خاطره ای از کودکی آیت الله دکتر سید مصطفى محقق داماد
این داستان که نمونه ای است از عمل یک فقیه نشان میدهد که موازین ، مبانی و قواعد فقهی برای شخص فقیه چنان ذهنیتی را فراهم می سازد که گویی با گوشت ،خون و پوستش عجین می شود که حتی در زندگی شخصی و حریم خصوصی خود آن هم با مولیّ علیه خویش نیز نمی تواند خلاف آن عمل کند، تا چه رسد به فضای اجتماعی و حقوق شهروندان اگر به قدرتی دست یافت
به گزارش کودک پرس ، کودک بودم و به مقتضای سن با همسنان خود یعنی بچه های شش هفت ساله فامیل در منزل بازی میکردیم. عصر تابستان بود وشهر قم ایام گرم خود را طی میکرد. پدرم در زیرزمین استراحت میکردند.
سروصدای بچه ها ایشان را از خواب بیدار کرد. آمدند وخطاب به من جمله ای گفتند که اینجانب اگرچه آنروز نفهمیدم ولی عینا به خاطر سپرده ام و بعد ها به عمق آن واصل شدم. ایشان خطاب به من فرمودند : مصطفی !! این بار تو را تنبیه نمی کنم چون عقاب بلا بیان قبیح است. ولی از این به بعد باید بعد از ظهرها که وقت استراحت است در منزلسروصدا نکنی و با وجود این تذکر از این به بعد اگر تکرار شود تنبیه خواهی شد.!! (این قاعده فقهی مستند به حکم عقل است وزیربنای اصلی از اصول حقوق بشر و اصل قانونمند بودن جرم Crime و مجازات در قوانین اساسی دنیای معاصر را تشکیل میدهد. یعنی مجازات کردن برای عملی قبل از ممنوع ساختن آن زشت است)
این داستان که نمونه ای است از عمل یک فقیه نشان میدهد که موازین ، مبانی و قواعد فقهی برای شخص فقیه چنان ذهنیتی را فراهم می سازد که گویی با گوشت ،خون و پوستش عجین می شود که حتی در زندگی شخصی و حریم خصوصی خود آن هم با مولیّ علیه خویش نیز نمی تواند خلاف آن عمل کند، تا چه رسد به فضای اجتماعی و حقوق شهروندان اگر به قدرتی دست یافت
ارسال دیدگاه