به گزارش کودک پرس ،این هفته، مدارس بار دیگر با حضور دانش آموزان جان می گیرد. آغاز سال تحصیلی به صورت غیررسمی با کلاس بندی و آشنایی دانش آموزان شروع می شود و در این بین کلاس اولی ها با شرکت در ” جشن شکوفه ها” با حال و هوای مدرسه و نشستن پشت میز و نیمکت آشنا می شوند.اگر چه در سال های اخیر دانش آموزان کلاس اولی با گذراندن کلاس های ” پیش دبستانی” نسبت به دانش آموزان سال های گذشته آشنایی بیشتری با فضای مدرسه دارند و همین امر از استرس آنها کم کرده و حداقل ترس از جدا شدن از والدین را در آنها از بین برده است اما باز هم ورود دانش آموزان به کلاس اول برای خودشان و خانواده هایشان تجربه تازه و نیازمند آمادگی است.
با شروع سال تحصيلي، فکر آمادگي براي مدرسه رفتن و مهيا کردن وسايل آموزشي اعم از کتاب، قلم و دفتر، ذهن تمام آموزگاران و دانش آموزان و والدين را به خود مشغول کرده است. کساني که پا به کلاس هاي بالاتر مي گذارند با ذهني آماده از فضاي مکاني که مي خواهند به آن وارد شوند تپش قلب از سر ذوق براي ديدن دوستان دارند و صورت هاي گل انداخته از خاطراتي که يک سال تحصيلي بايد آن را بسازند
…اما کلاس اولي ها چه مي کنند؟ به نظر، حتي معلمان نيز دلشوره اي شيرين دارند، چه رسد به دانش آموزان و خانواده هايشان… کلاس اولي ها هميشه ذوقي آميخته با تشويش و نگراني دارند اگر چه ورود به پيش دبستاني، آنها را کمي آماده کرده است اما نظم و تکليف مدرسه چيز ديگري است. شايد برخي اصلا به پيش دبستاني نرفته باشند.
به راستي چرا انسان از ندانسته هايش مي ترسد؟
همه ما مي دانيم که نوزاد انسان ضعيف ترين نوزادان در ميان جانداران است. به همين دليل براي ادامه حيات به کمک والدين خود بسيار نيازمند است. نوزاد انسان از بدو تولد براي تامين غذا، گرما و به طور کلي تمامي نيازهاي اوليه به محبت و توجه والدين خود وابسته است. اين وابستگي، ارتباطي عاطفي را بين او و متعلقاتش به وجود مي آورد. ارتباط کودک با والدين بخصوص مادر، نحوه تعامل آنها با يکديگر سبب به وجود آمدن احساسي به نام “ دلبستگي” در ميان آنها مي شود. اين دلبستگي در دنياي روانشناسي و در اين عرصه به دو دسته تقسيم مي شود؛ دلبستگي بهنجار و دلبستگي نابهنجار. دلبستگي بهنجار ميان کودک و مادر براي رشد سالم کودک بسيار مهم است. به عقيده دانشمندان دلبستگي زماني به وجود مي آيد که رابطه گرم، صميمانه و پايا بين مادر و کودک ايجاد شود. اين رابطه براي مادر و کودک رضايت بخش و لذت آور است. کودکان شيرخوار تا سي و دوهفتگي بعد از تولد، غريبه را تشخيص مي دهند و با نزديک شدن افراد بيگانه، گريه کرده و خود را به مادر مي جسبانند. اين حالت که اضطراب بيگانه ناميده مي شود در حدود سن هشت تا شانزده ماهگي به شکل جديد تر خود را نشان مي دهد. در اين سن جدايي از موضوع دلبستگي که مادر و يا جانشين اوست موجب اضطراب کودک مي شود.
زماني که کودک، خيزيدن و دور شدن را ياد مي گيرد، دوست دارد با حرکت در محيط پيرامون خود کنجکاوي اش را ارضاء کند اما مرتبا بر مي گردد و به مادر خود نگاه مي کند و گاهي براي کسب اطمينان، خود را به او مي رساند. دلبستگي سبب ايجاد حس امنيت براي کودک مي شود. اما اضطراب جدايي معمولا در سن سه سالگي از بين مي رود و کودک در غياب مادر مي تواند به فعاليت ادامه دهد. اين فرايند در صورتي اتفاق مي افتد که مراحل دلبستگي بهنجار بوده و به اصطلاح دلبستگي ايمن باشد. کودکاني که موفق به کسب دلبستگي ايمن مي شوند، معمولا کودکاني هستند که در هنگام نياز، مادرشان به کمک آنها شتافته، به او توجه نشان داده، او را در آغوش گرفته، لمس کرده و تماس جسمي برقرار کرده باشد و به طور کلي نسبت به سيگنال کودک، واکنش حساس داشته باشد و او را رها نکرده و غيبت هاي طولاني نداشته باشد و صد البته زمان با هم بودن مادر و کودک، فرصت هايي فعال، شاد و لذت بخش را به وجود آورده باشد.
اين گونه کودکان به والدين خود اعتماد و اطمينان پيدا مي کنند. مي دانند که حتي اگر براي مدتي حضور فيزيکي نداشته باشند بزودي بازمي گردند. والدين اين کودکان محيط بيرون را ترسناک جلوه نمي دهند و کودک را تاحد لزوم آزاد گذاشته تا محيط را کشف کنند، کنجکاوي نموده و با ديگران ارتباط برقرار سازند. با پيشرفت رشد کودک، اعتماد به نفس او بيشتر مي شود و در هنگام مواجهه با موقعيت هاي نا آشنا و يا افراد غريبه به تطابق اجتماعي خوبي دست پيدا مي کند.
اما کودکان با سبک دلبستگي نا ايمن، هميشه نگران از دست دادن والدين خود هستند. هنگام جدايي از آنها به طرز شديدي آشفته مي شوند و زمان بازگشت آنها نيز نمي توانند با والدين، ارتباط و تعامل سازنده و گرمي برقرار سازند. پژوهش ها نشان مي دهد الگوي دلبستگي اوليه، با نحوه کنار آمدن کودک با تجربه هاي چند سال بعد هم ارتباط دارد. کودکان ايمن آمادگي بيشتري براي روبرو شدن با تجارب و روابط جديد دارند و در فعاليت هاي گروهي با بچه ها بيشتر پيشقدم بوده و فعالانه شرکت مي کنند. همچنين کودکاني که پدرانشان در مراقبت از آنها نقش فعالانه تري داشته باشند وقتي در محيط جديد و يا در کنار افراد غريبه قرار مي گيرند کمتر ناراحت مي شوند و به هنگام جدايي از والدين به مدت کمتري واکنش گريه از خود نشان مي دهند. اما کودکاني که بيشترين مراقبت آنها را مادر به تنهايي به عهده دارد بيشتر دچار تنش مي شوند. داشتن بيشتر از يک مراقب به کودک کمک مي کند تا با فشار رواني حاصل از جدايي، آسانتر سازگار شود. از همين روست که کودکاني که گاهي توسط افراد ديگري غير از مادر مراقبت مي شوند يا به تدريج در موسسه هاي آموزشي و مهدهاي کودک حضور داشته اند راحت تر با محيط مدرسه خو مي گيرند.
چرا برخي از کودکان از مدرسه مي ترسند؟
براي برخي از کودکان تطابق با محيط مدرسه دشوار است و روزها و هفته هاي اول مهر با بازگشايي مدارس شاهد کودکان کلاس اولي هستيم که گريه کنان به مدرسه مي روند و يا نمي خواهند از مادرشان جدا شوند. در حقيقت بسياري از اين کودکان از مدرسه نمي ترسند بلکه ازجدايي والدين شان هراس دارند. وقتي از اين کودکان دليل ترس شان پرسيده مي شود ممکن است ترس از گم شدن و يا نيافتن هميشگي والدين شان را مطرح کنند. در برخي از موارد ممکن است بترسند خود يا والدين شان دچار حادثه شوند. چنين کودکاني علائمي مانند استفراغ، حالت تهوع، سردرد، دردهاي شکمي و ضربان تند قلب را نشان مي دهند. اين کودکان مي ترسند مبادا وقتي که به مدرسه مي روند چيز ترسناکي را تجربه کنند و در ساعات نبودشان در منزل بلايي سر خود يا والدين شان بيايد. والدين اين کودکان معمولا اشخاص مضطرب و نگراني هستند که کودک را مثل يک همدم در خانه نگه مي دارند. اجازه کشف محيط را به کودکان شان نداده و يا آنها را از هرچيز خارج از خانه وهر شخص بيگانه اي ترسانده اند. در بسياري ازمواردشنيده هاي اين کودکان پر است از خاطرات تلخ و ترسناک و دردناک از مدرسه و از معلم ها و…
چه کنيم تا در کودک براي رفتن به مدرسه، آمادگي هاي لازم ايجاد شود؟
انتظار نداشته باشيد کودک به راحتي و خيلي سريع با محيط و افراد جديد خو بگيرد. بسياري از کودکان بويژه کودکاني که قبلا تجربه جدايي از والدين را نداشته و در محيط هاي تقريبا رسمي مثل مهد کودک يا کلاس هاي آموزشي شرکت نکرده اند و يا کودکاني که تجربه تلخ جدايي از والدين را به صورت دردناک و طولاني داشته اند، در ابتداي مدرسه دچار اضطراب مي شوند. چه بايد کرد؟
1براي جلوگيري از بروز چنين حسي بايد از گفتن نکات منفي راجع به مدرسه و معلمان و مربيان حتي به صورت خنده و شوخي جدا خودداري کنيد. به ديگران هم اجازه ندهيد خاطرات دردناک خود از مدرسه را بازگو کنند2 هيچ وقت کودک را براي ترغيب به انجام دادن تکاليفش از معلم نترسانيد3 بهتر است قبل از شروع مدرسه، کودک را به مدرسه برده و او را با محيط آشنا کنيد4 کودک خود را براي بودن در جمع همسالان، بازي هاي گروهي وشرکت در جشن هاي کودکان عادت دهيد5 قبل از ورود به مدرسه، آموزش هاي لازم را ارائه داده و مسئوليت هاي هر چند کوچک را به او بسپاريد6 در طول زمان هاي قبل از مدرسه، شعر و سرود کودکانه به او آموزش دهيد تا بتواند در روزهاي اول مدرسه در کلاس، آنها را بخواند و از اينکه چيزهايي بلد است احساس موفقيت کند و توجه همشاگردي ها و معلمش را جلب کند7 کودک را با کتاب مونس کرده و او را به خواندن يا گوش سپردن به داستان ها و مطالب کتاب علاقه مند سازيد8 با ترفند هاي مختلف، اسم رنگ ها و شمارش اعداد را به او بياموزيد9 براي کودک خود قصه بگوييد. کودک بايد بتواند از داستان ها لذت برده و به آنها گوش دهد10 تلفظ ، بيان و ساختن جمله هاي او را به روش مناسب و غير مستقيم تصحيح کنيد. تلفظ ناصحيح کلمات سبب مي شود کودکان ديگر او را مسخره کنند و از مدرسه فراري شود11 به او ياد دهيد کارهاي شخصي خود مثل بستن تکمه لباس، زي‘ کاپشن، پوشيدن کفش و شستن دست و صورت و… را به تنهايي انجام دهد. در بسياري مواقع ندانستن همين اعمال ساده سبب اضطراب کودک در مدرسه مي شود12 طرز صحيح مداد در دست گرفتن و رسم خطوط راست و منحني و کج را به او بياموزيد. امروزه بلد نبودن اين کارها براي يک کودک کلاس اولي قابل قبول نيست13 سعي کنيد فعاليت هايي را که نياز به تمرکز و توجه دارد در قالب بازي ها با او تمرين کنيد14 صبور باشيد، خشم شما سبب مي شود کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد و تاثير منفي در فعاليت مدرسه او بگذارد.
منبع:طنین یاس
ارسال دیدگاه