جشن کوسه ناقالی/ آمدن خیر و برکت
زن کوسه یا عروس که پیراهنی زنانه بر تن و چادری بر سر داشت و کفشهای زنانه (گالش لاستیکی) به پا میکرد و زنگولههایی به خود میبست و معمولا این نقش به عهده پسران نوجوان بین دوازده تا شانزده ساله بود.
به گزارش کودک پرس ، در گذشته مردم معتقد بودند که آمدن کوسه ناقالی شگون دارد و با خود خیر و برکت به همراه می آورد و موجب باروری و زایش میش ها و بزها می شود. از سوی دیگر چوپانان و بعضاً افراد فقیر و بی چیزی که اجراکنندگان این مراسم بودند از این راه چیزی به دست می آوردند تا زمستان را راحت تر بگذرانند.
با فرارسیدن ایام ناقالی کودکان و نوجوانان و حتی مردم خوشحال می شدند چون بر این باور بودند که کمر زمستان شکسته و بهار نزدیک است و این مراسم موجب تفریح ، سرگرمی و تفنن آنان نیز بوده است; دسته کوسه معمولا بین 3 تا 4 نفر بوده که کوسه جُبِّه بلند نمدی را وارونه می پوشید و زنگوله هایی به آن آویزان می کرد و زنگوله هایی هم به دستان و زانوان داشت؛ صورت کوسه را سیاه می کردند و یک تکه پوست بزغاله هم به سر می کشید که در آن سوراخ هایی برای دیدن و نفس کشیدن تعبیه شده بود. کمربندی از ریسمان و یا چرم پهن و یا پارچه ای به صورت شال به کمر می بست که از آن زنگوله هایی می آویخت، پاپیچ مخصوص چوپانان به پا و چوبدستی به دست و کلاه دو شاخ بر سر داشت.
زن کوسه یا عروس که پیراهنی زنانه بر تن و چادری بر سر داشت و هفت قلم آرایش شده بود و کفش های زنانه (گالش لاستیکی) به پا می کرد و زنگوله هایی به خود می بست و معمولا این نقش به عهده پسران نوجوان بین دوازده تا شانزده ساله بود… کوسه در پیشاپیش گروه حرکت می کرد و با باز و بسته کردن دست ها و تکان دادن بدن خود صدای زنگوله ها را در می آورد، کوسه به در هر خانه ای که می رسید وارد می شد و بقیه از پشت سر او وارد می شدند و یکراست به سراغ در طویله گوسفندان می رفت و با چوبدستی ضربه ای به در می زد با این اعتقاد که با ترسیدن گوسفندان، بره ها در شکم گوسفندان تکان بخورند و سلامتی شان را اعلام کنند. آمدن کوسه به در طویله موجب آمدن خیر و برکت و باروری و زایش گوسفندان و بزها می شود.
کوسه سپس زنگوله ها را دوباره به صدا درمی آورد و می خواند:
نـاقـالـی گُــنده گُــنده
چِل رفته پنجا مانده
بـــزتــان بـره مــی زایه
میش تان بزغاله می زایه
گربه تان سگ توله می زایه
زنتان بچه می زایه
نـاقـالـی بـه ایـن بـزرگـی
کالا پالا نداره
مشـتـی رفتـه بـراش بـیاره
الله نگهش بداره
نـاقـالـی گُـنـده گُـنده
چیزی باقی نمانده
بعد از آواز خوانی کوسه، عروس و کوسه با هم می رقصند، کمی بعد کوسه جلو در طویله غش می کند، عروس بالای سر کوسه می آید و می خواند:
این دست گرم کوسه
ایـن پـای گـرم کـوسـه
والـا نـمُـرده کـوسـه
آخ شوهرم،خاک به سرم
بعد عروس می گوید : بختم ، بختم ـ سوزن بدین بزنم به رختم.
زن صاحبخانه سوزنی به عروس می دهد، زیرا اعتقاد دارند که اگر ندهند بدبختی و تیره بختی به آن خانه روی می آورد سپس مقداری گندم، برنج، قند، چای و تنقلات به زن می دهند. بعد صاحب خانه با خوراندن روغن حیوانی سبب حیات دوباره و زنده شدن کوسه و رقص دوباره او می شود.
اوج جشن و هنرنمایی کوسه و همراهان در منزل کدخدا یا بزرگ ده است، در این خانه کوسه هنرنمایی را به حد کمال می رساند و سنگ تمام می گذارد و صاحب خانه مبلغی پول یا خوراکی به کوسه می دهد و کوسه می خواند:
دودمانـت بـرقـرار بـاد
سـایه ات بـلنـد بـاد
منبع: شبستان
ارسال دیدگاه