به گزارش کودک پرس ، همایش بینالمللی زیستجهان کودکی در ایران به همت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات امروز (چهارشنبه؛ ۱۶ تیر) کار خود را به شکل مجازی آغاز میکند تا به مطالعه و بررسی موضوعات مربوط به عرصههای مختلف زندگی کودکان و بازتعریف این مفهوم در ایران امروز با هدف کمک به حوزه سیاستگذاری کودک بپردازد.
این همایش با مشارکت گروه جامعهشناسی کودکی انجمن جامعهشناسی ایران، مرکز مطالعات کودکان و نوجوانان دانشگاه الزهرا (س)، مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک، معاونت ریاست جمهوری در امور زنان و خانواده، شورای عالی آموزش و پرورش، معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران برگزار میشود.
«زیستجهان کودکی در دوران کرونا و پساکرونا» همچنین «امکان، الزام و یا امتناع سیاستگذاری در زیستجهان کودکی» دو محور ویژه این همایش است و افزون بر ارائه مقالات برگزیده در محورهای مختلف همایش، چهار کارگاه «روششناسی مطالعات کودکی»، «توانیابی جسمانی و روحی کودکان»، «نقشهای جنسیتی و حقوق کودک» و «نقاشی و هنر کودکان» نیز میزبان علاقهمندان حوزه مطالعات کودکی خواهد بود.
به بهانه برگزاری این همایش با علیرضا کرمانی جامعهشناس، پژوهشگر مطالعات کودکان، ایدهپرداز همچنین عضو شورای سیاستگذاری همایش «زیستجهان کودکی در ایران» گفتوگو کردیم.
وی درباره پیشینه این مطالعات در ایران گفت: اولین بارقههای ظهور این مفهوم، در سپهر اجتماعی سیاسی با مشروطه رقم میخورد و برای اولین بار در آن دوران افرادی چون؛ مفتاحالملک مازندرانی در کتابهایی چون مثنوی اطفال و تأدیب الاطفال، میرزاحسن مصباحالسلطنه انصاری در کتاب تسهیلالتعلیم، یحیی دولتآبادی در کتاب علی، میرزا عبدالرحیم طالبوف در کتاب احمد متأثر از گفتمان تجدد و مشروطهخواهی در دوره قاجار شروع به بحث در مورد کودکی میکنند و افرادی چون میرزاحسن رشدیه با نهادسازی مدرسه، سعی در طرح مسئله کودکی در کشور دارد.
کرمانی در خصوص نگاه سیاستگذاری به حوزه کودکی تصریح کرد: با بررسی یافتههای علمی، میبینیم نگاه سیاستگذاری به کودکی، نگاهی بهشدت سنتزده و عقبمانده از واقعیات جدید کودکی است. سیاستهای کودکی دیری است که در بسیاری از کشورها تغییر بسیار کرده و برکات بسیاری هم به بار آورده است؛ عقبماندگی ما در این حوزه بسیار نگرانکننده است.
در مورد تحولات جامعهشناسانه مفهوم کودکی و تغییراتی که این مفهوم در بستر تحولات در زمینههای مختلف داشته، بفرمایید.
کودکی نیز همچون سایر مفاهیم در گستره زمان دچار تغییر و تحول بوده و اصولاً وقتی کودکی تبدیل به یک موضوع علمی میشود که این تغییرات به رسمیت شناخته شده و از طریق گفتمان رایج در فهرست مسائل اجتماعی قرار داده میشوند. اولین بار فیلیپ اریه، مورخ مکتب آنال فرانسه، در سال ۱۹۶۱ با نوشتن کتاب کودکی در طی قرون که ترجمه فارسی آن تحت عنوان قرون کودکی است، مدارک و مستنداتی ارائه داد که چطور وضعیت کودکی از قرون وسطی تا آن زمان تحول یافته و امروزه کودکی برای ما تبدیل به یک موضوع شده و مورد توجه رشتههای مختلف علمی قرارگرفته است. (این کتاب توسط زینب غنی به فارسی برگردانده شده و چاپ اول آن در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان روانه بازار نشر شده است).
اما در مورد اینکه تغییر و تحولات چگونه بوده، باید بگویم اگر بخواهیم به گذشته نگاه کنیم، میتوانیم تحت عنوان تغییرات مرئیساز و نامرئیساز از آنها صحبت کنیم. بنا بر ادعای افرادی چون فیلیپ اریه، کودکی در یک گستره زمانی به وسعت تمامیژ تاریخ ماقبل مدرن بشری، امری نامرئی بوده و اصلاً به چشم نمیآمده است. مثلا طی سدههای بسیاری، مردم برای کودکانشان در سالهای اولیه زندگی اسم انتخاب نمیکردند و در بسیاری تمدنها واژهای به نام «کودک» یا «طفل» وجود نداشته است. این ادعا را نیل پُستمن در کتاب زوال دوران کودکی مبسوط توضیح داده است. در بسیاری تمدنها حتی در تمدن یونان، گفته میشود که واژه کودک حتی به افرادی که چند دهه از عمر آنها گذشته بود نیز اطلاق میشده.
فیلیپ آریه، در کتابش مطرح میکند وقتی سنگهای قبر و نقاشیها را در قرون وسطی بررسی میکند، هیچ نشانی از کودکی دیده نمیشود. او میگوید برای اولین بار در ۱۶۱۰، نشانی از کودک در سنگ قبری در انگلستان دیده شده و آن هم تصویر تعدادی کودک بر سر مزار معلمشان بوده است. وی در تحقیقات خود قبل از آن تاریخ را نیز بررسی کرده و در گستره جغرافیایی تمدن اروپایی، تحقیقاتی را انجام داده و تقریباً هیچ نشانی از کودکان بر سنگ قبرها پیدا نکرده است. گویا کودکان، موجودات فانی و بیارزشی بودند که شایسته اینکه نام و نشانی از آنها در ذهن دیگران باقی بماند و سنگتراشی نام آنها را بر سنگی حک کند، نبودند.
اریه میگوید، شاید این امر به دلیل نرخ مرگومیر بالای کودکان در آن زمان بوده و چون برای باقیماندن یک یا دو فرزند در خانوادهای، لازم بوده مثلاً ۱۰ کودک به دنیا بیاید و مادر و پدر نمیتوانستند برای همه این هشت کودک ازدسترفته، عزاداری کنند و همه عمرشان را به غم ازدسترفتهها بپردازند، پس یاد میگرفتند برای چیزی که رفتنی است، سوگواری نکنند. در مورد نقاشیها نیز کودکان یا اصولاً در نقاشیها حضور ندارند، یا آدمکها و مینیاتورهایی از آدمهای بزرگسال ترسیم شده است. کمکم در دنیای مدرن کودکان تبدیل به موضوعاتی متفاوت میشوند، بهعنوان مثال، روانشناسی رشد نشان میدهد که کودکان فقط درصدی از هوش بزرگسالان را دارند و رسیدن به سطح هوشی بزرگسالان مستلزم آن است که بزرگ شوند.
در چنین شرایطی کمکم نیاز به ایجاد مدرسه و مدرسهرفتن در شکل مدرن آن ایجاد میشود. تا قبل از آن مدرسه به شکل امروزی نبود و آدم پنجساله و پنجاهساله با هم سر یک کلاس درس حاضر بودند و یک محتوای درسی به آنها ارائه میشد. مکتبخانههای ایرانی را میتوانی مثالی در این مورد دانست. هر چه ما به زمان حال نزدیک میشویم، سرعت این تغییر و تحولات بیشتر میشود. بهگونهای که اگر هزار سال طول کشید تا فهمی در سلسله مراتب کودکی و بزرگسالی به بار بنشیند، در سده اخیر با تغییر و تحولات فناوری این تغییرات سرعتی شتابان به خود گرفتهاند. در چنین فضایی است که امروز از موضوعاتی چون فروریختن گروهبندیهای سلسله مراتبی کودکان، زوال و کمرنگشدن کودکی و حتی مرگ کودکی سخن به میان میآید. به عنوان مثال میشل فوکو میگوید، کودکی نیز همانند مفهوم انسان در حال از بین رفتن است و به نظر میرسد که ما در سرآغاز یک تغییر و تحول همهجانبه در عرصههای مختلف هستیم.
جایگاه کودکی در حوزه سیاستگذاری در ایران و دوران معاصر چیست؟
مشکل اصلی این بوده که کودکی در طی قرون، وجودی نامرئی و کماهمیت داشته و وقتی در قالب چنین گفتمانی حرف میزنیم، طبیعتا در همه زمینهها از جمله هنر، پزشکی و غیره، کودکان را دارای جایگاه نمیبینیم. روایتهایی داریم که در برخی بخشهای ایران زمانی که جنگ یا قحطی اتفاق میافتاده است، از کودکان بهعنوان ماده غذایی استفاده میکردند. اشاراتی از ایندست در مورد کودکان در تاریخ ابنعربشاه رفته است. خانوادهها ترس و نگرانی زیادی از بابت کودکانشان در آن دورهها داشتند که مبادا اسیر شکارچیان انسان شوند. در قرون وسطی، در همه جای دنیا همچنین در ایران، منابع و امکانات عمدتاً به بزرگسالان اختصاص داشته است.
اگر چه دادههای بسیاری را جامعهشناسان درمورد تداوم این نابرابری در دنیای معاصر منتشر کردهاند، در دوره معاصر ایران، متأثر از تغییر و تحولات دنیای مدرن، شاهد هستیم کودکی کمکم خودش را بر سیاست تحمیل میکند. حال چه فلسفه وجودی آن مبتنی بر لزوم دفع شرارت کودکان باشد یا نگاه به آنها بهعنوان موضوعاتی سرمایهای که باید برای آینده جامعه در چارچوب ارزشهای حاکم ساخته و پرداخته شوند و یا نگاه بسیار ضعیفی که مبتنی بر حمایت از کودکان و ارزشهای کودکان است. اما از نظر تاریخی و اگر نخواهیم خیلی به عقبتر برگردیم، اولین بارقههای ظهور این وضعیت مسئلهمند، در سپهر اجتماعی سیاسی ایران با مشروطه رقم میخورد.
برای اولینبار در همان دوران، افرادی چون مفتاحالملک مازندرانی در کتابهایی چون مثنوی اطفال و تأدیب الاطفال، میرزاحسن مصباحالسلطنه انصاری در کتاب تسهیلالتعلیم، یحیی دولتآبادی در کتاب علی، میرزا عبدالرحیم طالبوف در کتاب احمد متأثر از گفتمان تجدد و مشروطهخواهی در دوره قاجار شروع به بحث در مورد کودکی میکنند و افرادی چون میرزاحسن رشدیه با نهادسازی مدرسه سعی در طرح مسئله کودکی در کشور کردند. در چنین زمانهای نگاه به آینده، در مورد کودکان اهمیت پیدا میکند. درواقع، کودکی بهعنوان یک سرمایه تلقی میشود که باید روی آن برای آینده برنامهریزی کرد. در این نگاه، متوجه میشویم هرچند این اقدامات در مسیر درست تاریخ اهمیت کودکی اتفاق میافتد ولی این اهمیتدادن، لزوماً بهمعنای ساختن جهانی متناسب با ارزشهای کودکانه و منافع واقعی کودکان نبوده و بیشتر تلاشی برای امنیتبخشی بیشتر به دنیای بزرگسالان و تضمین تداوم ارزشهای بزرگسالانه بوده است.
در چنین نگاهی آنچه مهم بوده نه کودک که آینده آنان بوده است. این منظر نیز نگاه فرودستانه به کودکان داشته است. با همه این اوصاف باید گفت گرچه اهمیتبخشی به کودکان در ایران و جهان در دو سده گذشته وضعیتی انباشتی و شاید تکاملی داشته ولی هنوز تا رسیدن به جایگاهی که کودکان فیذاته و از منظر حقوق بشری شایسته آن هستند، فاصله بسیاری وجود دارد. کودکان در سپهر سیاست ایران اگر جایگاهی داشته باشند، جایگاهی حاشیهای، فرودست و اقلیتگونه است و متأسفانه در سالهای پس از انقلاب نیز پیشرفتی در این زمینه به چشم نمیخورد.
وضعیت مطلوب این جایگاه از نظر شما چگونه ترسیم میشود؟
برای ارائه تصویری از وضعیت مطلوب لازم نیست که نگاهی آرمانشهری و حتی ارزشگرایانه به سیاستگذاری در این حوزه داشته باشیم. کافی است نگاهی هرچند اجمالی به واقعیتهای مستقر کودکی در دنیا و جامعه ایران امروز داشته باشیم. تغییرات ایجادشده در مفهوم کودکی و اسناد فرادستی مصوبی چون کنوانسیون جهانی حقوق کودک ما را به درکی از فاصله وضعیت موجود و وضعیت نه لزوماً مطلوب، بلکه صرفاً عادلانه، خواهد رساند که به هزار دلیل سیاست اجتماعی را در کشور به چالش کشیده و مورد انتقاد قرارخواهد داد.
مهمترین نکتهای این است که واقعیت کودکی عوض شده و نگاه بزرگسالان نیز در مورد آن باید تحول پیدا کند. دیگر اینکه تعریف کودکی تغییرکرده است و چون مفهومی که در گذشته از آن مبتنی بر ایده نادانی و ناتوانی اصل راهنمای سیاست اجتماعی کشور در حوزة کودکی بود، متأثر از تغییر و تحولات فناوری تغییر کرده و دیگر کودکان نه نادان هستند و نه ناتوان. پس باید تغییراتی جدی در دستور کار سیاست اجتماعی کشور ایجاده شود و کودکان جایگاهی شایسته و متناسب با واقعیت امروزین خود پیدا کنند.
در دنیای امروز موجوداتی که هنوز هم کمابیش «کودک» مینامیم، میتوانند همپای بزرگسالان و گاهی از آنها بیشتر کار کنند. این ادعا مبتنی بر تغییرات ایجاد در مفهوم کار و ماهیت دیجیتال آن در دنیای امروز مطرح میشود همچنین میتوانند بر دنیای خودشان تاثیرگذار باشند. میتوانند درآمد و ارزش خلق کنند و به اطلاعاتی که زمانی، مختص بزرگسالان بود، دسترسی داشته باشند. کودکان شاید بهلحاظ مهارتهایی که در فناوریهای هوشمند امروز کسب کردهاند و بهدلیل واقعیت «دیجیتالزاد» بودن آنها، حتی در این فضای کاری ایجادشدة جدید، ماهرتر از بزرگسالان به نظر میرسند.
در مورد پیشینه مطالعات جهانی در ارتباط با موضوع همایش، توضیح دهید.
مطالعات کودکان یک موضوع جدیدتر از مطالعات رشتهای مثل جامعهشناسی کودکان، روانشناسی کودکان و فلسفه کودکان است و بر نقد و چالشهایی بنا شده که بر مطالعات رشتههایی مثل جامعهشناسی و روانشناسی در سه دهة اخیر وارد آمده است. مطالعات رشتهای در حوزه کودکان از ۱۹۶۰ به بعد رویکرد علمی یافت و از دهه ۱۹۸۰ که مطالعات جامعهشناختی اهمیت بیشتری پیدا کرد، با میدانداری علوم اجتماعی بیشتر مطرح شد. پس از دهه ۱۹۶۰ مطالعات رشتهای مانند تاریخ، سیاست، جمعیت، ادبیات و البته روانشناسی به مطالعه در مورد کودکان، توجه بیشتری نشان دادند و هر کدام از منظر خودشان، کودکی را فهم و تعریف کردند.
اما کمکم این درک ایجاد شد که هر رشتهای، بهتنهایی، نمیتواند درک درستی از کودکی به ما بدهد و نگاه تکرشتهای به کودکان نمیتواند توضیح جامعی از وضعیت کودکان ارائه دهد. در این زمینه حتی برخی معتقد بودند نگاه رشتهای، جایگاه فرودست کودکان را تعمیق و تداوم میبخشد و از سال ۱۹۹۰ به بعد، مفهومی به نام «مطالعه کودکان» که با «مطالعه کودکی» قدری متفاوت است، مطرح شد و در محافل علمی موردنظر اندیشمندان قرار گرفت.
به باور اندیشمندان این حوزه، «مطالعات کودکان» باید رویکردی فرارشتهای، چندرشتهای و خصوصاً میانرشتهای داشته باشد و مبتنی بر این امر است که در دنیا، دورههای «مطالعات کودکان» شکل گرفته است. در کشور ما البته هنوز هیچ اتفاق خاصی در حوزه «مطالعات کودکان» شاهد نبودهایم و حتی در مطالعات رشتهای مانند جامعهشناسی نیز همچنان فاصله قابلتوجهی با آن چیزی که در جهان امروزه مطرح است، برای ما وجود دارد. این رشتهها تاکنون بیشتر از منظر سنتی به کودکان پرداختهاند. بهعنوان مثال، در جامعهشناسی، این دست «مطالعه درباره کودکان» را بیشتر در پایاننامههای دانشجویی و از همان منظر سنتی و مثلاً معطوف به جامعهپذیری کودکان مشاهده میکنیم و رشته روانشناسی نیز بیشتر در چارچوب مفهومی رشد به کودکان و کودکی پرداخته است. ا
گرچه سخنگفتن از مطالعات کودکان هنوز خیلی رواج ندارد و آسان نیست در کشورهای توسعهیافته در حالحاضر دورههای کارشناسیارشد و دکتری بسیاری با عنوان «مطالعات کودکان» راهاندازی شده و سالانه صدها پایاننامه دانشجویی و دیگر انواع پژوهش در این حوزه انجام میشود و به نظر میرسد توسعه این حوزه در دنیای امروز سرعتی قابلتوجه نیز یافته است.
تفاوت مفهومی «مطالعات کودکی» و «مطالعات کودکان» چیست؟
مطالعات کودکی معادل انگلیسی childhood studies و مطالعات کودکان معادل children ’s studies است. مطالعات کودکی، روی مفهوم کودکی، درک این مفهوم و تغییر و تحولاتش تأکید دارد و بیشتر حوزة مورد علاقه برساختگرایان اجتماعی است. علاوه بر این، بعضی معتقدند در مطالعات کودکی، ساختار اهمیت دارد و در مطالعات کودکان، عاملیت کودکان مهم است.
بر همین اساس، در عمل نیز میبینیم دانشمندان اروپایی بیشتر مطالعات کودکی را دنبال میکنند و مطالعات کودکان اغلب حوزه مورد علاقه دانشمندان آمریکایی است. مطالعات کودکان، درواقع مطالعهای همهجانبه است و شامل موضوعات جامعهشناختی، روانشناختی، تاریخی، رسانهای، هنر، ادبیات و دارای مفهومی بینرشتهای و چندرشتهای است.
برگزاری این همایش چه کمکی به حوزه سیاستگذاری کودکی در ایران خواهدکرد؟
یکی از اهداف اصلی برگزاری این همایش، توجهدادن سیاستگذاران به مسئله کودکی از طریق مطالعات «زیستجهان کودکی در ایران» است. درواقع برگزارکنندگان این همایش قصد دارند تا سیاستگذاران را متوجه اهمیت این حوزه نمایند. با بررسی یافتههای علمی، میبینیم که نگاه سیاستگذاری به کودکی نگاهی بهشدت سنتزده و عقبمانده از واقعیات جدید کودکی است.
سیاستهای کودکی دیری است که در بسیاری از کشورها تغییرات بسیار کرده و برکات بسیاری هم به بار آورده است. عقبماندگی ما در این حوزه بسیار نگرانکننده است و اگر سیاست با همین فرمان به سمت کودکی به حرکت خود ادامه دهد، لطمات بسیاری به کودکان خواهد زد و البته سیاستگذاران این وضعیت، آسیب بیشتری خواهند دید.
از سوی دیگر نگاه سرمایهای به کودک نیز نگاهی آسیبرسان به این حوزه است، ولی شوربختانه باید اعتراف کرد که سیاست اجتماعی در کشور ما حتی باوری سرمایهای هم به کودکان و کودکی ندارد. همایشهایی از این دست، مقدمهای برای این تغییر نگاه سیاستگذارانه در حوزه کودکان و کودکی است .
نقش آثار فرهنگی و هنری در حوزه کودک در رویارویی با موضوع «زیستجهان کودکی» چیست؟
زیستجهان یک مفهوم پدیدارشناسانه است و اصولاً به معنا و تجربة زیسته و احساسات انسانها توجه میکند؛ ما درواقع، بهدنبال این هستیم که ببینیم کودکان در زندگی خود چه چیزهایی را احساس میکنند و چه معناهایی را به جهان اطراف خود میدهند. این بدین معناست که حوزه آثار فرهنگی و هنری برای درک چنین احساسات و معناهایی از اهمیت بسیار برخوردار است چرا که حوزة هنر، منشی ذاتاً پدیدارشناسانه به جهان دارد و چه ابزاری بهتر از هنر میتواند این معناها را درک کند و تجربة زیسته و احساسات کودکان را منتقل نماید.
مصادیقی از هنر سینما، انیمیشن، کمیک استریپ و غیره در زمینه پدیدارشناسی هنر بیان کنید.
چون هنر بیان احساسات درونی دربارة یک موضوعی به زبانی است که برای دیگران قابل فهم باشد، عمدتاً میبینید که نویسندگان، سینماگران و هنرمندان با کاربرد تکنیکهای مختلف هنری هر یک بهدنبال نفوذ در دنیاهای کودکان هستند و بهعبارتی، آثار هنری و ادبی حوزة کودک، گزارشهایی از ادراکات نویسندگان و هنرمندان از کودک و کودکی هستند. آنها سعی میکنند با نفوذ در دنیای کودکی، بگویند که کودکان دنیا را چگونه میبینند؟ مثلاً فیلم رنگ خدا، اثر مجید مجیدی، مثال بارزی از نفوذ یک هنرمند به دنیای یک کودک نابینا است. هنرمند سعی میکند دنیا را از دریچه ذهن او به ما که نابینا و کودک نیستیم، نشان دهد. اگر نگوییم این پدیدارشناسی صرف است، چیزی دور از پدیدارشناسی هم نیست. باقی هنرها نیز به همین منوال از پدیدارشناسی درباره کودکان برخوردارند.
فناوری جدید، رسانههای اجتماعی و ارتباطی در رویارویی با این موضوع چه نقشی دارند؟
در تاریخ تغییر و تحولات مفهوم کودکی، رسانهها نقش محوری داشتهاند، چنانکه در این تغییر میتوان مدعی شد که کودکی در دنیای مدرن، مفهومی برساختة رسانههاست. ما با کودکانی روبهرو هستیم که «دیجیتالزاد» هستند و رسانهها در حال حاضر بهشدت روی این مفهوم، تأثیرگذارند و در فهم ما نسبت به مفهوم کودکی، اثری تعیینکننده دارند.
کودکی، زمانی در تاریخ اروپا ظاهر میشود که با میانجیگری صنعت چاپ، امکان نشر کتابهای خاص کودکان فراهم شده و با انتشار وسیعتر این کتابها کمکم این نظریه تثبیت میشود که کودکان، دنیای متفاوتی از بزرگسالان دارند و مراتب فهمشان نیز متفاوت است. این نظریه باعث میشود که کودکی به مثابه یک ایده و یک موضوع کمکم بارز شود و در دنیای مدرن، از امری نادیدنی به امری قابل رؤیت مبدل شود.
در مرحله بعدی، باز هم رسانه دیگری به نام تلویزیون سبب تغییرات زیادی میشود و اندیشمندی مانند نیل پُستمن را به ایدة زوال کودکی نزدیک میکند. بدون شک تنها وقتی امکان سخنگفتن از مرگ کودکی در گفتمانی فوکویی امکانپذیر میشود که به درکی واقعگرایانه از رسانهای مانند اینترنت رسیده باشیم. در مجموع نقش رسانهها در تغییر و تحولات کودکی نقشی صرفاً تاریخی و متعلق به گذشته نیست. حتی باید ادعا کرد نقش رسانهها، در زمانه ما بسیار پررنگتر و تعیینکنندهتر هم شده است و به نظر می رسد تبعات این تأثیرگذاری، چنانکه میبینیم و در آینده بیشتر شاهد آن خواهیم بود، کلیت دنیای اجتماعی و روابط قدرت را در همه ابعاد آن تغییر خواهد داد.
ارسال دیدگاه