لطفاً مادر بدی باشید! چطور با زیادی خوب ‌نبودن، والد بهتری شویم؟

لطفاً مادر بدی باشید!چطور با زیادی خوب ‌نبودن، والد بهتری شویم؟

 

مسئله عشق در فرزندپروری
علی‌رغم تصور عمومی، کمال‌ به‌معنای افراط نیست. کمال واقعی حاصل ایجاد تعادل است. با این پیش‌زمینه، حالا می‌خواهیم به یک پرسش مهم پاسخ دهیم: «آیا چیزی مثل عشق به فرزند هم ممکن است زیاده از حد شود؟» عجیب است اما بله.

ادبیات رایج، این باور را جا انداخته که کمال‌گرایی از آسیب‌های روحی نشئت می‌گیرد. طبق این تصور، دلیل عتاب و خطاب یا توقعات بیش از حد والدین از فرزندان‌، خواسته‌های سختگیرانه‌ای بوده که در کودکی‌ از آن‌ها طلب شده است. شاید پذیرش این باور ساده‌تر باشد. چون ما آدم‌ها تمایل داریم به حال کسانی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، دل بسوزانیم. با این حال، کمالگرا شدن، مسیر پرپیچ‌وخم‌تری دارد که خشونتی عمیق را در خود جای داده است.
 
والدین دلسوز، معمولاً در این مسیر حرکت می‌کنند. آن‌ها سعی می‌کنند خطاهای فرزندپروری والدین‌شان را تکرار نکنند یا حتی خطاهای تربیتی دیگران را تصحیح کنند. این والدین تصور می‌کنند که می‌توانند جلوی وقوع یک فاجعه تربیتی را بگیرند که زمانی برای خودشان پیش آمده است. اما با این همه تلاش، ممکن است خیرخواهی آن‌ها بی‌ثمر بماند و نتیجه‌ای جز بروز آسیب مشابهی برای فرزندان‌شان نداشته باشد.
 
چرا والدین کمال‌گرا می‌شوند؟
 
لطفاً مادر بدی باشید!چطور با زیادی خوب ‌نبودن، والد بهتری شویم؟
 
والدی که در دوران کودکی بدرفتاری را تجربه کرده، ممکن است تفکری سیاه و سفید درباره فرزندپروری پیدا کند. از نظر چنین والدی، شیوه تربیتی که دقیقاً متضاد رفتار والدین خودش باشد، تنها راه‌حل تربیتی درست است. در واقع،‌ او سعی دارد خطاهای تربیتی والدینش را با اصلاح بیش از حد برخی رفتارها، جبران کند.
 
برای مثال، تصور کنید یک مادر بخواهد تجربه منفی کودکی خود را با ایفای نقش مادر نمونه، جبران کند. او با اشتیاق بسیار زیاد، بهترین حمایت مالی و عاطفی را از دخترش می‌کند. حمایتی که خودش در زمان کودکی، از آن بی‌بهره بوده است. او از هویت جدید خود با تلاش و جدیتی ستودنی، محافظت می‌کند. معنای زندگی او، در نقش مادر نمونه خلاصه می‌شود. این هویت جدید، عزت نفس زیادی در مادر برای توجیه رفتارهایش ایجاد می‌کند. او که در کودکی، همیشه سرزنش شده است، تصمیم می‌گیرد زندگی را به شیوه خودش بسازد. ایفای نقش مادر نمونه، تنها مأموریت زندگی اوست و او تصمیم می‌گیرد که بهترین راه کدام است.
در طرف مقابل ماجرا، دختر با انتظارات بسیار بالای مادرش مواجه می‌شود و نمی‌تواند به کمتر از عالی رضایت دهد. پس تصمیم می‌گیرد واقعیت خود را از مادر پنهان کند. اما حس ناکافی‌بودن، یک نگرانی همیشگی در او ایجاد می‌کند که مبادا لیاقت عشقی را که مادرش بی‌چشم‌داشت نثار او می‌کند، نداشته باشد. دختر همچنین می‌ترسد که دیگران، او را به‌اندازه مادرش عالی نبینند. در نتیجه این شرایط، دختر تصمیم می‌گیرد که خود را از نو بسازد. او به‌سختی تلاش خواهد کرد تا به شخصی تبدیل شود که مادرش، آرزوی آن را در سر می‌پروراند. چرا که این‌گونه، عشق در رابطه مادر و دختر جاری خواهد بود. البته عشقی که تنها با این درجه افراطی تعریف می‌شود.
 
لطفاً مادر بدی باشید!چطور با زیادی خوب ‌نبودن، والد بهتری شویم؟
 
ایراد فرزند پروری کمال گرایانه
انسان‌ها شکننده هستند، چه از نظر جسمانی و چه ذهنی. حقیقت این است که بسیاری از ما، عادت داریم خودمان را گول بزنیم یا حداقل، تلاش کنیم که خودمان را گول بزنیم. والدین معمولاً فرزندان خود را بی‌عیب و نقص می‌بینند. آن‌ها تلاش می‌کنند نوعی اعتماد به نفس به فرزندان‌شان بدهند که خودشان از آن محروم بوده‌اند. اما در نهایت، فرزندان پا به دنیای واقعی می‌گذارند. دنیایی که در آن، ناکامی‌ها بیش از توانایی‌های آدم‌ها دیده می‌شود. وقتی در بزرگسالی با این تناقض رو در رو می‌شویم، ممکن است این‌طور استنباط کنیم که نظر والدین‌مان در مورد ما، جانب‌دارانه بوده است. البته این تا حدی طبیعی است. چنین می‌شود که در دنیای اطراف‌مان، برای یافتن همان جنس تأیید غلوشده والدین، به جستجو مشغول می‌شویم. و این جستجو، نوعی اعتیاد می‌شود.
 
درست همان‌گونه که والد تلاش می‌کند تا آثار کمبودهای دوران کودکی خود را از بین ببرد، فرزند هم سعی می‌کند کاستی‌های دوران کنونی را از بین ببرد. ممکن است در نهایت، فرزند در تجسم والدینش از او، غرق شود و باور کند که موجودی بی‌عیب و نقص است که نیاز به هیچ اصلاح و بهبودی ندارد. او که می‌ترسد جایگاه والای توهمی خود را از دست بدهد، ممکن است رفتاری مانند والدینش را در پیش بگیرد و نقایص خود را انکار کند. فرزند تصور می‌کند که هر کس از او انتقاد کند، در واقع به موهبت‌ها و استعدادهای ذاتی‌اش حسادت می‌ورزد.
هر چه بیشتر سعی کنید والد خوبی باشد، نتایج بدتری می‌گیرید
نیاز به کنترل، غرور و خیرخواهی، به‌شکل متناقضی در اینجا، عامل شر شده‌اند. به نظر می‌رسد که هر چه بیشتر سعی کنید والد خوبی باشد، نتایج بدتری می‌گیرید. البته این اولین بار نیست که با چنین حقیقی مواجه می‌شویم. ویلیام بلیک شاعر در جایی نوشته است: «مشت آهنینی که سر ظالم را خرد و خاکشیر می‌کند، خود ظالم بعدی است.»
 
تاریخ همواره به معایب توجه افراطی، خودبرتربینی و غرور اشاره کرده است. مادری که در تلاش برای حذف خاطرات کودکی‌ خود است، نیاز پیدا می‌کند راه‌هایی پیدا کند تا به‌نوعی با همان اتفاق‌های دوران کودکی‌اش به صلح برسد. این والد همچنین، باید راهی برای حفظ عزت نفس خود پیدا کند که ارتباطی به هویت مادر نمونه نداشته باشد. دی دبلیو وینیکات، روان‌درمانگر در همین رابطه می‌گوید:
 
«مادر خوب… از دوران نوزادی فرزند، شروع می‌کند خود را با تمام نیازهای کودکش تطبیق دهد. اما هر چه زمان جلو می‌رود، نوزاد توانایی بیشتری برای کنارآمدن با خطاها و اشتباهات مادر پیدا می‌کند و مادر، به‌تدریج، سازگاری کمتری با نیازهای فرزند نشان می‌دهد. ناکامی مادر در سازگاری با تک‌تک نیازهای فرزندان، به آن‌ها کمک می‌کند تا راحت‌تر با واقعیت‌های دنیا رو در رو شوند.»
 
هر چه کمتر، بهتر!
 
مادر کمال‌گرا با سبک فرزند پروری کمال گرایانه می‌ترسد که فرزندش، به غفلت‌های تربیتی او، به نحوی پاسخ دهد که خودش با آن‌ها مواجه شده است. اما او معمولاً یک چیز را نادیده می‌گیرد: این مادر، علی‌رغم والدین خودش، می‌تواند به فرزندش توضیح دهد که چرا به او فرصت اشتباه‌کردن داده است. او می‌تواند به فرزندش بفهماند که چرا وابستگی همیشگی به والدین، درست یا شدنی نیست. او با کمتر بودن، می‌تواند مؤثرتر باشد. چرا؟ زیرا این‌گونه می‌تواند فرزندش را برای مواجهه با دنیای واقعی آماده کند. مادری که سعی نمی‌کند تا دوست‌داشتنی‌ترین آدم دنیا به‌نظر برسد، عملکرد بهتری در تربیت فرزندانش ایفا خواهد کرد.
 
بیایید روراست باشیم. نیاز نیست والدین، واقعیت‌های دنیا را به‌شکل بی‌رحمانه‌ای به فرزند خود نشان دهند. تنها کافی است که توانایی‌ها و نقاط قوت فرزند را به او یادآوری کرده و کمک کنند تا به‌جای انکار نقاط ضعف خود، درک و پذیرش بهتری داشته باشد. اصلاً نیازی نیست که در ابراز عشق به فرزندمان کم بگذاریم، بلکه باید به او کمک کنیم تا یاد بگیرد که زمین و زمان در خدمت او نیستند. اگر بتوانید این کار را انجام دهید، فرزند شما خواهد آموخت که نیازی نیست همیشه دوست داشته شود. چرا که نیازی نیست آدم‌ها شگفت‌انگیز و خاص باشند تا ارزشمند تلقی شوند.
 
چقدر عاشق فرزندمان باشیم؟
برخی والدین تصور می‌کنند که برای عشق‌ورزی به فرزند باید از همه‌چیز به‌خاطر او بگذرند؛ یا هیچ‌وقت فرزندشان را تنها نگذارند تا مبادا کمبودی حس کند. آیا تابه‌حال چنین خانواده‌ای در اطراف خود دیده‌اید؟ به نظرتان، فرزند این خانواده چه شخصیتی پیدا می‌کند؟ آیا با این حد ابراز عشق در تربیت فرزندان موافقید یا آن را اشتباه می‌دانید؟ از خاطرات کودکی یا تجربه‌های فرزندپروری‌تان در قسمت نظرات بنویسید. شما تجربه‌ای از فرزند پروری کمال گرایانه داشته‌اید؟