لزوم خردورز بار آوردن کودکان

به گزارش کودک پرس ،محمود پوروهاب، شاعر و نويسنده كودك و نوجوان، متولد سال 1340 در شهرستان رودسر است. از سال 1369، وارد عرصه ادبيات كودك و نوجوان شد و به طور حرفه‌ای كارش را ادامه داد. پوروهاب با بیشتر نشريات كودك و نوجوان همكاری داشته و دارد و تاكنون ده‌ها كتاب در زمينه داستان‌های مذهبی، شعر، زندگينامه و تحقيق از او منتشر شده و مقاله‌های بسياری درباره شعر و نقد ادبی نوشته است.

آثار فراواني از او در جشنواره‌های گوناگون كشوری برگزيده شده است كه ازجمله می‌توان به كتاب‌های از «احد تا اُحد»، «صدای زلال بلال»، «امام گل‌ها»، «پر از بوی گلابی»، «غروب آفتاب ربذه» و «مردی كه اسرار سرزمين‌ها را می‌دانست» اشاره كرد.

به مناسبت میلاد امام صادق (علیه‌ السلام) به سراغ کتاب «فواره‌ی گنجشک‌ها» رفته‌ایم که زندگی داستانی آن امام همام و پیشوای دانشمند را در قالب داستان‌های کوتاه برای کودکان و نوجوانان روایت می‌کند. این اثر اولین‌بار در سال 1394 در 134 صفحه به همت انتشارات کتاب جمکران منتشر شد. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید.

شما تاکنون تلاش بسیاری برای کودکان و نوجوانان در زمینه‌ی خلق شعر و داستان دینی داشته‌اید. این دغدغه از کجا می‌آید؟
یکی از دلایل، علاقه‌مندی خودم بود و عشقی که به این کار داشتم، که هرچه گذشت این علاقه نسبت به ادبیات کودک بیشتر شد‌‌‌؛ و مورد دیگر که خیلی من را وادار به تلاش بیشتر برای ادبیات کودک کرد، یک نوع تعهد و احساس مسئولیت بود. آن زمانی که من وارد ادبیات کودک شدم، افراد خیلی کمی بودند که شعر می‌گفتند یا داستان می‌نوشتند. این‌ها باعث شد که من احساس مسئولیتی نسبت به کودکان جامعه داشته باشم؛ چون کودکان مثل نهال‌هایی می‌مانند که احتیاج به مراقب زیادی دارند. اگر آن‌ها خوب پرورش پیدا نکنند و در جهات مختلف آموزش نبینند، فردا درختان پرثمری نخواهند شد. و این آینده کشور ما را تهدید خواهد کرد. بنابراین، کودکان، مردان و زنان آینده کشور هستند. باید خیلی تلاش کنیم که کودکانی سالم داشته باشیم. شخصیت آدمی معمولا در همین دوران کودکی و نوجوانی شکل می‌گیرد. ما باید دیدگاه این‌ها را، جهان‌بینی و زیبایی‌شناختی‌شان را وسیع کنیم؛ و تجربه‌های خودمان را به آن‌ها انتقال دهیم. تجربه‌ها به معنای این نیست که فقط انتقال دهیم؛ بلکه اگر کتاب‌های خوب در دسترس بچه‌ها قرار بگیرد «آن تجربه‌»ی ما را تجربه می‌کنند. بنابراین خیلی برای من مهم بود که ما فرزندان خوبی داشته باشیم؛ فرزندان سالمی داشته باشیم؛ با اندیشه‌ی قوی و پهناور، با جهان‌بینیِ خوب، با زیبایی‌شناختی وسیع. و این‌ها می‌تواند خیلی به شخصیت کودکان ما کمک کند.

آیا ادبیات می‌تواند به طور واقعی و اثرگذار، مفاهیم دینی و سرگذشت بزرگان دین را برای کودکان و نوجوانان بازگو کند؟ چه بازخوردهایی از این اثرگذاری دیده‌اید؟
بله. یک نویسنده و یا هر هنرمندی که کارهای مذهبی می‌کند، اگر در کار خودش تجربه‌ی کافی داشته باشد، دقت داشته باشد، در آثار هنری خود پرداخت خوبی داشته باشد، چه شعر و چه داستان، آن بیان خوب و آن پرداخت خوب می‌تواند برای بچه‌ها تأثیرگذار باشد. اصولا من از نزدیک خیلی شاهد بودم که کودکان ما خیلی کنجکاوند که بدانند پیامبر ما کیست. معصومین ما که بودند. می‌خواهند آن‌ها را بشناسند. ما می‌توانیم این را در آثاری به شکل هنری به بچه‌ها عرضه کنیم.

نوشتن برای کودکان همان‌طور که خودتان می‌دانید، یک تجربه‌ی کافی می‌خواهد؛ علاوه‌بر اینکه مهارت می‌خواهد؛ چون ما هر نوشته‌ای را نمی‌توانیم برای بچه‌ها بنویسیم که تأثیرگذار باشد. به‌هرحال نوشتن برای بچه‌ها چه شعر باشد، چه داستان، قلق خاصی دارد. باید نویسندگان آموزش ببینند چگونه بنویسند که آن جذابیت را برای بچه‌ها داشته باشد. فقط اینکه ما یک روایت را به‌صورت ساده برای بچه‌ها نقل‌قول کنیم، کافی نیست؛ بلکه باید از زاویه‌دیدهای مختلف، نگاه تازه و فضاسازی‌هایی که به‌درد بچه‌ها بخورد، استفاده کنیم؛ فضاسازی‌هایی که بچه‌ها را به تاریخ پیوند بزند و احساس کنند که چیز تازه‌ای دارند می‌خوانند؛ چیز شیرینی می‌خوانند و با فضای جدیدی آشنا می‌شوند. آن فضاسازی‌ها در داستان یا شعر، و آن پرداختی که منظور من است، خیلی مهم است. بنابراین می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد. من شاهد بودم که آثار مذهبی شاید اگر اولین نباشد، دومین مقوله‌ای است که بچه‌ها خیلی دوست دارند بدانند، و می‌خوانند. کتاب‌خوان‌هایی در میان کودکان و نوجوانان دیده‌ام که به این آثار توجه خاصی دارند.

در کتاب «فواره‌ی گنجشک‌ها»، شما وقایع زندگی امام صادق علیه‌السلام را در قالب داستان‌هایی کوتاه به مخاطبان ارائه داده‌اید. کوتاه‌بودنش به دریافتِ بی‌دردسرِ موضوع و پیام هر داستان چقدر کمک کرده است؟ کودکان و نوجوانان متن‌های کوتاه یا شعر با موضوع دین را بیشتر دوست دارند یا داستان بلند را؟
برای این اثر -که زندگی داستانی امام جعفر صادق (ع) است- من خیلی زحمت کشیدم و الان هم چاپ دهم یا یازدهم آن بیرون آمده است. برای داستان مذهبی یا داستان تاریخی که این‌ها به‌هرحال یک نوع تاریخ هستند، شما باید خیلی تحقیق کنید. نویسندگان مذهبی یا تاریخ‌نویسان که به شکل داستان تاریخی و مذهبی کار می‌کنند، یکی از کارهای مهم آن‌ها این است که به صورت یک محقق هم عمل می‌کنند. یعنی شما باید در مورد زندگی شخصی که می‌خواهید بنویسید، تحقیق جامعی داشته باشید و کتاب‌های گوناگونی خوانده باشید که این خیلی دردسر دارد. گاهی وقت‌ها می‌بینید که سندها هم معتبر نیست؛ روایاتی که هست، معتبر نیست؛ شما باید بگردید و روایات معتبر را در این کتاب‌ها پیدا کنید.

بعد هم چیزهایی که به مذاق کودکان و نوجوانان سازگار باشد. شاید هر روایتی هم خوب نباشد. بعضی چیزها هستند که خیلی سورئالیستی‌اند، فراواقع‌اند یا انسان‌ها به آن دسترسی پیدا نمی‌کنند و فرازمینی‌اند؛ به‌خصوص نوجوانانی که خیلی کنجکاو هستند‌، امکان دارد که پس بزنند. و یا ما امکان دارد که راه خوبی، راهی عقلانی را به آن‌ها نشان ندهیم؛ چون معتقدم که ما در داستان‌های مذهبی و تاریخی به‌خصوص روایت‌هایی که نقل‌قول شده، باید کودکان را خردورز بار بیاوریم. احساسی هم اگر هست احساس بخردانه و باورپذیر باشد. بنابراین من برای کتاب «فواره‌ی گنجشک‌ها» شاید سه چهار ماه تحقیق کردم، یادداشت و فیش‌برداری کردم و بعد هم شروع به نوشتن که خیلی طول کشید. الحمدلله خوب بود. [درنهایت] من آنچه که در کتاب‌ها و در منابع از امام جعفر صادق (ع) نوشته بودند را به شکل داستانی کار کردم.

در بخش بعدی سوال‌تان باید گفت، ما دو شکل داستان داریم؛ رمان و داستان‌های کوتاه. البته که مینی‌مالیستی داریم و بعد سبک‌های دیگر. مثل فانتزی و رئال و … . من معتقد هستم که داستان کوتاه بهتر است، آن هم در این شرایط زمانی که بچه‌ها خیلی با درس و مشق سروکار دارند و یا خیلی با فضای مجازی و تلویزیون سرگرم‌اند. داستان‌های کوتاه خوب‌اند؛ زیرا وقت کمتری می‌گیرند، و اینکه هروقتی دوست داشتند یک داستانی می‌خوانند، انگار وقتی یک داستان خوانده شد، زنگ تفریحی است؛ بعد می‌توانند دوباره مراجعه کنند. رمان به این‌شکل نیست. به نظر من داستان کوتاه در این زمان که حوصله‌ها کم است و حوصله آدم‌ها نمی‌کشد که کتاب‌های قطور بخوانند خیلی باروحیه مردم ما و بچه‌های ما سازگارتر است.

متاسفانه امروزه در کشور ما بهای بیشتری به رمان می‌دهند. این هم به‌خاطر این است که معمولا در این جشنوار‌ه‌ها رمان‌ها برگزیده می‌شوند و این در ذهن مردم جاافتاده که آن‌ها کار بهتری، کتاب بهتری هستند. من خودم هم داور بوده‌ام. رمان‌ها را خیلی کم می‌خوانند. افرادی که شغل‌شان این است یا نویسنده هستند بیشتر می‌خوانند. و چون جایزه می‌گیرند آن را مرتبه بالاتری قرار می‌دهند. البته که رمان نوشتن که خودم هم نوشته‌ام کار راحتی نیست. سخت است؛ ولی چه‌بسا که شما می‌خواهید داستان کوتاه بنویسید؛ برشی از یک مقطع تاریخی، آن هم درمورد یک شخصیت با وقایع مختلفی که در رابطه با آن شخصیت افتاده، کار سخت‌تری است. چون شما در هر کدام از این داستان‌های کوتاه هم می‌خواهی فضاسازی کنی و به‌هرحال آن مبانی و اصول داستان‌نویسی را رعایت کنی، و هم جذابیت داشته باشد که این کار خیلی سختی است. به‌هر حال «فواره‌ی گنجشک‌ها» شامل چندین داستان است. هرکدام هم [از نظر تعداد صفحات] کم و زیاد است. بعضی‌ها 3، 5 و 10 صفحه هستند. این اثر شامل 32 داستان است.

نوشتن اثر دینی برای هر گروه سنی سختی‌هایی دارد که گاهی گریزی از آن نیست. و شاید برای گروه سنی کودک و نوجوان سختی‌هایش بیشتر باشد. اما هنوز هم نویسندگان و شاعران جوان بسیاری هستند که دوست دارند به این حوزه وارد شوند. توصیه‌تان به آن‌ها چیست؟
من همیشه گفته‌ام و دوباره عرض می‌کنم که ما متأسفانه کارگاه‌هایی یا آموزش‌هایی از جانب استادان نداریم که مثلا داستان دینی، مذهبی یا تاریخی را آموزش دهند. یا شعر هم همین‌طور. اکثر کلاس‌هایی که تشکیل می‌شود که به‌صورت آنلاین است یا جلساتی که حضوری است این‌ها بیشتر در داستان‌های فانتزی، رئال یا مینی‌مالیستی کار می‌کنند. به آموزش داستان‌های مذهبی یا تاریخی کم پرداخته می‌شود. این یک مقوله‌ی جدا است. واقعا یک تجربه‌ می‌خواهد. یک نوع سبکی است که باید این را به دانشجوها و کسانی که دوست دارند کارهای مذهبی کنند آموزش داد. این را در کشورمان من نمی‌بینم یا اگر هم باشد خیلی نادر اتفاق افتاده. چون آن‌هایی که در این زمینه کار می‌کنند، تعدادشان خیلی کم است. امکان دارد که بعضی‌ها هم داستان مذهبی کار کرده باشند ولی آدم‌های شناخته‌شده‌ای نیستند.

در کشور ما شاید کسانی که ادبیات دینی کار می‌کنند به‌خصوص داستان مذهبی، ده، پانزده‌نفری بیشتر نباشند که آدم‌های متخصصی در این زمینه‌اند. حالا امکان دارد که یک شاعری هم، یک نویسنده‌ای هم که نویسنده رمان است یا رئال می‌نویسد، یا فانتزی‌کار است و یا طنزنویس بیاید یک کتاب مذهبی هم بنویسد، که دیده‌ام. اول اینکه این‌ها خیلی به منابع دست‌اول نگاه نمی‌کنند. از کتاب‌های نویسندگان امروزی استفاده می‌کنند. این باید آموزش داده شود که داستان‌نویسی مذهبی سختی‌های خودش را دارد. نویسنده باید به منابع آشنا باشد؛ حوصله کند؛ چون خیلی‌ها حوصله ندارند؛ تحقیق کند؛در کتابخانه‌ها درمورد شخصیت‌های مختلف مذهبی، دینی یا قرآنی جستجو کند، درباره‌ی موضوعی که می‌خواهد بنویسد؛ فیش‌برداری کند و بعد آن‌ها را کم‌کم به داستان تبدیل کند. این‌ها کار خیلی سختی است؛ قلق‌هایی دارد.

شما امروز می‌خواهید داستان مذهبی بنویسید، می‌توانید از دیدگاه‌های مختلفی بنویسید. مثلا شما می‌خواهید یک موضوعی درباره‌ی پیامبر بنویسید، می‌توانید حتی پیوند بزنید به فضای فانتزی. یعنی چه؟ برای مثال از زبان شتر بگویید، از زبان کلاغ بگویید یا گنجشک. بستگی به مقطع سنی هم دارد. برای خردسال بخواهید بنویسید باید زبانت نرم‌تر باشد. جملات خیلی ساده و شیرینی باشد. فضاسازی‌ها برای مخاطبان باید مؤثر باشد. به‌خصوص زبان. خیلی‌ها که برای کودک و نوجوان کار می‌کنند و تازه‌وارد هستند زبان کودک را خوب نمی‌فهمند. نمی‌دانند که با چه زبانی صحبت کنند. چگونه حرف بزنند و بنویسند که آن جذابیت را داشته باشد. بنابراین ما در داستان‌های مذهبی دست‌مان باز است. می‌توانیم فضاسازی‌های مختلفی داشته باشیم ولی برای پیام اصلی نمی‌توانیم دیگر کاری انجام دهیم. آن، چیزی است که باید محفوظ بماند. مثلا گفتار پیامبر یا ائمه. می‌توان به شکل ساده‌تری آورد ولی نمی‌توانیم آن پیام، آن مضمون را عوض کنیم. یا رفتارهایی را به آن‌ها نسبت دهیم که چنین چیزی نبوده است. نویسنده می‌تواند شخصیت‌های فرعی را که در کنار آن‌ها هستند و او می‌آفریند دستکاری کند. فضاسازی‌هایی به‌وجود بیاورد که به آن‌ پیام‌ها و مضامین داستانی ضربه وارد نکند. بنابراین ما در داستان مذهبی می‌توانیم برای جذابیت کار از دیدگاه‌های فانتزی خودمان استفاده کنیم، از طنز و از روش‌های معمول دیگر. داستان‌های مذهبی فقط به معصومین و پیامبر و بزرگان برنمی‌گردد. می‌تواند یک پیام دینی داشته باشد. یک مصداق انسانی و دینی داشته باشد. مثل درستکاری. می‌توانیم درستکاری را به شکل رئال بنویسیم و ربطی به شخصیت‌های مذهبی نداشته باشد. یک نفری که می‌تواند مصداق قرآنی باشد. و این خودش یک کار دینی و مذهبی است.

برای نوشتن اثر دینی ویژه‌ی کودکان و نوجوانان، تمرکز نویسنده باید بیشتر بر کدام جنبه باشد؟ موضوع اثر یا مخاطب آن؟
اول باید ببیند که موضوعی که انتخاب می‌کند متناسب با مخاطب است یا نه. یعنی در حد فهم کودک و نوجوان است یا نه. امکان دارد موضوعی انتخاب کند که خیلی عرفانی، فلسفی یا ماورایی باشد و قابل هضم برای مخاطب نباشد. بنابراین آن موضوعی که انتخاب می‌کند خیلی مهم است. یعنی اول به فکر مخاطب است. چون نویسنده دارد برای مخاطب می‌نویسد. موضوع را براساس مخاطب انتخاب می‌کند. حتی مخاطبی که امروزی است. چون یک‌سری موضوعاتی ممکن است انتخاب کند که به‌درد بچه‌های امروز نمی‌خورد. هیچ‌چیز مثبتی برایشان نداشته باشد. بنابراین باید حتما موضوعاتی انتخاب کند که به‌درد زندگی بچه‌های امروز بخورد؛ یا بچه‌ها امروز با آن درگیرند یا در آینده هم می‌توانند با آن مواجه شوند. یا امکان دارد که فقط در حد سرگرم‌کننده باشد. بنابراین موضوع تابع مخاطب است. هر نویسنده‌ای وقتی دارد می‌نویسد باید احساس کند که مخاطب بغل دستش نشسته است. نگاهش می‌کند. چون او برای خودش نمی‌نویسد. برای مخاطب می‌نویسد. شما یک‌دفعه برای گروه سنی خردسال می‌نویسید، یک‌دفعه برای کودک می‌نویسید و نوجوان. چون من هر سه مقطع را کار کرده‌ام. آن‌وقت است که قلم فرق می‌کند. زبان فرق می‌کند. باید یک موضوعی باشد که آن را هم برای نوجوان بگوییم هم برای کودک. برای کودک با یک زبان دیگر می‌گوییم، از یک دیدگاه و زاویه‌دید دیگری می‌گوییم. برای نوجوان که رشدکرده از یک زاویه‌دیدِ دیگر و زبان بالاتر می‌گوییم. بنابراین به هردو باید توجه کنیم، ولی توجه اصلی به مخاطب است.

در کتاب «فواره‌ی گنجشک‌ها» تا چه حد اجازه دادید تخیل‌تان برای فضاسازیِ هر داستان پیش برود؟ آیا موضوع حساس این نوع آثار، می‌تواند مانعی بر گستره‌ی تخیل پدیدآورنده باشد؟
وقتی شما یک داستانی دارید می‌نویسید این داستان یک‌مقدار برمی‌گردد به آن اقلیم و جغرافیایی که می‌خواهید بنویسید و [ماجرا] در آن افتاده. گاهی آن اقلیم و محیط جغرافیایی سرسبز است، و یک‌دفعه می‌بینید که نه، کویر است و خشک و بیابان. یا در روستا اتفاق افتاده و یا در شهر. شما باید بر اساس اینکه داستان در چه زمانی و در کجا اتفاق افتاده فضاسازی‌هایی کنید که منطبق بر اقلیم باشد. برای مثال بگوییم در مدینه پرتقال بود و یا موز. کسی بشنود ایراد می‌گیرد. وقتی شما می‌خواهید درباره‌ی تاریخ پیامبر، یا تاریخ مذهبی در مدینه و مکه و شبه‌ جزیره عربستان [چیزی بگویید] معمولا درخت نخل می‌گویید یا فضایی که آن‌جا وجود دارد. گوسفند دارند، شتر و الاغ. مرکب‌هایشان این است. خانه‌ها چه شکلی بوده. فضاسازی‌هایی که می‌کنید باید متناسب با آن منطقه باشد. این را باید نویسنده متوجه باشد.

تخیل نویسنده می‌تواند در همان فضا گسترده باشد که می‌تواند شخصیت‌های فرعی بسازد، فضاهای تازه‌ای به‌وجود بیاورد که باز هم متناسب با آن محیط باشد. این‌ها به‌هرحال یک دقت‌هایی است. من هم در کتاب «فواره‌ی گنجشک‌ها» این‌ها را ملتفت بودم و دقت داشتم که چیزی نگویم که خلاف واقع باشد، یا چیزی بگویم که آن‌زمان محال بود اتفاق بیفتد. یک‌مقدار دست نویسنده جاهایی باز است و جاهایی بسته. شما اگر می‌خواهید که یک حرفی هم بزنید می‌توانید از زبان شخصیتی که ساخته‌اید و معصوم نیست بگویید. باورهای خودتان، درددل‌ها، یا اعتراض‌هایتان. من در بعضی کتاب‌هایم این کار را کرده‌ام. برای مثال دونفر در بیابان خوابیده‌اند و درحال سفرند و معصوم هم نیستند. شخصیت فرعی‌اند. باهم درباره‌ی خدا و زندگی و چیزهای دیگر صحبت کرده‌اند. این معمولا تراوش‌های ذهنی نویسنده است که در دهان آن‌ها انداخته و توانسته حرف خودش را بزند. حالا یا مخاطب آن حرف‌های فلسفی، عرفانی یا دینی را قبول می‌کند و یا در مورد آن شک می‌کند و فکر می‌کند.

اطلاعاتی در این اثر وجود دارد که خواننده برای هر کدام می‌تواند کتاب‌های حجیم بسیاری بخواند. اما در هر داستان یک اطلاعات، به‌خوبی و سادگی به مخاطب منتقل می‌شود. نظر شما درباره‌ی حجم اطلاعات در آثار دینی ویژه‌ی کودک و نوجوان چیست؟
ببینید شما نمی‌توانید یک‌دفعه ذهن کودکان یا نوجوانان را بمباران کنید و اطلاعات زیادی به آن‌ها بدهید. این خطرناک است. بچه‌ها خیلی با آن همذات‌پنداری نمی‌کنند. خیلی تأثیر نمی‌گیرند. این‌جا می‌شود تزاحم مضمون‌ها. مضمون‌ها و نکاتی که پشت‌سر هم می‌آیند و مزاحم هم می‌شوند. ما اصولا در شعر سبک هندی می‌گوییم تزاحم تصاویر. اینکه مردم خیلی دنبال شعر سبک هندی نیستند و نمی‌خوانند و خوش‌شان نمی‌آید به‌خاطر این است که تخیل پشت تخیل است. در یک شعر مضمون پشت مضمون است. مخاطب تا می‌آید آن مضمون و تصویر و تخیل را در ذهن خود جای بدهد پشت سرش تصویری دیگر می‌آید. تصاویری که مزاحم هم هستند. ما اگر می‌خواهیم به‌خصوص برای کودک و نوجوان یک داستانی بنویسیم و پیامی بدهیم، همان یک یا دو پیام کافی است. نمی‌توانیم بیش از این پیام بدهیم و ذهن بچه‌ها را درگیر کنیم. آن‌وقت دیگر کار را پس می‌زنند. در ذهن‌شان جای نمی‌گیرد. خوبیِ داستان کوتاه برای کودک و نوجوان همین است که اگر پیامی یا مضمونی در خودِ داستان داشته باشد، همان یک پیام کافی است. بچه‌ها راحت آن یک پیام را می‌گیرند و به آن فکر می‌کنند. لازم نیست که ما در یک داستان، پشتِ سر هم نکات و پیام‌های بسیار ظریفی بگوییم.

یواش‌یواش، هر داستانی می‌تواند یک پیام خوبی برای بچه‌ها داشته باشد که در مورد آن فکر کنند.

اثر دینی دیگری در دست نگارش دارید؟ درباره‌اش اگر مایل بودید کمی برای‌مان بگویید.
بله، اخیرا یک کتابی در دست تألیف دارم که بیشتر به متون کهن برمی‌گردد. بیشتر هم شعر است. این‌ها را دارم به‌صورت داستان بازآفرینی می‌کنم. از کتاب‌های قدیمی تا به امروز. ما یک مقوله داستانی هم داریم که یک ژانر داستانی است و آن متون کهن است. بعضی‌ها به عنوان ساده‌نویسی می‌گویند ولی بهترین راه این است که ما بگوییم بازآفرینیِ متون کهن. این بازآفرینی‌ها که من دارم انجام می‌دهم؛ مثل کتاب‌های خیلی قدیمی مثنوی و قابوس‌نامه و سنایی و این‌ها و یا کارهای معاصر مثل امثال و حکم دهخدا، شعرهای رشیدیاسمی و حتی یکی دو تا داستان از نیما یوشیج که به‌صورت شعر بوده. حدود 65 تا داستان است که کوتاه‌اند. مایه‌ی اصلی کار بیشتر مذهبی است. ولی در کنار داستان‌های طنز و اجتماعی قرار گرفته و این‌طور آن داستان‌های دینی هم جلوه‌ی بیشتری پیدا می‌کنند. اسم این اثر را گذاشته‌ام «قصه‌های جور و ناجور». ان‌شاء‌الله که چاپ شود و بچه‌ها آن را ببینند.

به‌عنوان آخرین سوال، چه توصیه‌ای برای نوجوانان کتاب‌خوان دارید؟ در مواجهه با آثار دینی چه فرآیندی می‌تواند لذت خواندن آن کتاب را برای‌شان بیشتر کند؟
توصیه‌ام به بچه‌ها و نوجوانان و کودکان این است که واقعا کتاب بخوانند. حالا می‌خواهد کتاب مذهبی، تاریخی، اجتماعی، رمان‌های عاشقانه، حماسی یا طنز باشد. کتاب به‌هرحال هم جهان‌بینی‌ بچه‌ها را گسترش می‌دهد و هم اطلاعات و سوادشان را بالا می‌برد. کتاب‌های اصیل از نویسندگان اصیل، درواقع خودش یک جهان است. به‌قول مارسل پروست: «ما وقتی کتاب می‌خوانیم، تنها نه اینکه جهان‌بینی‌مان را گسترده کنیم؛ بلکه با جهان‌های متعددی سروکار داریم». شما با خواندن کتاب، دیدگاه‌ها و جهان‌بینی دیگران را هم می‌خوانید و دنیاهای دیگران را هم می‌شناسید. این‌ها همه خوب است.

به نظر من، کودک، نوجوان و جوان هر نوع کتابی بخواند. فقط هم یک کتاب مذهبی یا طنز نباشد. ژانرهای مختلف، مقوله‌های دیگر هم بخواند. کتاب در ذهن آدم‌ها ماندگاری بیشتری دارد تا فیلمی ببینید یا چیزی بشنوید. این خواندن‌ها در ذهن بیشتر می‌ماند. آدم فراموش نمی‌کند. تأمل بیشتری دارد.

من معتقدم که جوانان، دست‌کم کودکان و نوجوانان‌مان فرقی نمی‌کند اصلا همه مردم، یک ساعتی برای خودشان برنامه‌ریزی کنند حتما کتاب بخوانند. بعضی‌ها بهانه‌های مختلفی دارند. ما گرفتاریم. مشغله و مشکلات عدیده‌ای داریم. ولی می‌بینیم که ما انسان‌ها گاهی فراغت زیادی هم داریم. به تنبلی می‌گذرانیم و نمی‌خواهیم یک کتاب بخوانیم. این دیگر متاسفانه در کشور ما جا افتاده است. البته یک چیزی هم که هست الان مشکلات کاغذ است، مشکلات چاپ که کتابِ خوب چاپ نمی‌کنند. کم است چاپ کتاب‌های خوب. یک‌جوری شده که نویسندگان هم دیگر نمی‌نویسند، درآمدی ندارند. نمی‌توانند به وسیله‌ی کتاب درآمدی داشته باشند. چون معمولا نویسنده‌های متخصصی که سال‌ها در این زمینه کار می‌کنند چه شاعر باشند، چه نویسنده، از این راه امرار معاش می‌کنند. ولی آن هم از این‌ها گرفته شده. تیراژ کتاب به 500 تا و 1000 تا رسیده. گاهی که اصلا چاپ نمی‌کنند. شش ماه، یک‌سال زحمت بکشید و آن‌وقت طرف می‌خواهد 500 تا تیراژ چاپ کند که اصلا نمی‌شود. نویسنده هم باید زندگی کند. یک‌مقدار دولتمردان ما و فرهنگی‌های ما باید در این زمینه فکر کنند. سال‌هاست که ما مشکل داریم و الان دیگر اوضاع وخیم شده. هم کتاب‌ها خیلی گران شده‌اند و هم کاغذ گران شده و ناشرها مقصر نیستند. نمی‌توانند برای چاپ کتاب هزینه‌ی زیادی کنند. و هیچ فکری هم نمی‌شود، اینکه چه‌طوری بیاییم و وضعیت را درست کنیم، که یک کار فرهنگی خوبی صورت بگیرد. کتاب‌های بیشتری چاپ و از ناشران حمایت شود. هزینه‌ی کاغذ و چاپ و لیتوگرافی پایین بیاید. فکری نشده و همین‌طور هم رها شده. و روزبه‌روز هم وضع نشر بدتر و بدتر می‌شود متاسفانه.