به گزارش کودک پرس ، خیلیها فکر میکنند عباراتی مانند «کودک درون من حالش چگونه است؟»، «آیا به آن اهمیت میدهیم یا نه؟» و… چندان باورپذیر نیست. برخی هم ممکن است این مفاهیم را به تمسخر و شوخی بگیرند. ولی واقعیت چیست؟ آیا کودک درون ما حال و احوالی دارد و یا اصلاً ما کودکی درون خود داریم که حال و احوالی داشته باشد؟ در این نوشته به اثبات اینکه این کودک در وجود ما هست یا نه نخواهیم پرداخت، ولی با اعتقاد به اینکه وجود دارد، این باور را مورد بررسی قرار میدهیم که کیفیت زندگی ما بر حال و نشاط کودک درونمان اثر میگذارد.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم، حال و هوای منحصر به همان روز را داریم. گاهی شاد هستیم و گاهی بیحال، گاهی کسل هستیم و گاهی پر جنب و جوش. اگر اتفاقاتی که در این رابطه تأثیرگذار است را نادیده بگیریم، مثلاً سرخوشیای را که به خاطر گرفتن هدیه روز گذشته به دست آوردهایم را در نظر نگیریم، حال دماغی و درونی خودمان را بهتر تشخیص میدهیم. شاید بتوان گفت: این حال درونی همان حالی است که از کودک درون خود میگیریم. اگر شاد است ما را شاد میکند و اگر ناراحت است ما را ناراحت. از دیدگاه روانشناسی میشود این ناراحتی و خوشحالی را به عواملی نسبت داد که این کودک را شاد میکند یا ناراحت.
کودک درون همانطور که از اسمش پیداست، کودکی است که نیاز دارد به بازی، شادی، دنیای پاک، روراستی و هر آنچه برای شاد بودن لازم است. از استادی آموختم که برای پی بردن به کودک درون خود به کودکان نگاه کنم. این کار را کردم و نتیجه آن را هم دیدم. حالا نیز این را با شما در میان میگذارم. به شادی کودکان نگاه کنید، این شادی ممکن است با چیزهای ساده و ارزان به دست بیاید، مانند بچههایی که دور و اطرافمان هستند و با یک تکه سنگ هم شاد میشوند. ممکن است آن را حتی در پیادهراه با پا پرتاب کنند و سرگرم و شاد شوند، ولی همین کودکان نمیتوانند ناراستی و نادرستی را تاب بیاورند. اگر از چیزی ناراحت شوند گریه سر میدهند و به آنچه حق و دارایی خودشان نیست دستدرازی نمیکنند، حتی اگر تمام داراییشان همان یک تکه سنگ باشد. همه اینها باعث میشود از آنچه دارند به راستی لذت ببرند. چون آنچه دارند همان چیزی است که دوست دارند، حتی اگر تمام آن چیزی نباشد که میخواهند. مهم این است که از داشتههای خود لذت میبرند و احساسات خود را درباره هر چیزی صادقانه نشان میدهند.
حالا نگاهی به درون خود بیندازیم. کودک، خود را از زندگیاش راضی میبیند؟ اگر رضایت لازم را ندارد شاید وقتش رسیده است که به آن توجه بیشتری نشان دهیم. این نارضایتی شاید از بیکیفیتی زندگی ما باشد؛ اینکه نتوانستهایم بهترین راهها و بهترین روشهای ممکن را در زندگی خود انتخاب کنیم. شاید این بیکیفیتی زندگی ما که ممکن است ظاهر بسیار پر زرق و برقی هم داشته باشد، کودک درون ما را به ناراحتی و یا انزوا کشانده باشد.
بیکیفیتی روابط اجتماعی، کاری، خانوادگی و… ممکن است به کودک درونمان احساس دلتنگی و ناامیدی داده باشد. شغل و پیشهای که تنها برای امرار معاش خود برگزیدهایم و به علایق شخصی خود در آن توجهی نشان ندادهایم ممکن است این کودک را آزرده باشد. شاید نوعی از زندگی که ممکن است به خاطر صلاحدید خانواده برای خود صلاح دیده باشیم در حالی که با خواستههای درونی ما سازگار نیست کودک ما را غصهدار کرده باشد. خیلی چیزهای دیگر ممکن است در زندگی ما وجود داشته باشد که این کودک صادق و بیآزار را افسرده و غمگین کرده باشد که در تجزیه و تحلیل شخصی خود به آنها پی خواهیم برد. در شرایط کنونی جوامع انسانی که استرس و نگرانی گریبان بسیاری از افراد را گرفته، توجه به این کودک ضروری است.
هر جور سرکوبگری آن ممکن است تاوان سنگینی بر جای بگذارد. کودک درون ما امروزه ممکن است بیشتر از گذشته هم به توجه نیاز داشته باشد، چون مقوله کیفیت و توجه به آن در تمام مسائل زندگی پررنگتر از گذشته است. برای مصداق این نوشته بهتر است به افرادی که پیرامون شما زندگی میکنند نگاه کنید. افرادی که میشناسید با درجات مختلفی از کیفیت، زندگی خود را ساختهاند. برخی زندگی پر زرق و برق و پر از تجملاتی دارند که شاید حاضر نباشید بیشتر از ۱۰ دقیقه در خانهشان به سر ببرید. برخی همین ظاهر زندگی تجملاتی را دارند در حالی که دلتان نمیخواهد از خانهشان بیرون بروید. برخی سادهاند و ساده میاندیشند، برخی دلشان نمیخواهد از داراییشان چیزی کم شود و به سختی پول خود را خرج میکنند، در حالی که پیداست پسانداز زیادی هم در حساب بانکی خود دارند و… هر کدام از این افراد حتماً حال و هوای متفاوتی نسبت به دیگری دارد. یکی ممکن است به بهانه آبروداری جوری زندگی کند که دوست ندارد و دیگری ممکن است برای راحتی زندگی خود، راحتی دیگری را از بین ببرد یا کم کند و… همه اینها برخورد متفاوتی هم با شما خواهند داشت. نگاه هرکدام از این افراد به زندگی با یکدیگر متفاوت است، چون کیفیت متفاوتی را تجربه کردهاند. حال و هوای هر کدام از این افراد کاملاً در برخورد با شما هم متفاوت است.
احوال کودک درون این افراد که درواقع با ذات پاک و خالص پروردگار همسو و همسان است، متفاوت از دیگری است. (در اینباره ما درباره دیگران و درون آنها نمیتوانیم و اجازه نداریم که قضاوت کنیم و اندیشیدن به آن هم درست نیست، ولی میتوانیم نظارهگر برخوردشان باشیم.) این کودک آنچه را که میخواهد نادرست نیست، مگر آنکه ما به اشتباه کودک درون خود را با تمایلات دیگری که در وجودمان است اشتباه بگیریم، اگرنه این کودک ذات پاکی دارد. دلش میخواهد همه چیز درست و شاد باشد. کسی به کسی بدی نکند و از روی بدی هم آزاری نبیند. درواقع دلش میخواهد همه با هم در کمال خوبی و دوستی، شادمانه بازی کنند. تا وقتی هم که همه چیز خوب پیش میرود از این بازی لذت میبرد. مگر اینکه چیزی آزارش دهد و ناراحتش کند.
وقتی برخلاف خواستههای درونی و واقعی خود رفتار میکنیم، درواقع بیکیفیت رفتار کردهایم. این بیکیفیتی همان چیزی است که کودک درون ما دوست ندارد. او دوست ندارد با ناراحت کردن دیگری، صاحب توپ و یا سنگی برای بازی شود و دوست هم ندارد که کسی توپ و یا سنگش را از دستش بگیرد. رفتارهای نادرست، این کودک سرخوش را آزار میدهد و هر یک از این رفتارهای نادرست چیزی نیست جز بیکیفیتی. به نظر میرسد این بیکیفیتی بیش از همه ما را از آنچه هستیم و برایش به این دنیا آمدهایم دور میکند. این بیکیفیتی آن چیزی نیست که خود واقعی ما دوست دارد. خود واقعی ما طالب چیزی نیست که با آن سر ناسازگاری دارد، و تا لحظهای که این ناسازگاری وجود دارد آرامشی هم در کار نیست. میشود گفت: تا آن زمان ما در لحظه حال زندگی نمیکنیم، چون دائم از چیزی که بر ما گذشته و یا خواهد افتاد ناآرام هستیم و در واقع در گذشته و یا در آینده به سر میبریم.
این نکته همان چیزی است که در عالم معنا و عرفان به آن تأکید شده است. اینکه در زمان حال زندگی کنیم و از بودن در آن لذت و استفاده ببریم. حالا شاید بهتر باشد برویم سراغ کودک درون خود و از حال و هوای او تشخیص بدهیم که کیفیت زندگیمان چگونه است.
منبع: روزنامه جوان
ارسال دیدگاه