به گزارش کودک پرس ، حسینیههای کودک در سطح مشهد و برخی شهرستانهای دیگر، مهمترین دغدغه خود را بر آشنا کردن کودکان با مفاهیم اسلامی قرار دادهاند، این طرح که 7 سال پیش برای نخستین بار در مشهد راهاندازی شد، بهصورت مردمی تا آن سوی مرزها گسترش یافته است.
حسینهای با رنگ و بوی کودکانه
ساعت 8 شب است، وقتی پا بهکوچه معلم 26 میگذاری، متوجه رفتوآمد خانوادهها بههمراه فرزندانشان بهسمت مدرسه بعثت میشوی، در کنار ورودی حیاط مدرسه بهسمت ساختمان انتهایی در سمت چپ محوطه راهنمایی میشوی، جایی که کودکان مستقل از پدرها و مادرها طعم جدیدی از محرم و روضهخوانی را میچشند.
دو ساختمان دیگر مربوط بهمجلس بزرگترها است، خانوادهها با خیالی آسوده کودکان خود را بهحسینیه کودک میسپارند و وارد مجلس عزای حسینی در بخش بزرگسالان میشوند، اینجا همه چیز رنگ و بوی کودکانه دارد، مجلس آراستهاند برای بازگرداندن جایگاه پاک کودکان به جلس عزای حسینی.
داخل ورودی ساختمان مدرسه، میزی گذاشتهاند و نام و نام خانوادگی کودکان در آن یادداشت میشود بهانضمام سن و پایه تحصیلشان، بچهها صف بستهاند، ریحانه 2 ساله بههمراه خواهر 10 سالهاش بهمراسم آمده، دست خواهر را گرفته، با احتیاط از پلهها بالا میرود، حسینیه کودک در طبقه دوم استقرار یافته، از پلهها بالا میروی، ایستگاه پذیرایی با همکاری نوجوانان که مشغول توزیع کیک و خوراکی میان کودکان هستند را میبینی.
کودکان یک دست نیستند، از دوساله تا 14 ساله هم میانشان دیده میشود، با هم میخندند و سربهسر بزرگترها میگذارند، اولین چیزی که توجهات را جلب میکند، صبر و حوصله بزرگترهاست، عموهای روحانی که با بچهها میخندند و آنها را در آغوش میگیرند، خانمهای مربی که با مهربانی بچهها را بهکلاسها راهنمایی میکنند.
کمکم راهرو خلوت میشود و بچهها با نظم پشت نیمکتها مینشینند، مربیانی که بچهها آنها را عمو صدا میزنند وارد کلاس میشوند.
عاشورا با طعم نقاشی و مسابقه
محتوایی که مربیان حسینیه کودک برای امشب آماده کردهاند، فداکاری و ایثار است، مربیها در سه کلاس با ردههای سنی مختلف کودکان را ساماندهی میکنند و از ایثار و فداکاری میگویند، شوخی میکنند و خنده میگیرند، سوال میپرسند و جواب میشنوند.
پس از حدود 15 دقیقه فضای کلاس رنگ عوض میکند، کلاس با رنگها و کاغذها پر میشود، قرار است ایثار را نقاشی کنند، نقاشی هم جای خود را بهمسابقه میدهد، قرار است حدود 45 دقیقه بههمین منوال سپری شود.
64 حوزه حسینیه کودک در مشهد
از کلاس پرجاذبه آموزشی خارج میشویم و برای گفتوگو و دانستن جزئیات برنامهها در حسینیه کودک مدرسه بعثت بهسراغ حجتالاسلام یدالله علیزاده بذرافشان که دبیر حسینیههای کودک در سطح مشهد است، میرویم، وی از ابتدای ماجرا برایمان میگوید، اینکه از سال 92 فعالیت خود را با همین مدرسه شروع کرده و امروز 64 شعبه در مشهد فعالیت دارد که برخی از آنها مانند دبستان بعثت، دیگر مستقل شدهاند، هم بهلحاظ محتوایی و هم منابع مالی.
علیزاده بیان میکند: در بسیاری از هیاتها دیدهاید که مرسوم است از بچهها جایی بیرون از هیات نگهداری شود، مهد کودک دارند و نظم مجلس را بهاین ترتیب حفظ میکنند، اما ما اینجا حسینیه کودک داریم، بچهها از تمام محل و جاهای دور و نزدیک میآیند بهحسینیههای کودک، حسینیه ممکن است مانند همینجا در مدرسه باشد یا اینکه در مسجد و هیات وجاهای دیگری که بزرگترها بهمراسم میروند.
کودکان از 5 سال تا 12 سال در حسینیه حاضر میشوند و خانوادهها با اطمینان خاطر و خرسندی از اینکه قرار است کودکشان نیز در مجلس امام حسین(علیهالسلام) شرکت کند، راهی هیات بزرگسالان میشوند.
محتوا مخصوص طبع کوچولوها
دبیر حسینیههای کودک مشهد از تولید محتوای ویژه کودکان خبر میدهد و میافزاید: در حسینیه کودک ابتدا کلاسهایی با ادبیات کودکانه داریم، احکام و عقاید و اخلاق درقالب نقاشی، مسابقه و داستان به کودک آموزش داده میشود، تمام اینها کمتر از 45 دقیقه بهطول میانجامد، سه کلاس با سه گروه سنی 5 تا 7 سال، 8 تا 10 و 10 تا 12 سال داریم.
هر شب با پایان کلاس آموزشی که بهحکایت نامگذاری هر شب دهه اول به نام یکی از بزرگان کربلا نیز میپردازد، بچهها راهی حسینیه میشوند، عموهای روحانی برایشان نمایش، قصه و بازیهای جذاب آماده کردهاند، سپس عزاداری، روضهخوانی و سینهزنی در محیطی نیمه تاریک برگزار میشود تا به این ترتیب کودکان دچار ترس از تاریکی نشوند.
حضور کودکان، پررنگتر از پدر و مادرها
علیزاده از اشتیاق کودکان برای حضور در حسینیه کودک و شرکت هرشب در مراسم میگوید و بیان میکند: تعداد کودکان از بزرگترهایی که در ساختمان کناری عزاداری میکنند، بیشتر است، آنها هر شب بهمراسم میآیند حتی اگر والدین کار و مشغله داشته باشند، کودک تلاش میکند تا بههمراه اقوام و همسایهها در مجلس شرکت کند.
محتوای تهیه شده، در قالب درسنامه برای 64 حوزه، مشترک است، کلیپهای مخصوص هر شب، سرودها و مداحیهای کودکانه، دمهای کوتاه برای راحتی کودک، همه و همه توسط 15 نفر مربیان کارکشتهای که سالها در محیط کودکان کار کردهاند و آموزش دیده هستند آماده میشود.
علیزاده در این خصوص میافزاید: مربیان با توجه بهمسائل روز و نکاتی که در حال حاضر برای بچهها سوالبرانگیز است، تولید محتوا میکنند؛ پیش از دهه محرم جلسات توجیهی و آموزشی برای این عزیزان بهکمک اساتید ما از موسسه «نور و نشاط رضوی» برگزار میشود.
ظاهرا این جلسات و تعالیم گاهی با کمک ارگانهاست، اما امسال حمایتی در کار نبوده؛ هر سال محتوا، درسنامه و نمایش جدیدی برای بچهها تولید میشود تا کودکان همچنان از مراسم خود لذت ببرند، امسال با اضافه شدن نمایش بهبرنامههای گذشته، استقبال کودکان بیشتر شده است.
حسینیه کودک در آنسوی مرزها
علیزاده از تشکیل حسینیههای کودک در خارج از ایران خبر میدهد و اظهار میکند: از سال گذشته در برلین و بلژیک، بروکسل «مرکز فقهی امیرالمومنین» و در مزار شریف افغانستان حسینیههای کودک راهاندازی و تبدیل بهپاتوقی برای ایرانیهای مقیم این کشورها شدند، کرمان، هرمزگان بندرعباس، ساری و شهرستانهای خراسان در سال دوم یا اول برگزاری این طرح هستند و امیدار هستیم در آینده نزدیک بتوان مطالبه بازخورد از این شهرها و کشورها داشت.
دبیر حسینیههای کودک مشهد از برنامهها برای ایجاد یک باشگاه بزرگ حسینیه کودک و اعضای حسینیه خبر داد و افزود: امید داریم که با تشکیل این باشگاه بتوانیم برای این زیرمجموعهها، امتیازاتی قائل بشویم.
وی بهتشکیل جلسات و مجالس در طول سال و در مناسبتهای دیگر اشاره میکند و میگوید: حسینیه کودک جلسات هفتگی هم دارد، در برخی شعبهها مانند: مصلای سیدالشهدا در قاسمآباد، 100 کودک هر هفته در جلسات شرکت میکنند، مفاهیم اسلام در قالب طنز و نمایش بهآنها آموزش داده میشود، با شروع مدارس هم خللی در این برنامهها ایجاد نمیشود، در واقع طی سال تحصیلی بچهها بهصورت خودجوش برای حسینیه تبلیغ میکنند.
علیزاده از اخلاص و علاقه وافر کادر آموزشی حسینیه کودک میگوید و اینکه عمو روحانیها، حسینیه کودک را بهمنبرهایی که بهآنها پیشنهاد میشود ترجیح میدهند و معتقد هستند که تاثیرشان در اینجا بیشتر است.
رشد کودکان تا مربی شدن
طی 7 سال فعالیت حسینیههای کودک، بسیاری از کودکان تبدیل شدهاند بهکمک مربی، علیزاده ابراز امیدواری میکند که روزی همین بچهها بهجای مربیان خود بنشینند، او میگوید: خیلی وقتها همین بچهها عبا میپوشند و بالای سن روی صندلی مینشینند و سخنرانی میکنند، ما آرزو داریم که بتوانیم دست کودکان را با وجود تهاجمهای فرهنگی، در دست اهل بیت بگذاریم، خودشناسی، دشمنشناسی، اعتماد بهنفس، هویتشناسی و اخلاق هدف آموزشی ماست.
جای حسینیه نوجوان خالی است
دبیر حسینیههای کودک مشهد در پاسخ بهاین سوال که آیا فکری هم بهحال سن بلوغ کودکان و تنشهای این دوره کردهاید یا صرفا تا سن 12 سالگی با آنها ارتباط دارید؟؛ بیان میکند: در خیلی از هیاتها، حسینیه نوجوانان هم داریم مانند همین جا، محتواها متناسب با آنها نیز طراحی میشود.
وی میافزاید: نزدیک به 100 درصد کودکان و خانوادهها در سن نوجوانی مطالبه حسینیه دارند؛ فعلا 10 هیات ما در سطح مشهد، حسینیه نوجوانان دارد، در واقع بسیاری از کودکان در حوزهها هنوز بهسنین نوجوانی نرسیدهاند و ما باید برای آنها برنامهریزی کنیم.
از دبیر حسینیههای کودک در خصوص حمایت مسؤولان و نهادهای مرتبط از حسینیههای کودک میپرسم و بهصراحت میگوید: از مرکز رسیدگی بهامور مساجد گرفته تا سازمان تبلیغات اسلامی همه جا رفتهایم و طرح را معرفی کردیم، اما حمایتها کموبیش و جسته گریخته بوده، این طرح مطالبه عمومی دارد و توقع ما بیش از اینها است.
وی با گلایه از شهرداری و شورای شهر جدید؛ عنوان میکند: شهرداری در سالهای 95 و96 خوب بود، اما شورای شهر جدید پیگیر مطالبات نشد، ما هم تامین منابع با کمک مردمی را جایگزین کردیم، مستندسازی و روابط عمومی برای گسترش طرح اهمیت دارد، پیگیری کردیم برای نصب بیلبورد و تبلیغات شهری، اما شهرداری بهما اجازه نداد، آموزش و پرورش هم تاکنون از طرح ما حمایت نکرده با اینکه ما بهبرخی از نواحی رفتیم و مطالبه کردیم، در کل منابع گوناگونی لازم است، تبلیغات شهری، بودجه متناسب، معرفی کار بهجاهای مختلف که این مسائل از دغدغههای ما محسوب میشود.
خوشبختانه در سطح مشهد مقدس، مجموعههایی با دیدن حسینیه کودک و ظرفیتهای آن بهصورت خودجوش بهدنبال تامین منابع مالی لازم رفتهاند تا حسینیه کودک را در کنار هیات محلی خود راه بیاندازند، علیزاده میگوید: بچهها با شکستن قلکهای خود در کوچه و محله، ایستگاه چای و شربت راه میاندازند و این حکایت از علاقه آنها بهایفای نقش در دهه محرم دارد.
حسینیه کودک در حاشیه شهر
مسؤولان حسینیه کودک تا کنون توانستهاند هیاتهایی در حاشیه شهر دایر کنند، از جمله: حاشیه شهر قرقی، ساختمان و رسالت با 10 حوزه، بلوار توس 12 حسینیه، در فاصله 25 کیلومتری مشهد از مسیر بلوار توس و روستاهای حاشیهای آن نیز پذیرای جمع بزرگی از کودکان هستند، در برخی از این مکانها وجود اینکه مسجد وجود نداشته یا مسجد شیعی نداشتند، خانوادهها خانهای اجاره کردهاند تا هیات داشته باشند، برخی از این خانهها هم توسط مربیان حسینیه کودک اجاره شده است.
کمکم صدای صلوات کودکان و خروجشان از کلاسها شنیده میشود، علیزاده در پایان گفتوگو از تمامی کسانی که سنگ بنای این حرکت ارزشمند و بنیادی در تربیت نسلهای مومن و انقلابی را گذاشتند قدردانی میکند و همگی بهسمت حسینیه میرویم.
نمایش پربرکت آقا برکت
کودکان با هیجان بهسمت حسینیه میروند، کفشها را در جاکفشی میگذارند، با ورود بهفضای حسینیه، دخترها سمت راست و پسرها سمت چپ مینشینند، انگار یک لحظه هم آرام و قرار ندارند، یکی آب میخواهد، دیگری دوباره کیک میخواهد، محمدحسن میگوید: داداشم جلو نشسته، من هم میخواهم بروم همانجا، سمیه میگوید: من میخواهم بروم کفشم رو بیارم پیش خودم.
وروجکها مدام وول میخورند و جابهجا میشوند، خانمهای انتظامات بهدخترها میگویند: دخترهای گل، دیگه بشینین نمایش شروع میشود! آقایان انتظامات هم سعی میکنند پسرها را منظم بنشانند، علی کوچولوی 5 ساله را قلقلک میدهند تا کمی برای محمدهادی جا باز کند.
نور حسینیه کم میشود، بچهها بهسن نمایش نگاه میکنند و سروصدا فروکش میکند، صحنه با کبوترها و پیکرهای نمادین اهل بیت امام حسین(علیهالسلام)، خیمههای سبز و آذینبندیهای عربی جلب توجه میکند، گوشه و کنار حسینیه بزرگ کودکان، با نقاشی بچهها، کاردستیهای موضوعی، گل، پردههای سبز و سیاه و کبوتر پوشیده شده است.
سالن تا نصف پر میشود و نزدیک به 400 فرشته مشتاق دوستی با امام حسین(علیهالسلام)، منتظر تماشای نمایش هستند، روحانی مهربانی در میان خوشحالی و تشویق کودکان روی صحنه میآید، در ردیف اولِ پسرها، دست پسرک 12 سالهای را میگیرد، با خودش بالای سن میآورد و او را در نمایش شریک میکند.
عمو جعفری که سالهاست بهدلیل صمیمیتی که کودکان با او دارند، بهاین نام معروف شده، چند جملهای در گوش آقا رسول کوچک میگوید، رسول مینشیند روی زمین و دلش را میگیرد، با گریهای تصنعی و خندهآور میگوید: آی گشنمه! وای خدا دارم میمیرم از گشنگی، حتی پول ندارم که خوردنی بخرم.
حسینیه با صدای خنده پر میشود، رسول هم خودش را میبازد و ریسه میرود، اما با اشاره عمو جعفری ادامه دیالوگهایش را میگوید، از انتهای سالن مرد جوانی با قدی نهچندان بلند و لباس مشکی، پلاستیک نانی در دست بهسمت صحنه میرود، با تشویق بچهها و بالا پایین پریدنشان مشخص میشود که این صورت بانمک با چشمهای درشت مهربان و لب خندان، آقا برکت دوستداشتنی حسینیه کودک است.
همدردی یا فداکاری
آقا برکت تند و تند نان میخورد و بهرسول چیزی نمیدهد، هرچه نمایش جلو میرود، میبینی که بچهها چه ارتباط پیوستهای با ماجرای آن برقرار کردهاند، عمو جعفری میانجی شده تا آقا برکت که دولپی مشغول نان خوردن است، کمی نان هم بهرسول بدهد، اما برکت میگوید: من نانم را نمیدهم، اما حاضرم برای همدردی با رسول برایش گریه کنم! کودکان یکپارچه تعجب شدهاند از این پاسخ برکت.
چقدر این صحنهها آدم را بهیاد زندگی روزانه میاندازد، کسانی که وقتی از مشکلاتت میگویی بیشتر از تو ناله میزنند تا یک وقت از آنها درخواست کمک نکنی، رسول دیگر چیزی نمیگوید، عمو جعفری بهاو پول میدهد تا برود و برای خودش نان بخرد، بچهها آن دو را تشویق میکنند و رسول بهجای خود میان کودکان برمیگردد.
عمو جعفری بهبرکت میگوید: برکت جان، جای همدردی اینجا نیست، الان باید از نان خودت بهرسول میدادی، برکت هم نان را یک طرف لپش جمع میکند و میگوید: یعنی شما میگویید، اگر کسی به عنوان مثال پدرش را از دست بده، من باید ایثار کنم و بابای خودم رو به او بدهم؟ اینجوری که نمیشود، نن من مال خودم است، حسینیه دوباره غرق خنده میشود، عمو جعفری میگوید: عزیزم وقت همدردی کردن آنجا و جای فداکاری کردن اینجا است.
عاشورا؛ آزمون همدردی یا ایثار؟
بهدنبال جایی مناسب و خلوت برای فیلمبرداری میگردیم، اما بهمحض اینکه دکمه پلی را میزنیم، یک وروجک ریزه میزه از جلو دوربین رد میشود، یکی سهپایه را تکان میدهد، آن یکی انگشتش را روی لنز فشار میدهد، ما هم بهپیروی از خادمان و مربیان حسینیه، بداخلاقی را کنار میگذاریم، تلاش میکنیم تا موقعیتهای دیگری پیدا کنیم.
تا بهخودت بیایی، میبینی که نمایش وارد مرحله جدیدی شده، عمو جعفری از لحظه اقامت کردن امام حسین در سرزمین نینوا میگوید و آقا برکت هم با کلاه خود، لباس قرمز و ریش بلند طلایی نقش حر را دارد، چقدر شیرین است تعجبهایش، قلمبه شدن چشمانش با دیدن مهربانی امام حسین و در نهایت درنگ و تاملهایش برای پشیمانی از جفایی که بر مولایش کرده است.
بهشب عاشورا میرسند وعمو جعفری از اذن دادن امام حسین بهیارانش برای ترک گفتن کربلا میگوید، برکت با چهرهای جدید و حرکات شیرینتر از پیش آمده، چند دست لباس را سرهم پوشیده و هربار با کندن یکی از لباسها و ظاهر شدن لباس زیرین در نقشی جدید با بهانهای برای جازدن از همراهی امام بهروی صحنه حاضر میشود.
عمو جعفری در نقش اباعبدالله است، برکت رودربایستی را کنار میگذارد و میگوید: یا اباعبدالله! من میخواهم بروم خانه، اما اسب و پولهایم برای شما؛ عمو جعفری از کودکان میپرسد: بچهها امام حسین از یارانشون پول و اسب میخواستند؟ و کودکان یک صدا به جای دست و جیغ و هوراهای بیخاصیت، میگفتند: نه! امام یار میخواستند.
ای کاش عمل کردن بهاین پاسخها نیز بههمین سادگی بود، اما افسوس که «عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد».
حسین فهمیده؛ اسوه ایثار
در این لحظه با پایان نمایش، حاج آقا شراحی که روحانی سالخوردهای است بهدعوت عمو جعفری روی سن حاضر میشود، بهعنوان حاجی جنگ و نهحج رفته شروع میکند بهقصهگویی از دورانی که در دفاع مقدس حضور داشته، ماجرایی از رشادت و ایثاردوست نوجوانش در جبهه را تعریف میکند که نارنجک بهزیر تانک انداخت و با ترکشهای آن، خودش هم بهشهادت رسید.
آنگاه میپرسد: بچههای عزیزم! نام این دوست شهید مرا میدانید؟ کودکانی که بزرگتر هستند؛ میگویند: محمد حسین فهمیده، با کمی فاصله کوچکترها هم که معما برایشان حل شده، یکصدا نام نوجوان شهید را بهزبان میآورند.
صدای توپ، رگبارو فضاسازی جنگ قطع میشود و حاجآقا شراحی از بچهها میخواهد تا صلواتی بفرستند، سپس کلیپ مانند عسل با صدای حامد جلیلی، پخش میشود، عمو جعفری برخی قسمتها را برای کودکان توضیح میدهد.
روضهخوانی کودکانه آقا برکت شروع میشود و چقدر جالب است ارتباط بچهها با این مربی توانا که هم در خنده همراهش میشوند هم در کلاس درس و هم پای روضه و مداحیاش.
عمو جعفری بهآنها میگوید: برای سینهزنی بایستند، پسرها کوچه باز میکنند و دخترها روبه سن میایستند، یکصدا دم میگیرند و سینه میزنند، کوچه سینهزنها گاه ارتفاع میگیرد و مردانه میشود، گاه هم به اندازه زانوهایت کوتاه است، کودکاند، گاه بهاندازه قاسم، عبدالله و کوچکتر، گاه در قامت سکینه، رقیه و باز کوچکتر.
عمو برکت چه صدای شیرینی دارد برای روضهخوانی و بچهها چه دمی میگیرند بعد جواب خواستنهایش، عمویی که مانند یک زنجیر، کلاسهای آموزشی، نمایش عاشورایی و روضهخوانی را بهم پیوند داده، چقدر حرفشنوی دارند از عمو جعفری خوشرو که هدایتشان میکند برای نحوه سینهزنی و یادگرفتن تکرارهای مرثیه.
ایثار در کلاس عملی
مراسم بهپایان رسیده، کودکان برخی بهعادت تعطیلی مدارس با جیغ و فریاد بهسمت در میدوند، برخی هم آرام و باوقاراند، از حسینیه خارج میشویم، آقای اسدیان بهما میگوید که متاسفانه آشپزخانه غذا را کمتر از تعداد سفارش شده آماده کرده و بچهها هم تعدادشان بیشتر از شبهای پیش است.
ظرفهای سلفون پیچ شده، ماکارونی گوشماهی، در دست نوجوانان 15 ساله جابهجا میشود و بهکودکان میرسد، جعبهها پُر و خالی میشوند، چقدر ناراحتکننده است که بعضیها باید بدون غذا بروند، وعده شام تمام میشود و کیکهای پذیرایی اول میان کودکان توزیع میشود.
یکباره صدای روضهخوانی کودکان از داخل حسینیه بلند میشود، مراسم بهپایان رسیده و مشخص نیست این روضهخوانی برای چیست، بهداخل سرک میکشی و میبینی حاجآقا شراحی دارد بهبچهها میگوید: عزیزان دلم، درس امشب حسینیه یادتان است؟ ایثار و فداکاری، حالا غذای ما کم است، چهکسانی دوست دارند ازخودگذشتگی کنند و غذای خود را به دوستانشان هدیه بدهند؟
تقریبا 70 کودک دستشان را بالا بردند، گوشه حسینیه ماندند و شروع کردند بهدم گرفتن همراه حاجی جبهه، میخوانند:
اگر مرا رها کنی/ تورا رها نمیکنم
سر از تنم جدا کنی/ چون و چرا نمیکنم
اگر تو را رها کنم/ مرا رها نمیکنی
اگرچه من جفا کنم/ تو جز وفا نمیکنی
زیباست که مشابه هیات بزرگترها دعوایی برسر گرفتن غذا وجود ندارد و کودکان برای گذشت و ایثار رقابت میکنند! حدود 20 نفر از ماکارونی جاماندند، اما کیکهای پذیرایی اول را گرفتند و بهسمت هیات بزرگترها رفتند.
عمو جعفری و دغدغههایش
با پایان مراسم، میرویم تا ستارههای مهربان و طناز نمایش امشب را ببینیم و با آنها گپی بزنیم، حجتالاسلام محمد جعفری تازه جانی که معروف شده بهعمو جعفری، ما را بهیکی از کلاسهای طبقه دوم دعوت میکند، هنوز چهرهاش همان لبخند روی صحنه را دارد و از کودکان خداحافظی میکند.
با زبان قصهسرایی شروع میکند بهتعریف ماجرا که چطور شد که بهفکر حسینیه کودک افتاد؛ میگوید: بچه بودم و محرم را دوست داشتم با پدرم میرفتم هیات، حاجآقا بالای منبر حرفهای قشنگی میزد، اما من نمیفهمیدم، وسط منبر هم تشنه میشدم، اما پدر اجازه نمیداد که بروم و آب بخورم، سخنرانی تمام میشد و چراغها را خاموش میکردند برای روضه خوانی، من هم کوچک بودم و میترسیدم.
در خاطرههای عمو جعفری خاطرههای مشترک میان نسلهای مختلف، بسیار بود، او ادامه داد: روضه که تمام میشد تازه ذوق میکردیم که سینهزنی شروع شده، میآمدیم جلو تا سینه بزنیم که یکباره بزرگترها میگفتند:« برو عقب بچه برو اینجا واینستا! دستم میخوره بهصورتت»، یکی دو بار هم چشمتان روز بد نبیند، دستشان محکم خورد توی صورتم.
این استاد حسینیه کودک که تربیت بسیاری از مربیان را برعهده داشته و دارد، از تصمیم خود برای جایگاه دادن بهکودکان در مراسمهای مذهبی میگوید، اینکه جایی مختص بهکودکان باید فراهم میشد تا این مسائل حل شود.
برکتِ بابرکت
آقا برکت هم بهگفتوگوی ما اضافه میشود، سید حامد وارسته میگوید: جنبه طنز نمایشها با من است، بچهها شخصیت من را شناختهاند، میدانند که وقتی مربی آنها میشوم، نباید مرا برکت صدا کنند، در حین نمایش هم با هم شوخی میکنیم و میخندیم، برکت، تم مذهبی را با اشتباهات خود شیرین و قابل فهم میکند، جایی که بچهها دیالوگ صحیح را میتوانند حدس بزنند، برکت بهاشتباه میافتد.
تاثیر حضور آقا برکت بهاندازهای شده که کودکان هر شب ازعمو جعفری میپرسند: امشب هم شوخی دارید؟ بازیگر طنز نمایشهای حسینیه کودک میگوید: من و عمو جعفری هر شب بهسه تا از حسینیهها میرویم، انتهای مطهری شمالی 36، اینجا و خیابان هفت تیر، مکتب حضرت خدیجه.
او درباره اسم شخصیت نمایشی خود بیان میکند: قبلترها نامهایی مانند: قیل مقال و خیجول داشتم و بعد فکر کردیم بهتر است نامی بامفهوم انتخاب کنیم، همیشه خواستیم در عین سنگین بودن برای بچهها جذاب باشیم، از سبک بازی پرهیز کردیم، من از 15 سالگی با عمو جعفری آشنا هستم و حالا بهصورت جدی داریم با هم کار میکنیم.
آقا برکت و عمو جعفری راهی حسینیه کودک بعدی میشوند تا راس ساعت 10:30 نمایش آنجا را شروع کنند، ما هم دوباره بهحسینیه بازمیگردیم تا صحبتی داشته باشیم با سید روحالله اسدیان، معاونت فرهنگی مدارس بعثت که مسؤولیت حسینیه کودک امشب را دارد،.
میخواهیم شأن کودکان را بازگردانیم
اسدیان نیز بهاین مسئله و چالش اشاره میکند که قدیمترها در مجالس مذهبی گاهی شان کودکان حفظ نمیشده و بهجای اینکه محور قرار بگیرند و در دوران کودکی آنها را با اهل بیت آشنا کنند، ایجاد دلزدگی کردهاند، او عنوان میکند: گاها کودکان بهخارج از محفل هدایت میشدند، ریش سفیدها و صاحب مجلس بهخاطر سر و صدا و بینظمی، گاهی کودکان را تنبیه هم میکردند.
معاونت فرهنگی مدارس بعثت از مراسم شبهای قدر خاطراتی دارد و میگوید: بیشتر از شبها محرم، شب قدر بهکودکان سخت میگذرد، گرسنه میشوند، مراسم طولانی است، خوابآلود میشوند و از تاریکی میترسند، در مراسم شب قدر حسینیه کودک، معنویتی در کنار کودکانه بودن مراسم بر محیط حاکم است که همه ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
پذیرایی متفاوت؛ از چوب شور تا پاستیل و چیبس!
وی در خصوص پذیرایی مخصوص کودکان بیان میکند: از سال 90 کار حسینیه کودک را شروع کردیم، با پذیرایی ویژه بچهها مانند چوب شور، ژله، چیپس و پاستیل صدای خیلیها در آمد، در کنار سلام دادن بهامام حسین(علیهالسلام)، سروصدای خوردن چوبشور مجلس را پر میکرد، گاهی بهدلیل کثیف شدن حوزه و مسایل دیگر مقاومتهایی از سوی دوستان بود، اما کمکم همه بهمزایای این کار پی بردند و مجلس بهشکل درست پیش رفت.
سرود پایانی مراسم، بهگفته اسدیان دامنه خوبی از عقاید، آرمانهای اسلامی و مذهبی را بهبچهها یاد میدهد، شب آخر بچهها دسته سینهزنی راه میاندازند و راهی ساختمان کناری که محل برگزاری مجلس والدین است میشوند، شکوه و زیبایی دسته کودکان، انقلاب روحی و معنوی خاصی در بزرگترها ایجاد میکند.
اسدیان با ابراز رضایت و خوشنودی میگوید: چندباری در اینجا بچهها خانواده خود را مهمان شام خودشان کردهاند، پیش آمده که برای بزرگترها غذا نداشتیم، اما بهکودکان شام دادهایم، درست برعکس آنچه خود ما در کودکی تجربه میکردیم، شب عاشورا تا 600 کودک بهحسینیه میآیند، خیلی جاها بهعنوان مثال در مزارشریف، قطعا امکانات ضعیف است، اما بانیان مجلس بهقدری مخلصانه کار را پیش میبرند که اتفاقات بزرگی رقم میخورد.
وی از موفقیتهای طرح حسینیه کودک نام برد وبرگزاری مراسم کودکان در حرم مطهر رضوی و پخش برنامههای حسینیه کودک از شبکه پویا را از نمونههای پیشرفت طرح دانست، وی میافزاید: امیدوارم این محیط ارزشمند و در شأن کودکان بهشکل سراسری در بیاید و از این ظرفیت عظیم استفاده شود.
صحبت ما در اینجا بهپایان میرسد، حسینیه خلوت و آرام است، از پلهها پایین میروی و خیالت در گوشهای از حسینیه کودک آرام میگیرد، آری چه نسلی شود نسل چهار و پنج بعد از انقلاب، اگر مسؤولان نیز کمی برای این حرکت بزرگ دغدغه داشته باشند.
منبع: فارس
ارسال دیدگاه