مدیران تلویزیون از یک دوره‌ای بچه‌ها را دیگر رها کردند/ به بچه‌هایمان یاد ندادیم مملکت‌شان را دوست داشته باشند

دبیر جشنواره تئاتر عروسکی معتقد است مدیران کنونی تلویزیون از جنس فرهنگ نیستند. آنها برای کودکان برنامه‌ای ندارند. او می‌گوید جشنواره عروسکی به سبب ویژگی‌های منحصربه‌فردش می‌تواند تبدیل به یک همدلی ملی شود.

به گزارش کودک پرس ، در روزهای پایانی جشنواره تئاتر عروسکی تهران-مبارک، مرضیه برومند، دبیر جشنواره ساعات پرهیاهویی پشت سر می‌گذارد. او خود را برای یک اختتامیه متفاوت آماده می‌کند. شاید این آخرین حضور برومند در این جشنواره مملو از شادی باشد. دست یافتن به مرضیه برومند در این روزها اندکی سخت است. اگرچه او را می‌توان پای نمایش‌ها دید که پا به پای مخاطبان به تماشای عروسک‌ها می‌نشیند؛ اما می‌شد یک ساعت از وقتش را پیش از آغاز جشنواره گرفت و با او درباره چیزهایی حرف زد که چندان هم با جریان جشنواره سنخیتی نداشته باشد. با این حال مرضیه برومند با سخاوت به گفته‌های خبرنگاران گوش داده و پاسخ می‌دهد.

آنچه می‌خوانید گفتگوی مفصل با مرضیه برومند در باب جشنواره، تلویزیون، کودکان و شرایط فرهنگی کشور است. مرضیه برومند از گذشته‌ای می‌گوید که هنرمندانه بدون چشم‌داشتی آثار به‌یادماندنی خلق کرده است و امروز تفکر آن روزها غروب کرده است.
***
دوره گذشته دبیرخانه در خانه عروسک واقع در خیابان فلسطین بود و این دوره در دبیرخانه سابق فجر هستید. بر سر خانه عروسک چه آمد؟
یک زمینی [برای موزه عروسک] در خیابان سی‌تیر دادند؛ ولی این زمین بلاتکلیف مانده است
برومند: ساختمان خیابان فلسطین اجاره‌ای بود. یک آقایی پول داده بودند و ما اجاره کرده بودیم، متأسفانه آن مالک می‌خواست  خانه را بکوبد و ما را بلند کرد. یک موقعیتی بود که ما با زیباسازی خیلی رفت و آمد داشتیم که برایمان یک ملکی بخرد و یک مدت هم فکر کردیم که آنجا را بگیریم. برای کاری که ما می‌خواستیم بکنیم، کوچک بود. بالاخره روزهای آخری که آنجا بودیم، یعنی بعد از جشنواره شانزدهم، خوشبختانه امکانی به وجود آمد و به ما یک زمینی در خیابان سی‌تیر دادند؛ ولی این زمین بلاتکلیف مانده است. چون نیاز به بودجه دارد که ساخته شود. حالا ان‌شاءالله باید دست به کار شویم و سروسامانی بدهیم یک موزه عروسک بسازیم؛ چون واقعاً احتیاج داریم.
برای اینکه [اکران] فروردین به شهریور بدل شده ما باید خسارت بدیم به آقای گردشگری!!؟
الان می‌بینید که همهٔ عروسک‌ها معلوم نیست چی شدند. هیچ اثری از عروسک‌های خانهٔ مادر بزرگ نیست، شهر موش‌های را من اصلاً نمی‌دانم چی شدند، ولی شهر موش‌های 2 رو همه در کارتن در پارک ولایت انبار شده که به خاطر یک‌سری اختلافات خانم حکمت ماجراهای دادگاه درگیر کردند. در این فضای مجازی هر کسی یک چیزی می‌نویسد، متهم می‌کنند، گفته‌اند خانم حکمت سر بانک گردشگری کلاه گذاشته، خیلی خانم حکمت زبل است اگر بتواند سر یک هلدینگ و بانک کلاه بگذارد. ما تا حالا دیدیم بانک‌ها سر مردم کلاه می‌گذارند، تا حالا ندیدیم یک مورد کسی سر بانک را کلاه گذاشته باشد غیر از آقای زنجانی. این یک‌جوری ما را مکدر کرده است. عوض اینکه این شیرینی موفقیت یک پروژه‌ای است که یک پروداکشن عظیم برای کودکان ساخته شده است. همه زحمت کشیدند و خانم حکمت واقعاً در این پروژه جانفشانی کرد. بعد باید با همچنین صحبت‌های چرت و پرتی دست‌وپنجه نرم کنیم که آن هم ناشی از این است ما کار فرهنگی و هنری می‌کنیم و سر از مسائل حقوقی درنمی‌آوریم. اگر در قراردادی یک «و» این‌ور آن‌ور بنویسند، طرف می‌رود از ما شکایت می‌کند یا مثلاً اگر تاریخ اکران فیلمشان مثلاً نوشته فروردین 93، حالا اکران اگر عقب افتاد یا کار طول کشید، برای اینکه فروردین به شهریور بدل شده ما باید خسارت بدیم به آقای گردشگری!!؟
نگه داشتن عروسک‌ها چه نفعی برای بانک گردشگری دارد؟
تلویزیون در زمان خودش یک ریال بابت ایده خانه مادربزرگه به من پرداخت نکرده است
برومند: هیچی، مدعی هستند 70 درصد آن را مالکیت دارند. دکور و عروسک‌ها در آن فضای دربسته است، نه ما دسترسی داریم و نه می‌توانیم کاری بکنیم. اساساً معلوم نیست مالکیتش برای کیست. مالکیت خانهٔ مادر بزرگ برای کیست؟ تلویزیون می‌گوید برای من است. جالب است که تلویزیون در زمان خودش یک ریال بابت این ایده به من پرداخت نکرده است؛ چون من یک قرارداد جمعی با تلویزیون داشتم. ماهانه مبلغ خیلی کم به ما دادند، حتی استخدام رسمی هم نبودم، در واقع یک قراردادی بود.
فکر می‌کردم درست نیست من پول بگیرم، مجانی کار می‌کردم
با افکار آن موقع که فکر می‌کردم همه چیز گل و بلبل شده، فکر می‌کردم درست نیست من پول بگیرم، مجانی کار می‌کردم. مدرسه موش‌ها، خانهٔ مادربزرگ، آرایشگاه زیبا این 3 مورد را اصلاً پول نگرفتم. با وجود اینکه اول انقلاب خیلی فشار به ما می‌آمد. تا می‌آمدیم خودمان را ثابت کنیم، خیلی آزار و اذیت دیدیم تا یک مقدار زبان مشترک پیدا کردیم.
مسئولین آن وقت تلویزیون از جنس فرهنگ بودند؛ برخلاف الان که از جنس بازار هستند
آن هم برای اینکه مسئولین وقت تلویزیون به هر حال از جنس فرهنگ بودند برخلاف الان که از جنس بازار هستند. باز با آنان یک دیالوگی می‌توانستیم  برقرار کنیم، الان تلویزیون یک تیپ دیگر از آدم‌ها را می‌پسندد . سال‌هاست اینطوری است. سال‌هاست که مثلاً قهرمان فلان سریال خودش، قیافش، رفتارش، نوع دیالوگ گفتنش، حرف زدنش، ضد تمام شئونات و چارچوب‌های فرهنگی است که ما ادعا داریم. مثلاً طرف کلاهبردار است، بی‌تربیت است بعد ما باید دوستش داشته باشیم. بعد این چون مسخره‌بازی درمی‌آورد، مثلاً خوب است. ما هیچ وقت یک آدم معمولی جامعه نداریم که به هر حال یک آدمی باشد که شأنی داشته باشد. بالاخره دارای یک جایگاه خوب اجتماعی باشد، یک شغلی داشته باشد که مؤثر است. در زندگی یک‌سری مشکلات دارد که ایستادگی می‌کند، بالاخره دیگر این‌طور آدمی نداریم. اگر هم به ضرب و زور کارهای سفارشی یک همچنین شخصیتی را ترسیم می‌کنند، آنقدر شعاری است، آنقدر دور از واقعیت است که همه می‌گویند بروبابا، همچنین چیزی وجود ندارد. این‌ها تقصیر سلیقه‌هایی آدم‌هایی است که که در تلویزیون مدیریت می‌کنند و متأسفانه از خیلی سال پیش، از اواخر دوره آقای ضرغامی. در دوره آقای ضرغامی مدیران شروع به دخالت کردن در کارگردانی، دخالت در فیلم‌نامه، به لحاظ سلیقه‌ای نه به لحاظ معیار و چارچوب کردند.
سوادش را داشتند؟
همه چی به سلیقهٔ مدیران تلویزیون است
برومند: خیر، کی گفته که آقای فلانی از من بیشتر می‌فهمد که به من می‌گوید فیلم‌نامه اینطوری پیش برود؟ من که هرگز زیر بار این مسئله نرفتم. تا آخر این که سریال ویلا را داشتم کار می‌کردم، به هم خورد. دلیلش یکی از همین مدیران بود که الان به شما گفتم.  من تعجب می‌کردم می‌دیدم همکاران هر چی می‌گویند را گوش می‌دهند. فیلم‌نامه عوض می‌کند، به توصیه مدیران سازمان بازیگر انتخاب می‌کنند، همه چی به سلیقهٔ آن‌هاست. گاهی آنها که دستمزد بالا هم می‌گرفتند مدیر مربوطه می‌گفته که پولش را من می‌دهم. تو فلانی را بیار، بارها این اتفاق افتاد.
پس به خاطر همین است که ما کارهای فاخری که در دههٔ 60 همانند خانهٔ مادر بزرگ و زی‌زیگولو را از دست دادیم.
در بخش بزرگسال مدیران تلویزیون بیشتر تمرکز را گذاشتند روی استفاده از بازیگرایی که به قول خودشان سلبریتی بودند
برومند: حالا این‌ها در بخش کودک است، من دارم در بخش بزرگسال می‌گویم، در بخش بزرگسال آمدند بیشتر تمرکز را گذاشتند روی استفاده از بازیگرایی که به قول خودشان سلبریتی بودند. فکر کردند بدین وسیله می‌توانند ضعف کارها را پنهان کنند. بیشتر پول این سریال خرج دستمزد این آدم‌ها می‌شد. وقتی که در یک پروداکشنی این تعادل برقرار نشود، اگر به یکی زیاد پول می‌دهی حتماً باید به 4 نفر دیگر کمتر پول بدهی. اینطوری است دیگر. بالاخره بودجه سقفی دارد. اگر به من زیاد پول بدهند به ایشان کمتر باید بدهند. بالاخره بار کار با بچه‌های پشت دوربین است و به آنها ظلم مضاعف می‌شد. اینکه مثلاً یک کسی که کار می‌کند 8 الی 9 ساعت باید کار کند، اصلاً درست نیست که بیشتر کار کند. اصلاً قانون اجازه نمی‌دهد که 15 ساعت کار کند.
افتخار می‌کردند که 2 ماهه سریال می‌بندیم
عوامل پشت دوربین برای اینکه تهیه‌کننده بیشتر منفعت کند. دیگر افتخار می‌کردند که 2 ماهه سریال می‌بندیم. گفتیم اینکه افتخار نیست. کار غلطی است. تو فشار می‌آوری و به همان اندازه پول می‌گیری. اینکه درست نیست، بعد به کارگردان فشار می‌آید، کارگردانی که می‌گوید من روزی مثلاً 5 دقیقه فیلم مفید می‌گیرم به او می‌گویند تو مثلاً روزی 12 دقیقه بگیر.خب نمی‌شود. این‌طوری ظلم به کیفیت کار می‌شود. هم فشار به عوامل پشت صحنه می‌آید. بعدم برای همین است که تمام کارهای مناسبتی را عوض اینکه مهر و آبان کلید بزنند، می‌گذارند بهمن کلید بزنن و بعد می‌رسند به عید.
شما چقدر صرف ساخت سریال خودتان می‌کردید؟
برومند: من هر قست را واقعاً زیر یک هفته می‌توانستم، من می‌گفتم روزی 5 دقیقه می‌توانم بگیرم.
آثار را معمولاً تک لوکیشن فیلمبردار می‌کردید؟
یک همدلی در شبکه دو وجود داشت، یک رفاقتی وجود داشت
برومند: نه، اصلاً اینطور نیست، تهران 11 این‌طور بود؟ شمسی و مادام؟ همهٔ این‌ها یک لوکیشن مرکزی دارند؛ ولی خیلی خارجی هم داشتیم. اصلاً شما بگو تک لوکیشن، تو تک لوکیشن هم نمی‌شود بیشتر از 5 دقیقه گرفت. حالا در بخش کودک تا مدت‌ها کسانی که مسئولین تلویزیون در حوزه کودک مدیر گروه یا مدیر آن شبکه تلویزیونی، این‌ها به کار کودک بها می‌دادند، یعنی برایشان اهمیت داشت که یک سریال خوب ساخته شود. من که مدرسه موش‌ها را ساختم موفق شد و رفتم فیلمشم ساختم. دوباره من را صدا می‌کنند، آقای نیکخواه مثلاً من را صدا می‌کند و می‌گوید خانم برومند بیا یک کار دیگر بساز. برایم امکانش رو فراهم می‌کند؛ اما یک همدلی در شبکه دو وجود داشت. یک رفاقتی وجود داشت که هم ما و هم مدیریت می‌آمدیم برنامه‌ریزی می‌کردیم.
از یک دوره‌ای  گفتند بچه‌ها را دیگر ول کنیم
بعدم این‌ها داخل سازمان بود، تهیه‌کننده داخل سازمان بود، اولین کار من که بیرون از سازمان تولید شد زی‌زی‌گولو بود که دوره آقای لاریجانی آمد و بخش خصوصی راه افتاد. اوایل بخش خصوصی هم آدم‌هایی که کار می‌کردند، آدم‌های فرهنگی بودند. یعنی تهیه‌کننده‌های باسابقه بودند، بعدش دیگه ما نفهمیدیم که این‌ها کی هستند که آمدند. تا آن زمان بالاخره یک حمایتی می‌شد. یعنی این عزم وجود داشت که کار برای کودک ساخته شود. از یک دوره‌ای به کل حذف کردند. یعنی گفتند بچه‌ها را دیگر ول کنیم. همین عمو و عمه‌ها خوب است، کافی است و این پخش‌های زنده. پخش‌های زنده که راه افتاد، یکی از غلط‌ترین کارها بود، همین پخش‌های زنده که روزانه روی آنتن می‌آمد یک‌سری سر بچه‌ها را گرم می‌کرد، به نظرشان کفایت کرد و روی کار کودک سرمایه‌گذاری نکردند و فکر نکردند که اتفاقاً در بخش کار کودک باید بیشتر سرمایه‌گذاری شود تا بشود حاصل بهتری داشته باشد و به اینجا نکشد.
یکی از همکاران شما که پارسال آمده بودم خبرگزاری و داشتیم باهاش مصاحبه می‌کردیم، یک صحبتی کرد که به نظر من جذاب بود، می‌گفت زمانی فیلم‌های جذاب در تلویزیون می‌دیدی  که مدیران بچه‌های کوچک در منزل داشتند.کم‌کم که این بچه‌ها بزرگتر شدند، فکر تولید برنامه خوب هم کمتر به ذهنشان رسید.
اصلاً [مدیران تازه‌وارد تلویزیون] صلاحیت تصمیم‌گیری راجع به کار کودک را نداشتند
برومند: بله، این صحبت را شنیدم. یک دلیلش شاید این باشد؛ ولی یک دلیلش به نظر من تغییراتی است که در مدیران اتفاق افتاد. مدیرانی بودند که به هر حال از یک خاستگاه فرهنگی به تلویزیون آمده بودند. بالاخره فرض بکنیم در کانون بودند یا مثلاً حسینیه ارشاد بودند یا در حوزه هنری بودند. این‌ها که آمدند، یواش یواش جایشان را به یک عده آدمی داد که اصلاً معلوم نیست از کجا آمده بودند. اصلاً با چه دیدگاهی آمدند؟ با چه سلیقه‌ای آمدند؟ اصلاً این‌ها صلاحیت تصمیم‌گیری راجع به کار کودک را نداشتند. نه تنها مدیران الزاماً نه آنهایی که تصمیم گرفتند بودجه بدهند.
هیچ وقت پول ندادند؛ یک پروژهٔ بزرگ برای بچه‌ها هیچ وقت کار نشد
بالاخره در تلویزیون مدیر گروه هم تصمیم می‌گیرد که سریالی بسازد. باید با آن موافقت کنند. پول باید باشد که شروع کردند. نداریم، نداریم و نمیشه بود  که کار پیش نرفت. من سال‌های گذشته در تلویزیون دو سه پروژهٔ خیلی سنگین داشتم که همیشه هم به من می‌گفتند بیا کار کن، اصلاً یک پروژه قصه‌های ایرانی بود که خیلی کار مهمی بود. اگر که اتفاق می‌افتاد. بعد از شبکه به سیما فیلم‌ رفت. آنجا آمدیم شروع کنیم، هیچ وقت پولش نبود. من 20 تا قصهٔ ایرانی را با همان نسخه اورجینالش می‌خواستم کار کنم. برای مثال قرار بود بلبل سرگشته، ماه پیشونی را کار کنیم که ما بگوییم این فاکتورها است. این فرهنگ عامیانه ماست. چیزی که الان در جامعه نداریم. ما خیلی هم روی این قصه‌ها کار کردیم. اول باید دوباره‌گوی شود مثل کاری که در اروپا کردند. مثلاً کریستین اندرسون، این‌ها دوباره این قصه‌ها را نوشتند. یعنی پالایش کردند، شسته و رفته کردند یک چیزهایی دارد که نباید باشد ما هم می‌خواستیم همین کار را بکنیمیعنی بیاییم این قصه‌ها را یک نگاه پالایشی داشته باشیم و بعد بیاییم آن عصاره اصلی که می‌ماند را تصویب کنیم که نشد دیگر. هیچ وقت پول ندادند. یعنی یک پروژهٔ بزرگ برای بچه‌ها هیچ وقت کار نشد.
بهانه چه بود؟
الان من فکر می‌کنم که جناب‌خان یا کلاه‌قرمزی برای کودک نیست
برومند: همیشه می‌گفتند می‌خواهیم ولی پول نداریم؛ ولی همان موقع که پول نداشتند یک کارهایی می‌کردند که آدم می‌گفت چرا این کارها را می‌کنید. الان من فکر می‌کنم که جناب‌خان یا کلاه‌قرمزی برای کودک نیست؛ چون حرف‌هایی که مربوط به کودک می‌شود را نمی‌زنند. خود من خیلی دوست ندارم که با مسائل روز سیاسی یا اجتماعی شوخی کنم؛ بلکه فکر می‌کنم من این خوراکی که برای کودک تهیه می‌کنم به درد بچه‌ای بخورد که 10 ساله می‌شود. خیلی دوست ندارم با مسائل سیاسی شوخی کنم، فکر می‌کنم باید روی مسائل کلی انگشت بگذاریم که برای تربیت و اخلاق بچه‌ها موجب شکل‌گیری شخصیت می‌شود. روی آنها کار بکنیم. یک مفاهیمی که همیشه ثابت است و همیشه برای بچه‌ها وجود دارد.
خانم برومند سال 60 همان عروسک‌ها و کاراکترها بهترین فرصت بود که فضای فرهنگی به وجود آمده برای کودک منجر به بومی کردن عروسک‌های ایرانی شود تا در بازار به دست بچه‌ها برسد.
می‌گفتم با کالای فرهنگی نباید معامله کرد
برومند: تقصیر من بود، من خیلی اصولگرا بودم، من می‌گفتم با کالای فرهنگی نباید معامله کرد. می‌آمدند به من می‌گفتند بیا عروسک‌ها را ارائه کن و می‌گفتم نه.
اگر به عقب برگردیم باز هم این کار را می‌کنید؟
صندوق مهر رضا به من زنگ زد که می‌خواهیم به شما برای عروسک ملی وام بدهیم
برومند: برگردیم به عقب ممکن است دفترچه و عروسک و چیزهایی که به مسائل فرهنگی مربوط است را بدهم؛ ولی هرگز کار دیگری انجام نمی‌دهم. فقط جهت رشد فرهنگی کودکان کمک می‌کردم. صندوق مهر رضا به من زنگ زد که می‌خواهیم به شما وام بدهیم. گفتم وام برای چی؟ من وام نخواستم که، گفت نه، می‌خواهیم به شما وام بدهیم، بیا عروسک ملی را تولید کن. آنقدر ما را بردند و آوردند برای 100 تومان وام، گفتم بیایید کمک کنید، پول جمع کنیم بیاییم عروسک ملی تولید کنیم.
این عروسک ملی تولید شد؟
برومند: همه‌اش ایراد داشت.
علتش چه بود؟ من یک بار عروسک دارا و سارا را بغل کردم دستم درد گرفت.
ما از نیروی جوانمان هیچ استفاده‌ای نمی‌کنیم
برومند: این‌ها طراحی نداشتند، فرستادند چین، کله‌های آماده بی‌ریخت خریدند، آوردند.آدم ناوارد می‌آورند همین می‌شود دیگر. این همه طراح داریم. ما از نیروی جوانمان هیچ استفاده‌ای نمی‌کنیم. الان شما بروید شهر کتاب، ببینید چقدر بچه‌ها کارهای قشنگ کردند، حالا سفال و عروسک و گیفت‌های خیلی قشنگ. همه چی خیلی مرتب و قشنگ. برای اینکه بچه‌ها دور هم جمع می‌شوند و یک گیفت درست می‌کنند و برای فروش می‌گذارند. مثلاً بروید صنایع دستی ببین چی گذاشتند دارند می‌فروشند، برای اینکه حتی آن آدم‌ها هم نیایند از افکار جوان استفاده کنند، بازار هم حاضر نیست که بیاید یک مقدار فکر قدیمی خودش را آپدیت کند. قلم کار هنوز همان قلم کار استو سلیقه‌های بازاری قاطی شده است، همین کارهای خیلی زشت، این خیلی بد سلیقگی است.
پیشنهادتان برای الان چیست؟
نکات زیبای فرهنگمان را به عنوان عیب مطرح می‌کنند
برومند: ببینید ما یک نکاتی در فرهنگ داریم که آن نکات را به عنوان عیب دارند برای ما مطرح می‌کنند و ما نمی‌فهمیم. مثلاً می‌گویند ایرانی چرا تعارف می‌کند؟ خیلی خوب است که ایرانی تعارف می‌کند، خیلی قشنگ است، باعث ایجاد محبت می‌شود، بعد ما می‌آییم این را به عنوان نکتهٔ منفی مطرح می‌کنیم، اصلاً تعارف هم باشد کار قشنگی است، یک چیزایی در سنت‌مان بوده که باید ازش دوری کنیم، این‌ها را چی ترویج می‌دهمد؟ فرهنگ، کتاب، تئاتر، فیلم، اینکه من، من کنیم خیلی بد است، در صورتی که «ما» بودیم.
یک همدلی‌هایی در فرهنگ ما وجود داشته که این را ما الان باید احیاء کنیم
اگر یکی عروسی داشت انگار تمام کوچه عروسی داشت، الان همچین چیزی اصلاً هست؟ خیر، یک همدلی‌هاییدر فرهنگ ما وجود داشته که این را ما الان باید احیاء کنیم. چه‌جوری باید احیاء شود؟ از چه طریقی؟ اینکه ما بچه‌هایمان برنامه ندارند، بچه‌ها چرا خانهٔ مادربزرگ را دوست داشتند؟ برای اینکه می‌دیدی یک مادر بزرگی هست، مرغ و خروس و گربه و کلاغ همه دور هم با اینکه اختلافاتی هم دارند زندگی می‌کنند. با محبت و راهنمایی‌های این مادر بزرگ همه دور هم همزیستی مسالمت‌آمیز دارند، مخمل هم با همان اخلاق بدش، کم‌کم تلطیف می‌شود و می‌فهمد که محبت و دوستی چیست، خب این تاثیرگذار است در روحیه بچه‌ها، قصه‌های قشنگ و انسانی.
دیگه کم‌کم تبدیل شد به خاله و عمو و در کنار این خاله و عمو عروسک‌هایی اضافه شدند که ژست ایرانی ندارند.
ما به بچه‌هایمان یاد ندادیم که مملکت‌شان را دوست داشته باشند
برومند: من کاری به ژست ایرانی ندارم، ما اول از همه باید علاقه‌مندی به هویت ملی‌ درونشان را ایجاد کنیم که نکردیم، ما به بچه‌هایمان یاد ندادیم که مملکت‌شان را دوست داشته باشند. اگر طبیعتش را، مملکتش را دوست داشته باشد، قدر بداند، محیط‌زیست‌مان به اینجا نمی‌رسد، این انگیزه را ایجاد نکردیم، توضیح ندادیم، به یک شکلی برایش مطرح نکردیم که این یادش بماند. چند وقت پیش یک آقایی به من می‌گفت که من از وقتی زی‌زی‌گولو را دیدم که آشغال می‌انداخت و آشغال به خودش برمی‌گشت دیگه می‌ترسیدم که آشغال بیاندازم، می‌گوید هنوز یک جایی آشغال دستم باشد یاد زی‌زی‌گولو می‌افتم.
ولی این فانتزی دیگر در تلویزیون ایران تداوم پیدا نکرد و مدل خارجی نشان دادند.
اگر روی اخلاق‌ بچه‌ها کار کنی جامعه اخلاق‌مند می‌شود
برومند: عیب ندارد مدل خارجی هم نشان بدهند اشکال ندارد، بچه اقتباس می‌کند. من معتقد هستم که اول از همه باید روی اخلاق بچه‌ها کار کرد، اگر روی اخلاق‌ بچه‌ها کار کنی جامعه اخلاق‌مند می‌شود. این اتفاق‌ها دیگر نمی‌افتد که یک دختر خانمی وسط خیابان داد بزند و بد و بیراه بگوید که من از خیابان رد می‌شوم و به ماشینش توجه نکردم.
خب، تا الان راجع به تلویزیون بود، در تئاتر هم همین‌گونه بوده است؟
همیشه این ارشاد گدا بود و بدتر شده است
برومند: نه در تئاتر با اینکه مشکل خیلی زیادی دارند و پول در این حوزه بسیار کم است. نه امکانات، نه زیرساخت و نه هیچی، یعنی همیشه این ارشاد گدا بود و بدتر شده است. البته ارشاد به هر چیزی که اسم دینی را یدک می‌کشد خوب پول می‌دهند. من در رادیو دائم مصاحبه می‌کردم گفتم باید یک نهادی درست شود که برای سینمای کودک تبلیغات کند. یعنی این راهکار تبلیغات و ارتباط با آموزش و پرورش از طیق آنجا جلو برود. نمی‌شود هر تهیه‌کننده‌ای خودش برود دنبال آموزش و پرورش. در تئاتر هم وقتی می‌گوییم زیرساخت‌ها تقویت شود منظور این است که امکاناتی به وجود بیاید برای تلویزیون، شهرداری، بیلبوردها، تبلیغات محیطی که خود به خود بداند کسی که دارد اجرا می‌کند طی یک سازوکاری تبلیغات هم بشود تا مردم بفهمند.
من می‌دانم که تلویزیون موظف است تبلیغات رایگان به تئاترها بدهد ولی این کار را نمی‌کند.
امیدوارم جشنواره عروسکی یک همدلی ملی شود
برومند: عوضش رادیو فردا می‌دهد، جم می‌دهد، الان جم پر ازت بلیغ تئاتر است؛ ولی تلویزیون خودمان یک‌بار هم تبلیغ نرفته است. اتفاقاً من مصاحبه‌ای داشت با ایسنا راجع به این قضیه صحبت کردم، گفتم من مثلاً همین جشنواره عروسکی سال گذشته یکی از رضایت خاطرم این بود که همهٔ مردم خوشحال بودند، این را نگفتند، چیه؟ وابسته و اصولگرا است و اصلاح‌طلب است و… همه راضی بودند، تیتری که شماها زدین محشر بود و من دلم می‌خواهد که همیشه کارها اینطوری باشد، من برایم خیلی جذاب است که آدم‌ها با خواسته‌های مختلف، با قیافه‌های مختلف، عقاید مختلف ولی زیر پرچم یک مملکت، با همدیگر همدل باشند. الان هم امیدوارم جشنواره عروسکی یک همدلی ملی شود.
یک چیز خیلی مهم دوره پیش شستن تئاتر شهر بود. امسال هم تمیز می‌کنند؟
ما هر جا می‌رویم اول آبادش می‌کنیم
برومند: تئاتر شهر را که پیمان شریعتی زیر و رو کرد. ما هر جا می‌رویم اول آبادش می‌کنیم، تئاتر شهر را پیمان خیلی بهش رسیدگی کرد، مثلاً پارسال در تعطیلات عاشورا و تاسوعا، داخل تمام دیوارها را شست، خیلی پیمان کار کرد، تک و تنها و بدون ریالی پول، بیچاره شد، همه‌ رو درست کرد.
شهرداری قول نداد که برای جشنواره، دوره تئاتر شهر را آن دست فروش‌ها و آن فضایی که الان شکل گرفته را خلوت کنند؟
برومند: ما چند ساله که داریم می‌گوییم ولی می‌ترسند، از روحانی مسجد پارک می‌ترسند.
حاج آقا جعفری آلان با ما همراه شده، چون یک زمانی تئاتری‌ها معترض بودند به آن سازهٔ کنار تئاتر شهر، الان او هم با ما همراه شده و می‌گوید این چیست.
این [سازه کنار تئاتر شهر] چه بود که ساختند؟
برومند: این کار را احمدی‌نژاد کرد، این چه بود که ساختند؟ آن سازه برای یک جای باز خوب است. دورش چمن و آن وسط، یک ساختمان ناهنجاری چسبیده به تئاتر شهر،نه این دیده می‌شود و نه آن، دستفروش‌ها دیده‌ می‌شوند.
بچه مذهبی‌ها هم دلشون نمی‌آید در آن سازه نماز بخوانند، معتقند هیچ چیزی برای نزدیک شدن به خدا ندارد.

برومند: من همیشه می‌گویم حتی این کانکس که این حاج آقا گذاشته، حداقل یک چیز خوشگل درست کنید که آدم دلش باشد آنجا نماز بخواند، چون خیلی مهم است تو کجا نماز بخوانی. آنجا یک سری مسائل است که من نمی‌دانم چیست، زورشان نمی‌رسد، من چند بار داد و بیدار کردم، شهردار را آوردیم، شهردار منطقه 11 آمد، همه گفتند حالا یک راه‌هایی پیدا کردیم داریم درست می‌کنیم، داستانش را نمی‌دانم چیه.

 

 

 

 

 

منبع: تسنیم