فلسفه و راهکارهای تربیتی برای کودکان
دکتر لکزایی با اشاره به کتاب «شرح جنود عقل و جهل» امام خمینی(ره) درباره تربیت کودک اشاره کرد و گفت: اولین مدرسه کودک، خانه است و اولین معلمان او، پدر و مادر. بعد ادامه میدهند که پدر و مادر باید به صورت عملی کودک را تربیت کنند.
به گزارش کودک پرس ، اگر در گذشته ای نه چندان دور «فلسفه» در جوامع مختلف حوزه مطالعاتی خاصی بود که تنها برخی افراد نظیر اساتید، پژوهشگران و دانشجویان این رشته مایل به تحقیق و تفحص در آن بودند، امروز با پیشرفت های قابل توجهی که در حوزه علوم انسانی اتفاق افتاده است، شاهد آنیم که فلسفه بر خلاف گذشته، اتفاقاً به کاربرد رسیده است و فلسفه های مضاف گواهی بر این مساله به شمار می روند.
یکی از حوزه هایی که در طول سال های اخیر در کشورهای غربی و البته بعد از مدتی در ایران به آن توجه شد، برنامه آموزشی «فلسفه برای کودک» بود که در کشور ما به «فبک» معروف شد. این برنامه آموزشی تلاش می کند تا روحیه پرسش گری، جست وجو و تعقل را به کودکان از طریق روش های مختلف آموزش دهد.
موضوعات یاد شده مسایل بسیار تاثیرگذاری به شمار می آیند و می توانند در آینده جوامع تاثیر بسزایی داشته باشند، چراکه روش های فلسفی و آموزش فرهنگ مملکت و داشته های غنی فکری و تاریخی از طریق این روش ها می تواند یک جامعه را شکل دهد، جامعه ای که با گذشته خود بیگانه نیست.
از این رو، بر آن شدیم محورهای یاد شده در این بحث را با دکتر رضا لکزایی، پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی المصطفی(صلیالله علیه و آله و سلم) و از پژوهشگران حوزه فلسفه به گفت وگو بگذاریم. «روش شناسی فلسفی شارحان حکمت متعالیه» از جمله آثار وی به شمار می رود. در ادامه مشروح این گفت وگو به حضورتان تقدیم می شود:
آیا می توانیم با کمک دریافت ها و رهیافت های عقلی، جامعه را در سطوح مختلف و از جمله فرهنگ، به سمت پیشرفت و تعالی ببریم؟
در پاسخ به این سوال باید گفت: مگر راه دیگری هم داریم؟! فلسفه هویت جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد را می سازد. اما در اینجا نکته ای وجود دارد و آن اینکه آیا همین فلسفه ای که در حوزه و دانشگاه ما تدریس می شود این توانایی را دارد؟، من فکر می کنم برخی از استادان ما که کرسی تدریس فلسفه دارند، از یک مطلب غفلت کرده و نگاه منسجم و سیستمی به فلسفه ندارند.
به یاد می آورم که در مقطع کارشناسی ارشد کتاب «شواهدالربوبیه» صدرالمتألهین شیرازی را می خواندیم. این کتاب پنج «مشهد» دارد. ملاصدرا به جای فصل از واژه مشهد استفاده کرده و از وجود و توحید و معاد و معاد جسمانی بحث کرده تا در مشهد پنجم میرسد به بحثی با عنوان «في النبوات و الولايات»،. آن وقت استاد محترم ما می فرمود: این بحث، یک بحث کلامی است و در امتحان دکتری هم از آن سؤال نمی آید!
برخی از مطالبی که در همین مشهد پنجم ملاصدرا مطرح کرده، مباحث انسان شناسی است، رابطه سیاست و دیانت را هم در همین مشهد بحث کرده و نوشته «نسبة النبوة إلى الشريعة كنسبة الروح إلى الجسد الذي فيه الروح و السياسة المجردة عن الشرع كجسد لا روح فيه» یعنی «نبوت همچون روحی در کالبد شریعت است و سیاست بدون شرع، همچون کالبد و جسدی است بدون روح». خلاصه اینکه شریعتِ نبوی، روح سیاست است و بدون شریعتِ نبوی و بدون دین، سیاست یا فرهنگ، جسد بدون روح است و از اینجا شما می توانید پای فلسفه را به جامعه و سیاست و فرهنگ باز کنید و به آن امتداد اجتماعی و سیاسی بدهید.
این مشکل اساسی ماست. یعنی ما نگاه سیستمی به کتابی فلسفی که به شکل یک سیستم منسجم و منظم نوشته شده، نداریم و طبیعی است که در فهم دچار اشکال می شویم و وقتی در فهم دچار اشکال شدیم، در عمل هم با اختلال مواجه می شویم.
ما برای درس اشارات نیز همین ماجرا را داشتیم یعنی استاد محترم فرمودند که نمط هشتم تا دهم اشارات، فلسفی نیست و لازم نیست که بخوانید در حالی که می دانیم عنوان نمط هشتم اشارات، «في البهجة و السعادة» است و ابن سینا در این نمط از دو نوع لذت یعنی لذت حسی و عقلی بحث کرده که می توانیم بگوییم بر اساس این دو مدل لذت، دو مدل فرهنگ یعنی فرهنگ لذتجویی و فرهنگ فضیلت خواهی شکل می گیرد. یعنی در واقع این سه نمط جمع بندی و نتیجه گیری هفت نمط قبلی است اما ما آن را غیرفلسفی حساب می کنیم!.
شخصاً در کتابِ یکی از استادان دیدم که این بزرگوار آورده است: بحث حرکت جوهری، مربوط به عالم طبیعت و تکوین است و نمی توان پای آن را به علوم انسانی و تحولات اجتماعی باز کرد. این در حالی است که هم صدرالمتألهین شیرازی و هم امام خمینی(ره) از دو مدل حرکت جوهری سخن گفته اند؛ حضرت امام(ره) که بیش از 20 سال به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشته اند.
این شتاب زدگی در قضاوت هم شاید یک مشکل دیگر باشد؛ در نتیجه لازم است که برای قضاوت با دقت بیشتری و تا حدودی بدون پیش فرض به سراغ متن اصلی برویم. با این حال بحث هایی با عنوان سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه که بیش از یک دهه می شود که در جامعه علمی و فلسفی کشور مطرح شده و آینده خوبی را در این زمینه نوید می دهد. البته باید دقت کنیم که فرهنگ حداقل چهار محمل دارد؛ محمل باورها و بینش ها، محمل عواطف و گرایش ها، محمل رفتارها و آداب و رسوم و کنش ها و محمل نمادها و سمبل ها. فلسفه مستقیماً مربوط به محمل اول است و با سایر محمل ها غیرمستقیم رابطه دارد.
ما سالیان سال است که دم از تثبیت و ترویج فرهنگ و تاریخ شیعه در میان نسل ها می زنیم و این در حالی است که در کشورهای غربی با بهره مندی از روش فلسفه برای کودک، بسیاری از مباحث فرهنگی را به کودکان منتقل و در وجودشان نهادینه می کنند، سوالی که مطرح می شود آن است که از نظر شما اساساً از طریق روش فلسفی چه طور می توان تاریخ شیعه را میان کودکان مطرح و معرفی کرد؟
امام خمینی(ره) بحثی در مورد تربیت کودک دارند و در کتاب «شرح جنود عقل و جهل» می نویسند: اولین مدرسه کودک، خانه است و اولین معلمان او، پدر و مادر. بعد ادامه می دهند که پدر و مادر باید به صورت عملی کودک را تربیت کنند.
حالا ممکن است که این سؤال پیش بیاید که اگر پدر و مادری مثلاً مطالعه نکنند یا خوش اخلاق نباشند، چه باید بکنند؟ پاسخ امام خمینی(ره) این است که آنها باید وانمود کنند که اهل مطالعه هستند و حتی به صورت ظاهری و صوری هم که شده کتابی دست بگیرند یا با تکلف هم که شده وانمود کنند که اهل عمل صالح و اخلاق حسنه هستند. آن وقت ایشان علت را اینطور تبیین می کنند که این کار بتدریج، هم باعث تربیت و پیشرفت خود والدین می شود و هم کودک خوب تربیت می شود.
بنابر این، یکی از روش های تربیت که مهمتر از بقیه عوامل هم است، معرفی و تثبیت فرهنگ و تاریخ شیعه از طریق تقویت سیگنال های خانواده است. البته شاید بد نباشد که به این نکته هم اشاره کنم که فرهنگ جدا از اقتصاد نیست. برخی از متفکران مسلمان اولیت های حکومت را به ترتیب: امنیت، بهداشت، فرهنگ و اقتصاد بیان می کنند. اگر خاطرتان باشد مقام معظم رهبری شعار سال 1393 را «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیرت جهادی» انتخاب کردند و در این شعار اقتصاد را مقدم بر فرهنگ ذکر کردند. بر این مبنا با ارتقای امنیت، سلامت، فرهنگ و اقتصاد خانواده و مخصوصاً معلمین، می توانیم، فرهنگ و تاریخ شیعه را به کودکان مان تا حد زیادی درست معرفی کنیم.
از طرفی بچه ها خودشان، بزرگترین فیلسوفان اند و درباره هر چیزی سؤال می پرسند. یادم است که دخترم وقتی چهار یا پنج ساله بود از من می پرسید که فرق شهید و مرده چیست؟. یا درباره خدا و بهشت و اینکه خودش یا خدا از کجا آمده اند می پرسید. البته گاهی هم کودکان سؤالات بی ربط می پرسند مثلا می پرسند به سوزن چرا سوزن می گویند! در این مرحله اگر پدر و مادر چشمه این سؤال ها را خشک نکنند، وظیفه خودشان را انجام داده اند و به نظر می رسد که در این مرحله باید سؤال را تشویق کنند و بعد اگر پاسخی دارند، در حد فهم کودک بدهند و یا خیلی شفاف بگویند که نمی دانند. یا بگویند باید مطالعه کنند و پاسخ پرسش کودک را بدهند. یا راه مناسب دیگری را پیدا کنند.
اگر قرار باشد از علوم انسانی در راستای تعمیق فرهنگ اسلامی شیعی هم در جامعه خودی و هم فراتر از مرزها بهره مند شویم، چه جایگاهی را برای فلسفه قائل هستید؟
فلسفه معمار علوم است. به این معنی که شما به این سؤال به صورت کاملاً عقلی پاسخ می دهید که آیا جهان، دارای مبدأ و معاد است؟ آیا مسیری از مبدأ به طرف مقصد وجود دارد یا خیر؟ این کارکرد، کارکرد پیشینی فلسفه است، برخی از متفکران مسلمان، اسم فلسفه در این مقطع را فلسفه لابشرط می گذارند، چون در این مقطع هنوز فلسفه، نه دین دارد، نه بی ین است و نه ضد دین است؛ فقط سؤال دارد.
حال اگر فلسفه به این دو پرسش پاسخ مثبت داد، این فلسفه، فلسفه الهی می شود و چون نقش مهندس و معمار فرهنگ و علوم انسانی را ایفا می کند، علوم انسانی و فرهنگ، جهت الهی و دینی می گیرند و اگر پاسخ منفی داد، این فلسفه، فلسفه الحادی می شود و فرهنگ و نیز علوم انسانی را هم به غیردین و یا ضددین تبدیل می کند؛ چون به علوم انسانی و فرهنگ می گوید خدا نیست و اگر هم است، ما به او دسترسی نداریم و وحی و نبوت و قیامت و معاد هم، غیرعلمی و بلکه اسطوره و خرافه هستند! اتفاق بعد هم این است که این نگرش خود را در محتوای علوم انسانی و فرهنگ نشان می دهد.
علوم انسانی فعلی ما هم که نیاز به تجدیدنظر دارد و باید بر اساس مبانی قرآنی بازتولید شود، به خاطر این است که در بخش هایی با دست همین فلسفه الحادی، ساخته و پرداخته شده، بنابر این فلسفه، معمار، مهندس و طراحِ علوم انسانی و فرهنگ اسلامی است، چون مبدأ، مقصد و مسیری را که باید طی کنیم به طور اجمالی به ما نشان می دهد. آن وقت حرکت در مسیر دنیا به آخرت، توسط فرهنگ اسلامی و سبک زندگی اسلامی و دینی میسّر می شود که توسط آموزه های قرآن و معارف اهل بیت(علیهمالسلام) در اختیار ماست و باید با عقلانیت استخراج و به کار بسته شوند. در اینجا نقش پسینی فلسفه الهی که حکمت متعالیه مصداق بارز آن است، پررنگ می شود.
منبع: شبستان
ارسال دیدگاه