«ما کودک نیستیم» و یک یادداشت دیگر
اینروزها کمتر لبخند میزنیم. اینروزها زیاد حالمان خوب نیست. بزرگترها هم همینطور. هرچند آنها فکر میکنند هیچچیز نمیفهمیم، ولی ما خوب متوجه میشویم.
به گزارش کودک پرس ، ما هم در همين جامعه زندگي ميکنيم، از همين مغازهها خريد ميکنيم و در ميان همين مردم راه ميرويم.
بزرگترها ميگويند شما چه دغدغه و مشغلهاي داريد؟ جز اينکه با دوستانتان چت کنيد و دربارهي لباس و فيلم و روزمرگيها حرف بزنيد، فکر ديگري هم داريد؟ مگر از اقتصاد و سياست چيزي ميفهميد؟
در جوابشان فقط بايد سکوت کنيم، اما دوست داريم بدانند ما ديگر کودک نيستيم. شايد مثل آنها متوجه نشويم، ولي اينروزها گاهي برايمان تلخ ميشود. کاش ميشد کمرنگ شود اين تلخيها. کاش نوجوانها بيشتر شاد باشند.
پريساسادات مناجاتي
15ساله از کرج
- ترس تو را شجاع ميكند
ترس، عجيبترين حس دنياست. وقتي ميترسي، ميتواني هزارجور حس و حال را در يک لحظه تجربه کني. مثلاً وقتي در رختخوابت هستي و داري به فيلمي فکر ميکني که نيمساعت پيش ديدهاي، کمکم ذهنت آزاد ميشود و ترس از تنهايي و تاريکي، تمام وجودت را ميگيرد.
وقتي ميترسي، تمام صداهاي دنيا 10 برابر ميشوند. صداي آرام تيکتاک ساعت، غول ميشود. صداي موتور يخچال که در طول روز خيلي ضعيف به نظر ميرسد، مثل صداي خرخر گلوي خشک خونآشامي است که از گوشهاي تو را زير نظر دارد.
وقتي ميترسي، ديوانه ميشوي. هنرمند هم ميشوي، ميتواني از کوچکترين صدايي، پژواکي بزرگ و قدرتمند بسازي.
شايد بتوانيم بگوييم ترس تو را شجاع ميکند. آنقدر با اين صداها زندگي ميکني که کمکم برايت عادي ميشوند. با تاريکي قلمرويي ميسازي و صداها سربازهايت ميشوند.
پريناز حسيني از کرمانشاه
تصويرگري: فريماه كتوني، 16ساله از فرديس
منبع: همشهری آنلاین
ارسال دیدگاه