حق گمشده کودکان کار را در کجا باید یافت؟

به گزارش کودک پرس ، وقتی درگیر معصومیت یکی از آنها می شوی، به تنها چیزی که اهمیت نمی دهی، قومیت اوست. گاه حجم درد و رنج یک کودک یا مادر مهاجرش آنقدر زیاد است که نمی توان او را در مقابل محدودیت های جغرافیایی قرار داد. ملیت و مذهب کودکان کار، مهم نیست وقتی باد و طوفان بی رحم، در کمین کودکان بلاتکلیف نشسته اند.

این کودکان در خاک این سرزمین، ریشه کرده اند و سایه غبارآلودی به شکل سرگردانی آنها روی در و دیوار شهرمان افتاده است. کودکانی که به دری شکسته تکیه داده اند که نه به رویشان باز می شود و نه پناهشان می دهد.

صدای بازی کودکان و خنده های آنان چرت اهالی را پاره کرده است. شاید همین است که استشهادیه جمع کرده اند که “خانه علم” سر و صدا دارد. استشهادیه جمع نمی کنند که اینجا در محله لاله ها، اعتیاد بیداد می کند و همگی مواد فروش و خود فروشند. کودکان جمع شده اند تا به دور از هیاهوی زندگی، ساعتی را کودکی کنند.

 

مددکاران می گویند 12 محله در کرج شناسایی شد که در آنجا مساله فقر و کار کودکان پررنگ تر بود. و از این میان ملک آباد به خاطر نزدیکی به زندان، آسیب پذیرتر و مهاجرنشین تر است.

در این محله کودکانی هستند که پدران شان زندانی اند. کودکانی که فاقد شناسنامه و برگه هویتی اند. ملک آباد روستایی است که تبدیل به شهر شده بدون زیرساخت ها. ملک آباد شهری است که مرزهای نامرئی، محله هایش را تقسیم بندی کرده؛ مهاجرنشین، افاغنه، ضایعاتی ها، موادفروشان و فحشا …

پاییز بود که “خانه علم”  راه اندازی شد. جمعیت امام علی ابتدا با برگزاری جشن، کودکان را جمع کردند و سپس شناسایی آنان آغاز شد. پزشکان داوطلب ویزیت رایگان 30 کودک کار و خیابان را انجام دادند و اعتماد و دوستی بین آنها شکل گرفت.

با افزایش نیروهای داوطلب و گسترش دامنه شناسایی، تعداد کودکان امروز به 250 نفر رسیده است. کودکانی که به فراخور نیازشان از خانه خدمات دریافت می کنند. کودکانی که هنوز سطل های زباله را در جستجوی لقمه نانی زیر و رو میکنند. خیلی از کودکان در خانه حمام ندارند و بچه ها به نوبت در خانه علم حمام می کنند.

 

ملیحه جعفرپور مدیر “خانه علم” می گوید: بچه ها هر روز به مدرسه نمی آیند. چون برخی از آنها مجبور به کار هستند. برخی کودکان در 2 سال، 4 پایه آموزشی را پشت سر گذاشته اند، از بس عطش یادگیری دارند. حدود 100 کودک محروم از تحصیل از این خانه به کلاس های درس آموزش و پرورش راه یافته اند. هرچند ارتباط با این کودکان قطع نمی شود و برای حرفه آموزی باز به خانه علم پناه می گیرند.

کودکان  در “خانه علم”، روزی یک وعده غذای گرم دریافت می کنند. فیلم می بینند و روزهای جمعه هم ورزش های گروهی دارند. کلاس های درس شان، فرش شده است تا آنها امنیت گم شده در خانه را در “خانه علم” بیابند و قلب کوچکشان ساعتی آرام گیرد.

این کودکان از نژاد ایرانی بلوچ فاقد شناسنامه، حاصل از ازدواج مادر ایرانی و پدر افغان، و حاصل از طلاق و اعتیاد والدین هستند و برخی نیز به دلیل کبر سندر مدرسه جایی ندارند. سه شنبه ها هم در خانه علم، روزهای مادرانه است. کارگاهی برای بالا بردن سواد مادرها، رشد فرهنگ خانواده، کارگاه بهداشت و فرزند پروری که هشداری است برای آسیب های کار کردن کودکان در خیابان.

فرهنگ پدرسالاری نیز معضل اصلی خانواده ها است. مدیر “خانه علم” با تاسف از پدرهای جوانی می گوید که قربانی اعتیاد، تغذیه های نامناسب و مشکلات معیشتی شده اند و با وجود جوان بودن، بیشتر از سن شان نشان می دهند. کودکان آنها در اقتصاد خانواده ها نقش دارند. پدرها در برابر تحصیل کودکان، مقاومت می کنند.

 

به خصوص وقتی پدر خودش تمایلی به کار کردن ندارد یا درگیر اعتیاد است. نمونه آن، پسر 16 ساله ای است که در دومیدانی و فوتبال مقام آورده و بسیار کوشا و بااستعداد است.

می تواند آینده ای روشن داشته و دارای شغل و جایگاه شود. اما پدر با 9 نان خور بیکار چشم به دستهای او دوخته تا پسرک باربری کند و بار خانواده را به دوش بکشد. مثل گلی در مرداب روییده و نمی توان پدر را قانع کرد که بدن این نوجوان، در باربری آسیب می بیند و جسمش فرسوده می شود. یا دختر 12 ساله ای که ناخواسته پای سفره عقد نشسته چون در راه مدرسه دیده شده که با پسری حرف میزند.

گفته های ملیحه جعفرپور با آه و حسرت ادامه دارد: نوروز امسال دو دختر 13 و 14 ساله زیبا و افغان به خاطر شرایط سخت زندگی از خانه فرار کردند و تا یکماه برنگشتند. مطمئنم اگر ایرانی بودند، پیگیری بیشتری می شد. دخترها تماس گرفتند که نجات مان بدهید. یکی شان معتاد شده بود و دیگری مورد سوء استفاده قرار گرفته بود.

 

از بهزیستی کمک خواستیم اما آنها را به خانواده هاشان تحویل دادند و و دخترها بار دیگر از خانه فرار کردند. متاسفانه هربار کودکان بدسرپرست را به بهزیستی معرفی می کنیم، نتیجه نمی گیریم.

مدیر جوان “خانه علم” امیدوار است روزی این چرخه معیوب، متوقف شود. اینجا هر سه ماه به بهانه ای جشن می گیرند. چون خیلی از بچه ها، طعم خانواده واقعی را نچشیده اند. جمع شدن دور سفره هفت سین یا جشن تولدی بی شناسنامه، برایشان معنی ندارد. این کودکان گاهی تجربه های تلخی از کودک آزاری داشته اند و سختی زیادی کشیده اند.

ملیحه جعفرپور به کارگاه خیاطی اشاره میکند که در حیاط “خانه علم” راه اندازی کرده اند و می گوید، 11 ماه پیش این ملک در اختیارمان قرار گرفت و تصمیم گرفتیم کارگاه خیاطی کوچکی راه اندازی کنیم.

حالا 6 نفر، یک دختر نوجوان مطلقه، دختر خانواده ای درگیر اعتیاد والدین و چند مادر سرپرست خانوار هستند و بحث توانمند سازی زنان و دختران آسیب دیده را داریم، نه بحث درآمد. اما در این میان، شهرداری سنگ اندازی می کند. 13 میلیون تومان جریمه شده ایم با این عنوان، تبدیل پارکینگ به بنای فرهنگی” !

مدیر خانه علم از دردهای نهان کودکان خانه اش می گوید. از شمارش معکوس زندگی این کودکان که انگار از همان لحظه تولدشان آغاز شده است. از اینکه بی پناه و سرگردان در میان هیاهوی روزگار گم شده اند. نفس زندگی این کودکان در مجاورت یکی از زندانهای استان البرز در میان دود اعتیاد و فقر خانواده ها، به شماره افتاده است. و از نیکوکاران می خواهد تا فراتر از مرزهای جغرافیایی، غم عمیق کودکان این شهر را به جان خریدار شوند.

در حسرت سقفی برای زندگی

“سحر” خواهری یک ساله دارد. پدر جوانش مدتی است به علت سکته مغزی خانه نشین شده است و نیاز به درمان دارد که هزینه های سنگینی خواهد داشت. حقوق 500 هزار تومنی که صاحبکار هر چند ماه یکبار از سر لطف به این خانواده ایرانی میدهد، خرج کرایه راه فیزیوتراپی پدر هم نمی شود و به همین علت فیزیوتراپی ها قطع شده است.

بعد از بیماری پدر، آنها خانه سرایداری خود را که در محل کار قبلی پدر بوده، از دست داده اند و در اتاقی با کمترین امکانات زندگی میکنند که تا آخر این ماه مجبور به تخلیه هستند و جایی ندارند. کودک شیرخواره خانواده، دچار سوء تغذیه و نیازمند شیرخشک و پوشک است و سحر 7 ساله نیز نیاز به حمایت تحصیلی دارد.

خستگی یک مادر تنها

مادر “آرزو”  سالها قبل به علت اعتیاد از همسرش جدا شده و دختر 17 و پسر 10 ساله دارد. درآمد این خانواده ایرانی، فقط یارانه و ماهیانه هفتاد و پنج هزار تومن مستمری کمیته امداد است. پسر خانواده، انحراف چشم داشته و به تازگی عمل شده و مادر برای عمل او مقروض است.

آرزو هم به علت شرایط خانواده، دچار افسردگی شدید است و چون سابقه خودکشی داشته، باید تحت درمان دارویی قرار بگیرد که تامین هزینه ان برای خانواده مشکل است. آرزو در مدرسه رشته خیاطی می خواند که با توجه به پر خرج بودن آن، برای تهیه لوازم دچار مشکل است.

نگهداری از 4 فرزند با همسری در زندان

” فریده” سه دختر 18،14،11 ساله و یک پسر 4 ساله دارد. پدر خانواده اعتیاد شدید دارد و در حال حاضر در زندان به سر می برد. چند سال پیش هم با ضربه ای که به دختر خردسالش زده بود، باعث آسیب به بینایی او شد و مدتی در زندان ماند.

خرج زندگی از یارانه و کارهای خانگی “فریده” به زحمت تامین می شود.این زن هموطن، به صورت حرفه ای تابلو فرش می بافد ولی در ثبت سفارش و فروش ان مشکل دارد.

دختر بزرگ خانواده علاقه مند به شرکت در دوره های تزریقات و داروخانه است تا بتواند مشغول بکار شود. ولی تامین هزینه آن از توان مادر خارج است. دو دختر دیگرش نیز با وجود فقر و محرومیت، از شاگردان ممتاز مدرسه هستند.

کودک مدال آور با یک دست مصنوعی

نوگل، یک دختر بچه افغان است که دو خواهر 11 و 12 ساله و برادری 15 ساله دارد. چهار سال پیش پدرش در حین کار دچار حادثه شده و از ان زمان تاکنون به علت آسیب نخاعی و مغزی قادر به تکلم و حرکت نیست. نوگل در کودکی در محل کار پدر، دست چپش را در زیر دستگاه جو خوردکنی از دست داد و با حمایت یک نیکوکار، برای او دست مصنوعی تهیه شد.

او چهار پایه در خانه علم ملک آباد تحصیل کرده و در حال حاضر به مدرسه می رود و شاگرد ممتاز است. در مسابقات ورزشی صاحب مدال شده و فعالیت هنری نیز دارد.

از طرفی به دلیل آسیب های روحی سالهای گذشته تحت نظر مشاور و روانشناس جمعیت امام علی است.
خرج زندگی از طریق کار مادر در منازل و کارگری پاره وقت برادرش تامین می شود. دو خواهر دیگر نیز در خانه علم ملک آباد، سه پایه درس خواندند و اکنون در مدرسه با رتبه ممتاز مشغول به تحصیل هستند.

غیر از هزینه های ثابت خانواده که شامل اجاره خانه و هزینه خورد و خوراک و تحصیل بچه ها ست، هزینه های دارو و فیزیوتراپی پدر و داروهای اعصاب و روان مادر که هراز گاهی دچار تشنج می شود، کمر این خانواده را خم کرده است.

2 برادر خردسال بدون امکانات اولیه زندگی

خانواده محمد به شدت درگیر اعتیاد پدر هستند و مرد افغان، بیشتر ایام سال خانواده را رها می کند و گاهی به آنها سر می زند و در مدتی که در منزل است دو پسر 11 و 8 ساله اش را وادار به کار کرده و به خانواده آسیب های روحی و جسمی فراوان وارد می کند. خرج زندگی را مادر خانواده با خیاطی و سوزن دوزی می دهد. خانه از امکانات اولیه نیز محروم است.

دانش آموز بیمار

سبحان هفت ساله ناراحتی قلبی داشته و نیاز به پیوند قلب دارد و با توجه به اتباع بودن، امکان پیوند در ایران برای او وجود ندارد. او برادر 13 ساله و خواهری 2 ساله دارد.

به تازگی مشخص شده که بزرگ شدن بیش از حد قلب سبحان، به ریه ها فشار آورده و ریه ها نیز نیاز به پیوند دارد. هزینه های بالای معاینه و دارو برای خانواده سنگین است و مادر امیدوار است باد شبانه، میوه زندگی را از شاخه اش جدا نکند.

حمایت پبرزن تنها از 2 نوه

امید 11 ساله است. پدرش در زمان نوزادی وی او را ترک کرده و مادر نیز ازدواج مجدد میکند و از همان کودکی امید و برادر بزرگترش، تحت تکفل مادربزرگ قرار گرفتند.

کودک بسیار باهوش و مستعد است و دو پایه در خانه علم درس خوانده و اکنون به مدرسه می رود. مادربزرگ نیز تنهاست و تمامی هزینه های خانواده با کار خدماتی این پیرزن ایرانی تامین می شود.

زباله گردی 3 کودک

مادر این سه کودک، افغان است. دو پسر 12 و 10 ساله و یک دختر 7 ساله دارد. پدر اعتیاد شدید به شیشه دارد و اعضای خانواده از خشونت وی در امان نیستند.

خرج خانواده از کار خیاطی مادر و زباله گردی 3 کودک تامین می شود. بچه ها بسیار با استعداد و علاقه مند به تحصیل هستند و هر سه در خانه علم ملک آباد درس می خوانند.

روزهای سخت 3 کودک پس از قتل پدر

زن جوان افغان، دارای دو پسر 15 و 13 ساله و دختر 8 سالهو یتیم است. پدر خانواده، هفت سال پیش در یک درگیری محلی در حین جدا کردن طرفین دعوا به قتل می رسد و از ان زمان مخارج خانواده با سوزن دوزی های مادر و کار ضایعاتی دو پسر تامین می شود.

پسر بزرگتر چهار پایه و دومین پسر، دو پایه و دختر خانواده یک پایه در خانه علم ملک آباد درس خواندند و اکنون به مدرسه می روند. هر سه کودک بسیار مستعد، علاقه مند به تحصیل و بسیار با اخلاق و کوشا هستند. کار و تحصیل همزمان برای دو پسر خانواده سختی های زیادی به همراه دارد.

لباس پدرانه بر قامت 2 برادر نوجوان

مادر این سه کودک ایرانی، سال ها پیش خانواده را رها کرده است و زندگی جداگانه ای در شهرستان دارد. پدر از زمان کودکی بچه ها دچار اعتیاد بوده و همچنان هست.

سال ها کارتن خواب بوده و اکنون نیز گاهی با بچه ها زندگی می کند و در زمان حضورش سربار خانواده است. دو پسر 16 و 14 ساله از کودکی کار کرده اند و خودشان مخارج زندگی را تامین میکنند. اکنون خواهر و برادر کوچکتر در خانه علم درس میخوانند و هیچ وقت توسط پدر به مدرسه فرستاده نشده اند.

محکومیت پدر 2 دختر به حبس ابد

فریبا زن جوان ایرانی از چهار سال قبل که همسرش به دلیل حمل مواد مخدر محکوم به حبس ابد شد، خرج خانواده را از یارانه و کارهای خدماتی که گاه به گاه انجام می دهد، تامین می کند. دو دختر 11 و 4 ساله دارد که دختر بزرگتر در خانه علم درس می خواند و به گفته مدیر خانه، در درس و ورزش بسیار با استعداد است.

پدر نابینای 4 دختر خردسال

سکینه افغان دارای 3 خواهر  11، 10 ساله و یک نوزاد است. مادرش در اوج جوانی به خاطر فقر به عقد مردی همسن پدر خود درامده و هم اکنون همسرش بسیار پیر و از کار افتاده شده و بینایی چشم هایش را از دست داده و تنها کاری که می کند، جمع کردن ضایعات در محدوده محل زندگی است.

دو خواهر سکینه، دو پایه در خانه علم ملک آباد درس خوانده اند و اکنون به مدرسه می روند. سکینه به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده و در سن دوازده سالگی ترک تحصیل و نامزد کرد. دخترها با وجود فقر و نداری، در درس و ورزش بسیار مستعد هستند.

پسر دانش آموز؛ کارگر فصلی

زن ایرانی دارای دو پسر است که پسر کوچکتردر پایه سوم درس می خواند. سال ها پیش به دلیل اعتیاد همسرش، از او جدا شد و مدتی بعد از مرگ او باخبر شد.

بچه ها بعد از گذراندن سالها زندگی سخت و مشقت بار کنار پدر، اکنون با مادر زندگی می کنند. مخارج زندگی این دو کودک یتیم با کار خدماتی مادر و کارگری پسر بزرگتر به صورت فصلی، تامین می شود.

 محرومیت شدید 2 کودک یتیم

پدر افغان، سال ها پیش فوت کرده و مادر نیز به دلیل سرطان سال گذشته جان سپرد. هانیه 8 ساله و برادر 10 ساله اش، به ناچار در کنار برادر بزرگ که صاحب همسر و فرزند است و با حقوق بسیار پایین کارگری امرار معاش می کند، زندگی می کنند. برادر هانیه، ترک تحصیل کرده و در خیابان کار می کند و هانیه در پایه دوم در “خانه علم” ملک آباد مشغول به تحصیل است. بچه ها به شدت به حامی و پشتیبان نیاز دارند.

کودکی که شاهد قتل پدر بود

نورا دختر افغان 10 ساله در پایه دوم دبستان است. پدرش چند سال پیش در مقابل چشمان همسر و فرزندش، به قتل رسیده و مادر به همراه نورا مهاجرت کردند.

دو خواهر بزرگتر نورا توسط طالبان ربوده شده اند و مادر هیچ خبری از آنها ندارد. به علت شرایط سخت زندگی، مادر مجبور به کار خدماتی در تهران و از نورا دور شده است و دخترک پیش اقوام و در شرایط بدی نگهداری می شود. در صورت داشتن پشتیبان، مادر می تواند خانه ای اجاره کرده و در کنار کودکش زندگی کند.
نورا در پایه دوم در خانه علم تحصیل می کند و به دلیل آسیب های روحی وارده، تحت نظر مشاور و روانشناس خانه علم است.

سرگذشت غم انگیز دختر یتیم

پانیذ پایه پنجم و ایرانی است. در نوزادی پانیذ، پدرش خانه را ترک کرد و دیگر خبری از او نشد. چند سال بعد مادرش به علت مشکلات مالی با پیرمردی ازدواج کرده و نگهداری از دخترش را به خاله هایش سپرد. اما 5 سال قبل، مادر پانیذ در درگیری با همسر خود کشته می شود. پانیذ در چندسال اخیر شرایط مناسبی در خانه اقوام نداشته و حتی به دامن اعتیاد گرفتار شده بود. اما به تازگی در خانه دایی اش در ملک اباد ساکن شده است. از آنجایی که دایی و زن دایی او توانایی مالی مناسبی ندارند، این کودک یتیم برای تحصیل و گذران زندگی نیاز به حمایت دارد.

در سایه حمایت مادربزرگ فقیر

آتوسا در سه سالگی پدر خود را بر اثر سکته مغزی از دست داده و مادرش ازدواج مجدد کرده و او از کودکی با مادربزرگ خود زندگی میکند. مادربزرگ نیز همسر خود را از دست داده و با کمک یارانه و کمیته امداد روزگار میگذراند.

نیازمند هزینه روانپزشکی مادر

پسر 14 ساله افغان و خواهر 8 ساله اش هم  از فقر و نداری پژمرده شده اند.. پدرشان سال هاست کارتن خواب است و خبری از او ندارند. مادر بیماری روحی و روانی شدید دارد و نیازمند بستری در تیمارستان است.

بچه ها آنقدر مستعد هستند که پسرک در عرض چند ماه، چهار مقطع را در خانه علم خوانده ولی هم اکنون برای گذران زندگی در میوه فروشی کار می کند. مادر و کودکان در منزل پدربزرگ به سختی زندگی می کنند و تغذیه نامناسبی دارند.

 پسر 8 ساله نان آور

این زن افغان، پسر 8 و دختر 7 ساله دارد. او چندین سال درگیر بیماری سرطان بوده و همچنان تحت نظر پزشک است. پدر خانواده، چندین سال پیش فوت کرده و خرج زندگی از خیاطی مادر برای همسایه ها و جوراب فروشی پسرک در مرکز شهر کرج می گذرد. پسرک در حال حاضر دانش آموز پایه دوم در خانه علم ملک آباد است و خواهرش در مدرسه درس میخواند.

زندگی سخت 3 کودک

پدر خانواده افغان، چندین سال پیش به جرم حمل مواد مخدر روانه زندان شده است و حبس ابد دارد. خرج خانواده را پسر 10 ساله با دستفروشی و خواهر 12 ساله اش با کار در گلخانه به صورت فصلی می دهند. مادر به دلیل تعصبات قومی خانواده همسر، اجازه کار در بیرون منزل را ندارد.

دختر 15 ساله خانواده، به سختی و با جنگیدن با تعصبات قومی درس می خواند و به درس خواندن علاقمند است. خانواده با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کند و آسیب های جدی به پسرک از بابت کار در خیابان وارد شده است.

نگذاریم در زمستان زندگی، روح این کودکان از سرمای تنهایی بلرزد.نکند این کودکان کار که با شانه های خسته بار پدر را به دوش می کشند، مثل گل حسرت چشم انتظار بهار بمانند و نگاه یخ زده شان به سپیدی شکوفه های بهاری روشن نشود؟ شاید با یک گل، بهار زندگی شان از راه برسد…