به گزارش کودک پرس ،پدر میلاد از هفت سالگی به او تریاک میداد و همیشه اصرار داشت میلاد هم کنار بساط با او همراه شود اما برعکس، علیرضا در کودکی پدرش را از دست داده بود و به خاطر همراهی با دوستانش و البته داشتن پول زیاد؛ معتاد شده بود چون در محل زندگیشان دسترسی به مواد مخدر سادهتر از آب خوردن بود.
کمی آنسوتر از میدان بهشت، در هزار دستگاه نازی آباد، سرای نور جمعیت طلوع بینشانها میزبان امن و آرام پسرهای نوجوان 12 تا 18 سالهای است که از جبر و نامردی روزگار، دوران نوجوانیشان تیره و تاریک شده و در این سن کارتن خواب و معتاد شدهاند اما برای هر کدام یک روزنهای امیدی وجود داشت که به میل و علاقه خود برای درمان و ترک مواد مخدر ساکن سرای نور شدند تا شاید آیندهشان مانند گذشته برایشان سیاه نباشد.
علیرضا، آرمین، محمدطاها، موسی و امیرعلی تنها تعدادی از 15 «داداش» در خانواده طلوع هستند که میخواهند با کمک مسئولان جمیعت طلوع بینشانها و در پناه این خانه امن برای روزهای روشن آینده، نقشههای خوب بکشند، سرای نور خانهای بزرگ دارای 6 اتاق خواب، اتاق بیلیارد، باشگاه ورزشی، پاسیوی پر از گل و هال و آشپزخانه است؛ فضای سرا با خانههای معمولی هیچ تفاوتی ندارد بلکه حتی امکاناتش از یک خانه هم بیشتر است. اینجا همه عضو یک خانواده هستند و یکدیگر را داداش صدا میزنند.
فضای میانی خانه با 4 دست مبلمان و میز چهار نفره آراسته شده و روی دیوار با خط نستعلیق ابیاتی نوشته شده و با تکههای شیشههای رنگی زیباتر شده که همه اینها کار دست بچههای سرای نور است. اتاق خواب بچهها 3 تا 6 نفره است و بچهها مانند اعضای یک خانواده بعد از بازی یا در هال و حیاط دور هم مینشستند و گپ میزدند البته حریم شخصی بچهها کاملا حفظ شده است و هیچ کس از زندگی خصوصی دیگری چیزی نمیداند و هرکسی یک داداش خیلی صمیمی دارد.
امیرعلی و محمد طاها در اتاق بیلیارد سرگرم بازی هستند و موسی هم پای تلویزیون نشسته و غرق بازی کامپیوتری است، دو کودک 6 و 8 ساله هم در اتاق خواب خود با موبایل بازی میکنند البته آنها معتاد و کارتن خواب نبودند اما پدر و مادرشان در زندان هستند و این کودکان معصوم سرپناهی برای زندگی سالم نداشتند که «عمو اکبر» آنها را زیر پر و بال خود گرفت. عمو اکبر همان «اکبر رجبی»، مدیرعامل جمعیت طلوع بینشانهاست که همه او را داداش و عمو صدا میکنند.
علیرضا که حالا در سرای نور مسئولیت ثبت ورود و خروج بچهها را بر عهده دارد، خاطرات تلخ روزهای گذشته خود را شمرده شمرده تعریف میکند و میگوید: « 16 ساله هستم و 8 ماه و 25 روز است که لب به مواد نزدم و پاکم. تا کلاس یازدهم درس خواندم، من تو مدرسه در خاک سفید درس خواندم که معدن خلاف تهران است مثل شوش و دروازه غار.»
علیرضا که مصرف مواد مخدر را از مدرسه و در جمع همکلاسیهایش تجربه کرده است، آن روزها را مرور میکند و ادامه میدهد:« وقتی دیدم رفیقام تو مدرسه و بیرون مدرسه گل و حشیش مصرف میکنند منم از روی کنجکاوی مصرف کننده شدم، یک بار تست کردم، دوبار تست کردم دیگر نتوانستم این کار را کنار بگذارم، دیدم رفیقام مصرف میکنند و حسابی حال خوبی دارند و از این حس و حال خویشان مدام تعریف میکردند که من هم به این راه کشیده شدم. تو محله برای بار اول که میخواستم مواد پیدا کنم یک ربع طول کشید، جمعیت هشت نفری ما سریع در محله گل و حشیش و شیشه را پیدا و مصرف کردیم، کم کم گل شد مصرف هر روزمان به طوری که از گروه هشت نفره ما 3 نفر به صورت دایمی مصرف کننده مواد شدند.»
او که شخصا از مصرف مواد مخدر پشیمان و خسته شده بود با آشنایی با گروه جمعیت طلوع بی نشانها خواست که از این وضعیت بیرون آید، علیرضا در این باره میگوید:« از همه جا خسته بودم، جایی تو اجتماع نداشتم از مصرف کردن مواد خسته شده بودم، خودم پشیمون شده بودم چون چهره و بدنم را از دست داده بودم و کم کم داشتم خانواده را هم از دست میدادم که با اینجا آشنا شدم، قیافهام شبیه معتادا شده بود وزنم روز به روز کمتر میشد که تصمیم گرفتم ترک کنم.»
علیرضا که روزی مصرف مواد مخدر را تجربه کرده بود امروز در حال بازی در فیلم سینمایی است و بجای مصرف مواد، بازیگری سینما را تجربه میکند و در فیلم کوتاه محمد کارت مستندساز نقش بازی میکند البته به خوانندگی و موسیقی هم علاقمند است و میخواهد این رشته را ادامه بدهد، او میگوید:« جمعیت طلوع بینشانها برای ما کلاسهای مختلفی برگزار میکند و شرایطی را فراهم میکند تا بتونیم به علاقمندیهای خود برسیم البته هنوز مربی موسیقی برای حضور در سرای نور اعلام آمادگی نکرده است و باید ما بریم بیرون و در کلاسها شرکت کنیم اما باید به مقطع بالاتر در پاکی برسم که اجازه بدهند برم بیرون کلاس. »
این نوجوان 16 ساله ادامه میدهد:«مادرم بعد از گذشت 6 ماه از مصرفم متوجه شد و به حدی عصبانی و ناراحت بود که میخواست منو از خانه بیرون کنه؛ حتی ما جنگ و دعواهای زیادی در این مورد داشتیم تازه مادرم به درستی نمیدونست که من چی مصرف میکنم چون از مواد مخدر جدید سر در نمی آورد، فکر میکرد سیگار میکشم چون گل را باید توی کاغذ بپیچیم و من مهارت خوبی در این کار داشتم، بعد از اینکه به مادرم گفتم میام اینجا برای ترک خیلی خوشحال شد و تشویقم کرد.»
علیرضا که پدرش در دوره حیات حتی یک نخ سیگار هم نمیکشید، معتقد است:« شاید اگر پول زیادی تو دست و بالم نبود هیچ وقت به این راه کشیده نمیشدم و نمیتونستم به راحتی مواد بخرم و مصرف کنم. من به بهانههای مختلف مثل کلاس زبان و باشگاه و سینما از مادرم پول میگرفتم اما برای مواد خرج میکردم البته باشگاه و کلاسم میرفتما اما پول زیادی میگرفتم مثلا هفتهای 200 هزار تومان از مادرم میگرفتم و مشکل مالی نداشتم،بخاطر همین میگم نمیشه اعتیاد منو گردن رفیق ناباب انداخت شاید اگر این همه پول نداشتم نمیتونستم روزی 30 هزار تومان گل بخرم آخه این مبلغ فقط برای تهیه یک گرم گل بود که فقط برای دو روز من کفاف میداد اما من با دوستم مصرف میکردم که یه روزه تموم میشد.»
برعکس علیرضا که به خاطر رفیق بد و داشتن پول زیاد به سمت مصرف مواد مخدر کشیده شده بود، میلاد را پدرش معتاد کرده بود چون از 7 سالگی به اصرار پدرش در کنار بساط منتقل و وافور نشسته بود.
او که اولین عضو خانواده سرای نور است از یک سال و نیم پیش بعد از تحمل سختیهای بسیار در یکی از سه شنبه شبها که اعضای جمعیت به رسم دیرین و همیشگی خود در حال توزیع غذا بین کارتنخوابها و معتادان جنوب تهران بودند با جمیعت طلوع بینشانها آشنا شده و از کف خیابان به این خانه نقل مکان کرده است.
این نوجوان 15 ساله که در کنار خانواده مصرف مواد مخدر را آغاز کرده، میگوید: «اولین بار پدرم پای منقل مصرف تریاک را به من یاد داد، البته همه اعضای خانواده مصرف کننده بودند و آنقدر از کودکی در خانه بساط منقل و وافور و تریاک دیده بودم که عادی بود.»
میلاد که یک سال و نیم از پاکی و بهبودیاش میگذرد دیگر به حضور در سرای نور عادت کرده و میگوید: «نمیخواهم سمت خانواده خودم بروم چون آنها منو کتک میزنند و باز مجبورم میکنند مواد مصرف کنم چون غیر از پدرم 4 برادرمم مصرف کننده مواد هستند که خیلی منو آزار و اذیت میکردند دلم نمیخواهد دیگر به آن خانه برگردم.»
این عضو خانواده طلوع که تا پیش از این فقط به کلاس اول رفته بود حالا با کمک عمو خیاط و نیروهای دواطلب در این مرکز بازهم به درس خواندن ادامه میدهد و در آستانه کلاس سوم ابتدایی است و میگوید: «من درس خواندن را دوست دارم و میخواهم همین جا به درس خواندن ادامه بدهم و پیشرفت کنم.».
یکی از علاقمندیهای میلاد داشتن تلفن همراه است و به گوشی تلفن همراه همه کسانی که در این سرا رفت و آمد میکنند با دقت بسیاری توجه دارد، جالب است که علی رغم بیسوادی به خوبی برندهای مختلف تلفن همراه را میشناسد و راجع به قیمت آنها سوال میکند و گوشی آیفون بیش از همه برای او جذاب و چشمگیر است، هر چند، وقتی از آخرین قیمت گوشی آیفون به او میگویم هنوز نمیداند که 5 میلیون تومان یعنی چقدر.
سرای نور جمعیت طلوع بینشانها تنها مرکز اقامتی کودکان پسر آسیبدیده از اعتیاد و کارتن خوابی در گروه سنی 12 تا 18 سال است که به همت جمیعت و با مشارکت مردمی در محله هزار دستگاه نازی آباد تهران راهاندازی شده است. جمعیت طلوع بینشانها سازمانی مردم نهاد، غیر دولتی و غیر سیاسی است که با هدف حمایت از مردان و زنان و کودکان آسیب دیده اجتماعی(کارتنخوابی، اعتیاد، بزهکار) با حمایت مردمی نسبت به جذب، حمایت، نگهداری و اشتغال این افراد گام برمیدارد.
علی بدخشان، مدیر سرای نور هم تاکید دارد که در این خانه با عشق و محبت شرایطی را فراهم کردهایم که بچهها علاوه بر احساس آرامش و امنیت، هویت و شخصیت خود را بدست آوردند و بتوانند با یادگیری مهارتهای مختلف برای آینده خود برنامه ریزی و وهدف گذاری کنند.
او با تشریح پروتکل و روند درمانی نوجوانان ادامه میدهد: پروتکل درمانی شامل 7 مرتبه انجام میشود که مراحل جذب و اعتمادسازی، درمان اعتیاد، فراهم کردن سرپناه، آموزش،اشتغال و متصل کردن کودکان و نوجوانان به خانواده و اتصال آنها به جامعه از جمله مراحل پروتکل درمانی است که از سوی نیروهای این مرکز در حال انجام است.
بدخشان به ارائه خدمات آموزشی و برنامههای هنری و فرهنگی به نوجوانان ساکن این سرا اشاره میکند و میگوید: در راستای حمایت از این نوجوانان در این مراکز فعالیتهای بهبودی کاردرمانی، برنامههای هنری انجام میشود و اعضا خانواده سرای نور با حمایت و مشارکت مردمی از بهترین پوشاک و تغذیه بهرهمند میشوند.
میلاد در اتاقش در حال بازی ایکس باکس است و علیرضا متن فیلمنامه اش را مرور میکند تا دقایقی دیگر برای تمرین سر صحنه فیلمبرداری حاضر شود، امیر علی و محمد هم در حال استراحت در اتاقشان هستند. هر کدام از بچهها مشغول بازی و سرگرمی هستند اما خبری از دود و سیاهی و گرسنگی نیست دیگر خیالشان راحت است که شب غذای گرم و جای امنی برای خواب دارند حتی به راحتی میتوانند به علاقمندیهایشان برسند و برای آیندهای نه چندان دور برنامه ریزی و هدف گذاری کنند. این بچهها تنها بخش کوچکی از جمعیت عظیم کودکان و نوجوانان کارتن خواب و معتاد پایتخت هستند که از فقر فرهنگی و مادی به سمت مواد گرایش پیدا کردند اما یک روز بالاخره به خودشان آمدند و خواستند پاک و سالم زندگی کنند.
منبع: آنا
ارسال دیدگاه