به گزارش کودک پرس ، رمان “من یک لاکپشتم” اولین رمان علیِ علی بیگی است که انتشارات نیستان آن را چاپ کرد.
علی بیگی از فعالین فرهنگی تبریز در رابطه با داستان بیان کرد: رمان “من یک لاکپشتم” از زبان نوجوانی روایت میشود که واشنگتون نامی او را لاکپشت خطاب می کرد؛ درگیریهای درونی این نوجوان که در بستر بعد از جنگ روایت میشود، فضایی را مهیا میکند تا با چشمی دیگر به جنگ نگاه کنیم.
این فعال فرهنگی با ادبیاتی متمایل به رمان اینگونه روایت می کند: ” چندین سال گذشته، یعنی دقیقا زمانی که همه مان بچه بودیم، کنار همه مان یک لاک پشت زندگی می کرد. دقت می کردیم حتما می دیدماش. لاک پشت ها همه جا بودند و آرام این ور و آن ور وول می خوردند. در بین فامیل، در کوچه و بازار، در کلاس و مدرسه، در صف نانوایی و صف نفت، در همه جا بودند. اول مشکلشان اعداد بود. اولین مشکلی که یک لاک پشت داشت عددها بودند. آنها چندان نمیتوانستند با اعداد کنار بیایند. هر لاک پشت از همان بچگی این را خوب میفهمید. این عددها بودند که انگلها، نوشابهها، گاوها، چنارها، لاک پشت ها و جوجه تیغی ها را تعیین میکردند. شاید الان هم همینگونه باشد. و این لاک پشتها بودند که عددها را همیشه در خواب میدیدند که از آسمان میبارند. مثل باران در حیاط، در دالان حتی در دهلیز و آشپزخانه و اتاق مهمان. اما بعدا مشکلات لاک پشتها زیادتر شد. و آن هم با آمدن واژه جدید به زندگیشان بود. واژه جنگ! هرچند لاک پشت ها از لحظه تولد همیشه در جنگ بودند ولی واژه جنگ را قبلا لمس نکرده بودند. جنگ خودش را به زور وارد زندگی آنها کرد. و شاید بتوان گفت بیش از هرکسی جنگ را لاک پشتها درک کردند و با آن زندگی کردند. لازم نبود لاک پشتها به میدان جنگ بروند. جنگ خود به سراغ آنها می آمد و در هر کوچه و محله و شهری که زندگی میکردند، آنها را پیدا میکرد. رفته رفته آنها مشکلات دیگری هم پیدا کردند. آنها باید بار خانواده را هم به دوش میکشیدند. آنها معمولا زود بزرگ میشدند، زودتر از سایرین دوران بچگی آنها زودگذر و کمرنگ بود. آنها حق نداشتند زیاد بچه باشند و باید سریع خودشان را با جامعه وفق میدادند.”
در قسمتی از کتاب آمده است: « تبریز با چند سال قبل فرق کرده است. تسوج اینطور نیست انگار جنگ در همین تبریز است. تبریز، تند شده است! مردم هی این ور و آن ور می دوند. همه چیز انگار سریع اتفاق می افتد. مادر هم تعجب کرده است. از کنار چادرها که میگذریم، با تعجب نگاهشان میکند. یواش یواش داشتیم می فهمیدیم جنگ یعنی چه؟! تسوج همان تسوج قدیم بود. هر از گاهی تویوتایی می آید و نیرو جمع میکند، یا شهیدی می آورند، یا سربازی خدمت سربازی اش را تمام میکند. با زیاد شدن مشکلات، دیگر عددها یادشان رفته بود، جنگ روی همه ی لاک پشت ها سایه انداخته بود. آنها هرچند پایشان به میدان جنگ نرسیده بود ولی هر لحظه در حال جنگ بودند. الان هم اگر چشمانمان را ببندیم و به دوران بچگی مان برویم حتما لاک پشت های اطرافمان یادمان خواهد آمد. حتی بین خودمان بماند، شاید خودمان هم یکی از آن لاک پشت ها بودیم و خبر نداشتیم! »
گفتنی است؛ رمان «من یک لاک پشتم» داستان زندگی پسر بچه ای ست و خود را در قواره و تصویر لاک پشت معرفی می کند.
منبع: آناج
ارسال دیدگاه