به گزارش کودک پرس ، در سوم شهریورماه سال 1379 در شهر گچساران کودکی متولد شد که وجود پدر و مادرش را شوقی وصف ناپذیر فراگرفت و شاید این شادی به خاطر این بود که در سن پیری عصای دستشان باشد اما هر چه بود برعکس شد.
مدتها از تاریکی بیفروغ چشمانش گریه میکرد و جیغ میکشید اما کسی موضوع را درک نمیکرد تا اینکه یک روز مادرش در حین بازی با پسرش چشمش به چشمش افتاد و به فرزندش نگاه عمیقی کرد و متوجه شد که نگاه کردنش عادی نیست.
در همان روز عرفان را به چشم پزشک بردند و همه چیز عوض شد. امیدها بریده شد و اشک مانند بارانی سیل آسا از چشمان همراهانش فرو میریخت و در اینجا فقط قطرات اشک است که میتواند هر فردی را آرام کند.اما دیگر پرونده چشمان “عرفان” برای همیشه بسته شد.
عرفان میگوید: اگر میخواهید حال من را درک کنید به مدت 10 دقیقه چشمانتان را ببندید و به دنبال وسایل روزمره بگردید. زمان به سرعت میگذشت و اینکه من را در سه و نیم سالگی به مهدکودک بردند. بچهها به شادی و نشاط و بازی مشغول بودند اما من روی یک صندلی سیمانی که جلو مهد بود مینشستم و حسرت بازی بچهها را میخوردم.
این روشندل گچسارانی از روزهای سخت کودکیاش برایمان تعریف کرد: اختیار دست خودم نبود و اشک حسرت از دیدگانم جاری میشد و گاهی که بچهها سؤال میکردند که چرا گریه میکنی، دیر آمدن مادرم را بهانه میکردم اما موضوع چیز دیگری بود. مدتی گذشت و من را برای ادامه تحصیل و یادگیری خط بریل (خط مخصوص نابینایان) به مدرسه شوریده در شیراز بردند.
وقتی که صبح اول وقت قبل از شروع مدرسه به در ورودی مدرسه شوریده رسیدیم و فهمیدم که باید در اینجا بمانم و خط را یاد بگیرم برایم خیلی سخت بود چراکه باید آغوش گرم مادر و صدای دلنشین لالاییاش را ترک میکردم و در جایی میماندم که با آن آشنایی ندارم.
اما عرفان تا دم در مدرسه بیشتر نرفت زیرا روز اول وقتی نابینای دیگری از جلوی مدرسه پیاده میشود و زمین میخورد و صدا میزند کیفم کجا رفت مادر عرفان تصمیم گرفت پسرش را به گچساران برگرداند و عرفان با کمک خانواده و معلمش که از وی به نیکی یاد میکند خط بریل را یاد گرفت.
اینکه عرفان چه سختیهایی کشید سر درازی دارد ولی اراده این روشندل گچسارانی ، “معلولیت، محدودیت نمیآورد” را به معنای واقعی تحقق بخشید به گونهای که به عنوان یک نویسنده معروف در حوزه کودک و نوجوان هم اکنون شناخته شده است.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
اینجانب عرفان شیروانی لک هستم نویسنده دو جلد کتاب در سن 14 سالگی(دل نوشتههای عرفان و داستانهاتی کودکان و نوجوانان عرفان) و کتاب ماجراهای هیراد شهر در سن 17 سالگی البته این کتاب مجموعه 5 جلدی بوده که فعلا جلد اول در چند روز آینده از زیر چاپ در میآید و وارد کتابخانهها میشود.
چطور شد به نویسندگی رو آوردید؟
عرفان: از آنجایی همیشه در خانه ما کتاب و کتاب خوانی رونق داشت و هر روز به کتابخانه، کتابهای جدید اضافه شده و من به خواندن کتاب علاقه داشتم و در سن کم در هفت سالگی با توجه به اینکه مشکل بینایی داشتم علاقه زیاد به کتابخوانی و نویسندگی داشتم و از همان سن پایین این احساس را کردم که این مسئولیت را بر دوش بگیرم و دست به قلم شوم انچه را در دل دارم به روی کاغذ بیاورم و چون سرانه کتابخوانی هم کم شده است شاید با یک کتاب هم کمکی شود تا سرانه کتاب و کتابخوانی افزایش یابد.
آیا کسی در این زمینه کمکتان کرد؟
عرفان: من در سن کم درست یادم نیست از همان کودکی وارد کانون فکری و فرهنگی کودکان شدم و از تجربیات مربیان استفاده کردم.
آیا برنامهای برای اینده دارید؟
عرفان: بله کتاب ماجرای هیراد شهر است که مجموعه 5 جلدی بوده که فعال جلد اول ان به همین زودی از زیر چاپ بیرون میآید.
اگر نابینا نبودید ایا باز هم نویسنده میشدید؟
عرفان: فکر نویسندگی من ربطی به نابینا بودن من ندارد چون در خانوادهای بزرگ شدهام که علاقهمند به کتاب بوده و ورود من به کانون کودکان و همه اینها را اگر بخواهیم حساب کنیم فکر نکنم ربطی به نابینایی من داشته باشد یا اینکه اگر بینا بودم نویسنده نمی شدم چون ای جوهره در کانون گرم خانواده بوده و کتابهایی که در زمینه داستان نوشتهام و همه اینها ذوقی بوده که ما را به طور حتم به سوی اهل قلم میکشاند.
دوست دارید در چی زمینههایی کتاب بنویسید؟
عرفان: دوست دارم در همین زمینهای که هستم تلاش کنم چون من به کتابهای داستان کودک و نوجوانان علاقهمند هستم و امیدوارم بتوانم این راه را ادامه بدهم تا دوستی خوب برای کودکان باشم.
آیا با کمبود امکانات روبهرو هستید؟
عرفان: بله به دلیل بالا رفتن قیمت کاغذ و گران شدن چاپ کتابها در نشر مشکلاتی است که نویسندهگان را درگیر کرده و این خودش یک معضلی بوده که اهل قلم دیگر نتواند به کارشان ادامه دهند و امیدوارم با تدبیری که مسئولان دارند این مشکل از سد راه نویسندگان برداشته شود.
انتظار حضرتعالی از مسئولان و مردم چیست؟
عرفان: از مسئولان و مردم انتظار داریم که در امر خرید کتاب و در هزینه نشر کمک کنند تا بتوانیم از حاصل هزینه ای به دست آمده مابقی کتابها را به نشر برسانیم و امیدوارم کتاب ” هیراد “را همیاری کنید تا در قفسه کتابخانهها نماند و چهره ای شادش را به گرد و غبار تبدیل نکنیم.
نابینایان در زمینه چاپ کتاب چه مشکلاتی دارند؟
عرفان: اسمش را نمیشود یک مشکل اساسی گذاشت اما یه سری مسائلی بوده که اگر رعایت شوند میتواند مسائل را برای نابینایان راحت تر کند و آن به دو دسته تقسیم میشود یکی از آنها قبل از انتشار کتاب بوده و دیگری نیز بعد از انتشار کتاب. مشکلاتی که ما قبل از انتشار کتاب داریم انتظار داریم مسئولان وسایل آموزشی از قبیل ماشین نویسندگی نابینان بنام پرکیز و صدا ضبطکن های با کیفیت و نوت تیکرهای خوب و سایر وسایل که از قبیل کیس خانگی یا لب تاب تمام انها با علم روز هستند و اگر ما هم نابینایان با وسایل به روز شده در اختیارمان باشد فکر کنم خیلی از مشکلاتمان برطرف میشود البته ناگفته نماند خیلی از همین وسایلی که ما گفتم در مراکزهایی از قبیل بهزیستی یا در مدارس آموزش استثایی وجود دارد اما به دلیل قدیمی بودن و به روز نبودن خودش از لحاظ فنی باز دچار مشکلاتی بوده و بنابر این هرچه به روز تر باشد بهتر است و یک قسمت دیگر از مشکلات ما بعد از انتشار کتاب بوده که مسئولان اگر همت کنند کتابهای چاپ شده را تبدیل به خط بریل یا صوتی کنند تا دیگر نابینایان بتوانند از آنها استفاده کنند.
منبع: تسنیم
ارسال دیدگاه