میخواهید خود را محک بـزنید کـه آیا شما انقلابی هستید یا خیر، خود را با سه خصلتی که بازگو میشود تطبیق دهید.
در رژیم گذشته کسانی که کار میکردند سه انگیزه داشتند: یا میترسیدند که کار نـکنند چـون امکان اخراج شدن بود، یا نیاز به امرار معاش و کسب پول به این منظور داشتند و گاهی به دلیل رقابت کار میکردند. حتی کار آزاد و اضافی هم داشتند تا به لحاظ زنـدگی و رفـاه از فـامیل و همسایه عقب نمانند. یعنی: یـا از تـرس یـا برای اسکناس و یا به منظور رقابت و برای دستیابی به یک زندگی مرفه کارها انجام میشد.
انقلابی کسی است که بدون تـرس و پول و رقـابت خـدمت کند، چرا که خدا هست. شخصی مقداری پول داشـت، گـفت: «این قدر داریم که بخوریم» امام معصوم متوجه شد، فرمود: «شنیدم کار نمیکنی؟» گفت: «نیاز ندارم». امام فرمود: «مگر هرکس کـار مـیکند بـاید نیازمند باشد؟»
کسی که از استعدادهایش استفاده نکند، عاطل و باطل میشود. دقـت کنید یک بیل از جنس آهن است، قسمتی از آن که برّاق است قسمتی است که کار کرده (نوک بـیل) امـا قـسمتی که خاک را زیر و رو نکرده زنگ زده است. چنانچه کسی بخواهد مطلبی در حـافظهاش بـماند باید آن را نقل کند تا بماند. کار کشیدن از حافظه سبب میشود که حافظه جلا پیدا کـند. انـقلابی کـسی است که برای پول و ترس و رقابت کار نکند، اگر چنین باشد انقلابی نـیست. اگـرچه دور تـا دور اتاق او عکس امام باشد.کسی که از کم کاری لذت ببرد، مربی خوبی نمیتواند باشد. اجـازه بـدهید از قـرآن برای شما بخوانیم.
«طه ما انزلنا علیک القرآن لتشفی» ما قرآن را نازل نکردیم کـه تـو خود را به زحمت و مشقت بیندازی. سپس میفرماید: «فلعلّک باخع نفسک» مثل اینکه خـود خوری مـیکنی. امـیر المؤمنین هنگامی که از رسول اکرم یاد میکرد میفرمود: طبیبی بود دوّار (طبیبی بود که سـیّار بـود).
ما میل داریم در انقلاب باشند پزشکانی که مقداری دارو بردارند و به روستاها بروند نـه آنـکه فـقط هندوانه فروش و تاکسی بار و استکان فروش با بلندگوی دستی به روستاها بروند.ان شاء اللّه هستند پزشـکانی کـه اینگونه عمل میکنند. یک مربی خوب هم باید ضمن آن که علاقه بـه کـار داشـته باشد، متواضع باشد. یک فرهنگی خوب وقتی آمد در اتاق دفتر نشست و متوجه شد که مـعلم یـکی از کـلاس ها نیامده است، فورا جای او را پر کند و به کلاس برود.
…بعضی از استادان نقل کـردهاند کـه دعاهای مردم در سی سال قبل اینگونه بوده است که: «الهی ارنا الاشیاء کما هی» یعنی خـدایا بـما نشان بده اشیا را آنطور که هست. انسان گاهی بالاتر از آنچه که هـست تـصور میکند و گاهی خود را پایینتر از آنچه که هـست.
انـسان سـه شخصیت دارد:
1- شخصیت واقعی که عبارت است از اخـلاق و عـصمت و روحیات و کمالات و غیره.
2- یک شخصیت خیالی که خود گمان میبرد آنگونه است.
3- شـخصیتی کـه مردم میپندارند و درباره او تصور مـیکنند.
دعـا میگوید، شـخصیت واقـعی خـودم را نشانم بده. چون آیههای زیادی در قـرآن داریـم از جمله میفرماید: «زیّن له سوء عمل» اشخاص متکبر، شخصیت واقعی خود را فراموش مـیکنند. یـعنی خیال میکنند اگر در خانه کار کـنند یا اگر اتوبوس سـوار شـوند، کسر شأن ایشان است. اینها هـمه خیال است. شخصیت واقعی علی (ع) است که در منزل عدس پاک میکند. پیامبر اکرم بـر میدوشد و سوار الاغ بیپالان میشود و در مسجد مـدینه گل حـمل میکند. هر کـس شـخصیت واقعی اش را حفظ و از موهومات دوری کـند، خـوشا به سعادت او.
انسان ها گیر زنجیرها و غل ها هستند و انبیا آمدند که زنجیرها و غل ها را از دوش ایـشان بـردارند و این معنا را قرآن میفرماید. یعنی آمـدند یـک سری مـوهومات،خـرافات، شـخصیت های کاذب و غیره را از زندگی انـسان ها دور کنند. حال شما فکر کنید. مربی خوب چه کسی است. مربی خوب کسی است کـه مـتواضع باشد و تواضع هم از آنجا ناشی مـیشود کـه انـسان شـخصیت خـیالی نداشته باشد. حـضرت عـلی(ع) کسی را میبیند که تکبرمیکند. میفرماید: «چرا تکبر میکنی در حالی که ابتدا از آب گندیده درست شدی بعد هم مـردار مـتعفّن گـندیده ای میشوی، پس چرا تکبرمیکنی؟»
یک مربی موفق باید متواضع بـاشد. پدرهـایی کـه بـا بـچههای خـود تواضع دارند، اینها بهتر از آب درمیآیند. باید اول به بچه ظرفیّت داد، که بچه ظرفیت داشته باشد. بعضی میگویند اگر سر کلاس با بچه گرم بگیریم، خودشان را لوس میکنند. این درسـت، اما این شما هستید که باید به او ظرفیت بدهید که طغیان نکند و سر نرود. شرط دیگر مربی شهامت است. چون جامعه پر از موهومات است مربی باید خرافه شکنی بکند.
رسول اکرم فـرمود: بـروید سراغ بچهها روح بچهها مثل زمین خالی است. هر چه در او کشت کنی، میشود. از همین بچهها باید شروع کنیم. ممکن است کسی بگوید که باید من بچهها را جمع کنم و برایشان قـصه بـگویم. البته دید پدرها دید تحقیر است. یعنی به من میگویند: «معلم بچهها». بعضی میگویند اگر چنین کنیم دیگر به ما احترام نمیگذارند.
آقـایان، پزشـکان اطفال مورد احترامند پس آخوند و مـعلم اطـفال هم باید مورد احترام باشد. معلم هم نباید از دبیر کمتر باشد. تعمیر یک ساعت کوچک مشکلتر از یک ساعت بزرگ است و معلمی در برابر دبیری چـنین وجـه تشابهی دارد. بسیاری از مردم نـان را نـعمت خدا میدانند اما مغز نسل جوان را نعمت خدا نمیدانند. ما اگر تواضع و شهامت داشتیم مربی خوبی هستیم. خداوند به حق محمد و آل او به ما توفیق بدهد تا همانگونه که پیامبر بـوده خـودمان را بسازیم.
ارسال دیدگاه