به گزارش کودک پرس ، وقتی بهای مواد مخدر صنعتی افزایش یافت قاچاقچیان هم برای سود بیشتر ناخالصیهای آن را افزایش دادند. من هم که میدانستم این ناخالصیها برخی معتادان را به کام مرگ میکشاند تصمیم گرفتم تا از برادرم برای تست ناخالصیهای مواد مخدر مصرفی ام استفاده کنم، اما قصد کشتن او را نداشتم چرا که …
اینها بخشی از اظهارات جوان ۲۰ سالهای بود که به اتهام قتل برادر ۱۳ ساله اش دستگیر و با دستور قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) روانه زندان شد. این جوان که در آشفته بازار زندگی خانوادگی اش به بیراهه رفته بود درباره سرگذشت اسفبار خود گفت: پدر و مادرم اختلاف شدیدی با یکدیگر داشتند و مدام به جر و بحث و مشاجره میپرداختند. آنها هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتند و همواره در کشاکش دادگاه و پاسگاه بودند تا این که بالاخره مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از او طلاق گرفت او در این شرایط سرپرستی من و برادر کوچکم را نیز پذیرفت و به این ترتیب مسیر زندگی ما عوض شد. پدرم از مشهد به تهران نقل مکان کرد و در آن جا مشغول کارگری ساختمانی شد. از سوی دیگر مادرم منزل کوچکی را در منطقه سیدی مشهد اجاره کرد و به کارگری در خانههای مردم مشغول شد تا بتواند هزینههای زندگی و تحصیل برادر کوچکم را تامین کند.
من هم که تا آن روز به طور پنهانی سیگار و مواد مخدر سنتی مصرف میکردم با یافتن آزادیهای بیشتر درحالی سراغ مواد مخدر صنعتی رفتم که نمیتوانستم پول بیشتری از مادرم بگیرم. حدود یک سال از این ماجرا گذشته بود که مادرم به عقد موقت رانندهای درآمد. او راننده خودروهای سنگین بود و بیشتر روزها را در جاده میگذراند. مادرم که سایه مردی را بالای سرش میدید از این ازدواج راضی بود. چرا که ناپدریام از نظر مالی نیز ما را حمایت میکرد. ولی بعد از گذشت سه سال از این ازدواج، او مادرم را در حالی رها کرد که دخترش هنوز به سن دو سالگی نرسیده بود. شرایط زندگی ما روز به روز بدتر میشد و من هم کراک بیشتری مصرف میکردم. در این اوضاع و احوال گاهی پدرم برای سرکشی و دیدار ما به مشهد میآمد و مبلغی را در اختیارم میگذاشت، ولی هیچ گاه به منزلمان نمیآمد در این آشفته بازار خانوادگی برادر ۱۳ ساله ام نیز بعد از تعطیلی مدرسه در یک نانوایی کار میکرد تا کمک خرج مادرم باشد. از سوی دیگر من که برای تامین هزینههای اعتیادم دچار مشکلات مالی بودم مورد سوء استفاده خرده فروشان مواد مخدر قرار میگرفتم و آنها کراکهای دارای ناخالصی زیاد را به قیمت ارزان تری به من میفروختند. شنیده بودم که خیلی از معتادان به خاطر همین ناخالصیها جان خود را از دست داده اند. من هم که از این موضوع وحشت داشتم تصمیم گرفتم از برادر کوچکم برای تست مواد مخدر استفاده کنم. البته هدف دیگرم این بود که برادرم معتاد شود تا کارهای خلاف و ماجرای اعتیاد مرا به پدرم اطلاع ندهد.
این بود که به زور او را مجبور میکردم تا از کراکی که در اختیارش میگذاشتم استفاده کند به طوری که با هر بار مصرف حال وخیمی پیدا میکرد. یک بار پس از مصرف چند دود کراک، حالش رو به وخامت گذاشت و روی چمنهای بولوار افتاد. مردم با اورژانس تماس گرفتند و او با تلاش کادر درمانی بیمارستان بهبودی خود را بازیافت و به منزل بازگشت. مدتی بعد از این ماجرا پدرم با من تماس گرفت و گفت: میخواهد مرا برای شغل نگهبانی از یک مجتمع مسکونی به تهران ببرد. من هم که خوشحال شده بودم بلافاصله مقداری کراک خریدم و هنگامی که مادرم برای شست و شوی لباسها به داخل حمام رفت برادرم را صدا زدم و چند دود به او دادم بقیه را هم خودم کشیدم که احساس کردم حالم خوب نیست با وجود این از خانه بیرون آمدم و به محل قرار با پدرم رفتم، ولی بعد از آن حال برادرم بسیار وخیم شده و مادرم او را به بیمارستان برده بود. وقتی شنیدم برادرم فوت کرده است از ترس موضوع را پنهان کردم و با پدرم به تهران رفتم تا این که یک سال بعد از این ماجرا و با گزارش پزشکی قانونی همه چیز لو رفت و کارآگاهان پلیس آگاهی مرا دستگیر کردند، اما من قصد کشتن برادرم را نداشتم و …
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی
منبع:خراسان
ارسال دیدگاه