سفر می‌کنم و نوجوانان را می‌بینم

به گزارش کودک پرس ، در ادامه هم هشت نوجوان را مي‌بينيم كه به‌سختي مي‌توانند با پدرانشان صميمي شوند. اين‌ها موضوع‌هايي است که در سينما و تئاتر ما کم‌تر به آن پرداخته مي‌شود.

30 بازيگر چهار تا 47ساله در اين نمايش حضور دارند و پس از شش‌ماه تمرين، در کنار يک‌ديگر اين داستان را اجرا مي‌کنند. «مهدي فرشيدي‌سپهر»، نويسنده و کارگردان نمايش «پدران»، به سراسر ايران سفر مي‌كند و به نوجوانان آموزش مي‌دهد تا بهتر آن‌ها را بشناسد.
فرشيدي‌سپهر متولد 29 آبان 1360 است. او از سال 1376 به‌صورت جدي براي کودکان و نوجوانان فعاليت مي‌كند و تصميم دارد تا آخر عمرش هم با کودکان و نوجوانان گفت‌وگو و برايشان کار کند.
«عقل صورتي» و «ناديدني‌ها» از ديگر آثار او براي نوجوانان بوده‌ و حالا اين‌روزها نمايش پدران روي صحنه است. اين نمايش كه در اولين نوبت از يازدهم شهريورماه اجرا شد، در دومين دوره‌ي نمايشش، از پنجم مهر تا پنجم آبان‌‌ماه (به‌جز شنبه‌ها)، ساعت 20 و 30 دقيقه در تالار هنر (ميدان هفت‌تير، خيابان مفتح‌ جنوبي، خيابان ورزنده) روي صحنه مي‌رود.
كنجكاوم بدانم نوجواني‌تان چگونه گذشت؟
نوجواني من در تلاش و آرزومندي گذشت. اين همان دوراني بود که مدهاي پوششي شروع شده بود. دخترها چفيه را به‌جاي روسري مي‌بستند و پسرها شلوار پاچه‌گشاد جين مي‌پوشيدند. من سعي مي‌کردم مثل خودم لباس بپوشم، نه لباس‌هاي داخل ويترين. شلوارهاي قديمي پدرم را تنگ مي‌كردم و مي‌پوشيدم. همين باعث شد تضادي بين ظاهر من و نوجوانان هم‌سن و سالم ديده شود.
از همان‌زمان به هنر علاقه‌مند شده و درباره‌ي آن در جهل و ناداني بودم. فکر مي‌کردم واردشدن به تلويزيون يعني دست پيداکردن به هنر. در همان نوجواني پي‌بردم که هنر چه تيغ جراحي بزرگ و عظيمي است، چه کارهايي مي‌شود با آن انجام داد و چه کساني از هنر استفاده کرده‌اند تا با لايه‌هاي مختلف جامعه‌‌شان حرف بزنند.
اين همان زماني است که نوجوانان هم‌سن من سرگرم وسايل و ابزارآلات ويترين مغازه‌ها بودند. براي اين‌که خوانندگان اين گفت‌وگو يادشان بيفتد،‌ بايد بگويم اين دوره، همان دوره‌اي است که «مهدي باقربيگي» در نقش «مجيد» در سريال «قصه‌هاي مجيد» بازي مي‌کرد.
ارتباطتان با پدرتان چه‌طور بود؟
ارتباطي كاملاً دروني بود. پدرم را خيلي کم مي‌بوسيدم. موقعي که عيد مي‌شد و مي‌خواستيم هم‌ديگر را ببوسيم، خيلي خجالت‌زده بودم. پدرم هميشه مرا «آقامهدي» صدا مي‌کرد. رابطه‌ي ما خيلي جدي و رسمي بود و هنوز هم هست، اما از درون وجود داشت و هنوز هم وجود دارد.
چگونه به دغدغه‌ي نوجوانان امروز نزديک شديد؟ يادم است در بخشي از نمايش، معلم از بچه‌ها شکايت مي‌کند که نام همه‌ي خوانندگان را بلدند، اما اسم درختان را نمي‌دانند.
نگاهشان مي‌کنم؛ خودشان، خودشان را به من معرفي مي‌کنند. اين‌روزها بيش‌تر نوجوان‌ها زندگي منحصر‌به‌فردي ندارند؛ در گروه‌هاي اجتماعي زندگي مي‌کنند، اغلبشان مي‌ترسند که خودشان باشند و بيش‌ترشان هم نگاه مي‌کنند ديگران چه انتظاري دارند.
نوجوانان كمي را مي‌شناسم که «نادر ابراهيمي»، «نيما يوشيج» و «عباس کيارستمي» را بشناسند. اين‌ها خردورزند و براي کودکان و نوجوانان خرد توليد مي‌کنند. ولي بسياري از نوجوانان امروز، دنبال شهرت‌هاي اينترنتي، تلويزيوني و سينمايي‌اند. مثلاً يک انسان خوش‌باشِ سرخوش به دنياي درون آدم‌ها نگاه نمي‌کند و وقتي شهرت اينستاگرامي پيدا مي‌کند مورد توجه نوجوانان قرار مي‌گيرد. اما يک فرد دانا که به درون آدم مي‌پردازد و قصدش رشد شخصيتي، رواني و روحي آدم‌هاست، مورد توجه و نگاه نوجوانان نيست.
من از رشت تا کيش و از تبريز تا سيستان و بلوچستان سفر مي‌کنم و به نوجوانان نگاه مي‌کنم، بهشان درس مي‌دهم و با آن‌ها مجادله و دوستي مي‌کنم. هنرمندي نيستم که پشت ميزم بنشينم و تخيلاتم را درباره‌‌‌شان بنويسم. 37 سال دارم و 12 سال است که به سراسر ايران سفر مي‌کنم و با نوجوانان بسياري از عشاير تا ثروتمندان خيابان فرشته، کار آموزشي مي‌کنم.
ما کمپين مبارزه با انقراض يوزپلنگ‌ها داريم و نگرانيم يوزپلنگ ايراني از بين برود، ولي کمپيني براي جلوگيري از انقراض نوجوانانِ منحصر‌به‌فرد نداريم. اغلب نوجوانان ما به زندگي مادي نزديک‌اند؛ مثلاً ترانه‌اي را مي‌شنوند که مي‌گويد «تو کجايي، من بدون تو مي‌ميرم»، ولي سخن خردمندي را نمي‌شنوند که درباره‌ي «نفس قدرتمند» حرف مي‌زند. ما کمپيني مي‌خواهيم که از نوجوانان منحصر‌به‌فردي که بسيار نادر شده‌اند، حمايت کند.

از اين اصطلاح، زمان نمايش عقل صورتي هم استفاده كرده بوديد. اين نوجوانان در حال انقراض چه ويژگي‌هايي دارند؟ براي جلوگيري از انقراض اين نوجوان‌هاي منحصر به‌فرد چه بايد كرد؟
از ويژگي‌هاي اين نوجوانان اين است که چشم درون‌بين دارند و فقط به‌دنبال مسائل دنيوي نيستند. برايشان سرنوشت ديگران مهم است، به گذشته و آينده فکر مي‌کنند و مي‌دانند که علم‌ها فقط همين واحدها و درس‌هاي مدرسه نيست و علوم، پيش از ساخته‌شدن مدارس وجود داشته است.
به‌طور مثال درباره‌ي گرامر و تمرين‌هايي که در مدرسه مي‌گويند، نوجوانان منحصر‌به‌فرد مي‌دانند زبان، ريشه‌هاي فرادرسي و فراگرامري دارد، همين‌طور رياضي و باقي درس‌ها.
زماني سينمايي داشتيم که به کودکان و نوجواناني مي‌پرداخت که چشم درون روشن‌بين دارند؛ مثل سريال «قصه‌هاي مجيد»، فيلم «دونده» و فيلم «مسافر». و حال اين سينما جاي خود را به سينماي رنگي و صرفاً مفرح داده.
حالا چه بايد کرد؟ ما بايد درباره‌ي آن نوجوان‌ها حرف بزنيم، آن‌ها را براي بروزدادن خودشان تشويق کنيم، مسير را باز کنيم و صرفاً‌ به کسي تأييد ندهيم که با حفظ‌کردن کدها و کلمه‌ها نمره‌ي بيش‌تري مي گيرد.
چه‌طور اين هشت بازيگر نوجوان را انتخاب كرديد؟
روش من اين است که وقتي مي‌خواهم نمايشي را اجرا کنم، در فضاهاي عمومي يادداشت مي‌گذارم: «سلام، مي‌خواهم فيلم و تئاتر بسازم، هرکسي دلش مي‌خواهد با من همراهي کند بيايد.»
خب، خيلي‌ها اعلام آمادگي مي‌کنند، اما به محض اين‌که شرايط سخت تمرين را مي‌شنوند، پشيمان مي‌شوند و مي‌روند. بايد ماه‌ها به‌صورت شبانه‌روزي، دست از دنيا بکشند و بيايند در اين فضاي معناگرايانه تئاتر کار کنند. بسياري اين بازيگرهايي که در نمايش ديديد، چه نوجوانان و چه بزرگ‌سالان، خودشان مايل بودند تا با فضاي نمايش تأمل کنند و با آن کنار بيايند. درواقع خودشان، خودشان را معرفي کردند.

ديدم كه در پايان نمايش با تماشاچيان گفت‌وگو مي‌کنيد.
بله، ما مي‌خواهيم تماشاچيان از حالت منفعلي که فقط پول بدهند، ما را تشويق کنند، با لباس‌ها و دکورهاي ما عکس بگيرند و بروند خانه‌شان، به کساني که ديدگاه دارند، رشد کنند. معمولاً نمايش که تمام مي‌شود با اين جمله‌ي ساده شروع مي‌کنيم: «لطفاً چند دقيقه‌اي بنشينيد تا ما بيرون از نقش‌هايمان با شما صحبت کنيم.»
بعد مي‌پرسيم «کسي در اين سالن هست که بخواهد به پدران چيزي بگويد؟» و سعي مي‌کنيم کساني که فقط تحسينمان مي‌کنند، حال درونشان را هم بگويند و مشکلات و نظراتشان را با ما درميان بگذارند.
به نظرتان مخاطبان چه‌قدر با اين نمايش ارتباط برقرار مي‌کنند؟
احتمالاً 99درصد.
بازخورد مخاطبان تا امروز چگونه بوده؟
عجيب بوده! من تا حالا 20 سال مردم را خندانده‌ام، گريانده‌ام و ترسانده‌ام، ولي واکنشي که پس از نمايش پدران مي‌بينم، برايم با آن‌چه در اين سال‌ها ديده‌ام بسيار متفاوت است. بعضي وقت‌ها پدران و دختراني هستند که بعد از اجرا مي‌ايستند و هم‌ديگر را در آغوش مي‌کشند، بدون اين‌که کلمه‌اي حرف بزنند. بعضي وقت‌ها هم تماشاگراني هستند که مي‌گويند ما مي‌خواهيم براي کار بعدي‌تان تهيه‌کننده باشيم!

صحنه‌هايي از نمايش «پدران»/ عكس‌ها: حداد حيدري
چرا ارتباط نوجوانان با پدران را اين‌گونه مي‌بينيد؟ يعني ارتباطشان با مادران به نسبت بهتر است؟
ارتباط پسران هم با مادران، بعد از سن بلوغ دچار اختلال مي‌شود. دلايل گوناگوني دارد، يکي اين است که ما اطلاعات محدودي از پدر و مادرمان داريم. اغلب اطلاعات ما، احساساتي است. مثلاً اين‌که «بهشت زير پاي مادران است» زيباست، ولي اين‌که مادرها چه بستر رواني دارند؟ يا چه پيشرفت‌ها و عقب‌ماندگي‌هايي دارند؟
معمولاً دختران بعد از ورود به سن بلوغ، ارتباط گفتاري‌شان با پدران کم مي‌شود. به‌خاطر اين است که در آثار هنري، در کتاب‌هاي رايج به اين مسئله پرداخته نمي‌شود. مشاهيري که تريبون دارند، مثل خواننده‌ها و بازيگران، به‌جاي پرداختن به مسائل دروني ما که مي‌تواند ما را ب‍ه ‎هم نزديک کند، حرف‌هاي قشنگ‌قشنگ مي‌زنند که بفروشد و مورد توجه قرار بگيرد. اين‌طوري تريبوني که دراختيار اين مشاهير هست، اسراف مي‌شود.
شما فرض کنيد دوميليون نفر حرف‌هاي يک خواننده‌ي جوان را گوش مي‌دهند، اما او چه مي‌گويد؟ مي‌گويد «چرا رفتي؟ من بي تو معنايي ندارم و الهي قربونت برم.» حتي اگر اين حرف‌ها صادقانه باشد، بازهم به ما آگاهي نمي‌دهد. شما مي‌پرسيد چرا بين دخترها و پدرها خلاء هست؟ مي‌گويم چون ما در مسير آگاهي در اين مورد قدم برنمي‌داريم. رسانه‌هايي مثل تلويزيون هم حرف‌هاي سطحي درباره‌ي احساسات مي‌زنند، حال اين‌که احساسات لبه‌هاي تيز و عميق‌تري دارد.
نمايش‌هاي ديگري هم براي نوجوان در پيش داريد؟
مي‌خواهم اين‌بار براي نوجوانان فيلم بسازم. آيتم‌هاي تکان‌دهنده‌اي در نظر دارم و اگر تهيه‌کننده‌اي پيدا کنم، آن را با کمک خود نوجوانان مي‌سازم. آيتم‌هاي يک‌دقيقه اي که بدون تعارف و تعريف و تمجيد الکي با نوجوانان حرف مي‌زند. براي اين كار، فيلم‌هاي کوتاه پنج تا 10 دقيقه را در نظر دارم. هم‌چنين دلم مي‌خواهد دو نمايش عقل صورتي را که پارسال کار کردم و همين نمايش پدران را به فيلم تبديل کنم.
چه خوب كه روي پوستر پدران به 100سالگي تئاتر كودك و نوجوان هم اشاره كرده‌ايد. چرا اين مناسبت برايتان مهم بود و آن را روي پوستر نمايش آورديد؟
چون اولين‌بار «جبار باغچه‌بان» بود که تئاتر را براي کودکان و نوجوانان از جنبه‌ي شادکردن در عروسي‌ها، به رسانه‌اي براي آموزش‌دادن ارتقا داد. باغچه‌بان اين‌کار را به همراه دخترانش در سال 1296 انجام داد. او به‌جاي اين‌که تئاتر کودک و نوجوان را به وسيله‌اي تبديل کند که همه دست بزنند و بخندد، از آن استفاده‌اي مي‌کند که شايسته‌ي تئاتر است.
حالا هم 100 سال از زماني‌که تئاتر به رسانه‌اي تبديل شد که با درون و روان بچه‌ها حرف بزند، مي‌گذرد.

منبع: همشهری آنلاین