قهر و آشتی جدا از دنیای کودکان نیست
داشتن خواهر و برادر به اندازه پدر و مادر در درک روابط بین انسانها و بهدست آوردن تجربه به کودک کمک کند.
به گزارش کودک پرس ، کتاب «من و خواهرم، با هم» نوشته لوری نیکلز با ترجمه آناهیتا حضرتی که از سوی انتشارات پرتقال منتشر شده، داستان دو خواهر به نامهای افرا و بید را است؛ دو خواهری که رابطه گرم و صمیمانهای دارند و در تمام طول روز با هم وقت میگذرانند اما یک تفاوت دیدگاه، باعث میشود که آنها با هم قهر کنند.
خانواده بستر مهمی است که در آن کودک با تعامل با اعضای خانواده تجربههای جدیدی بهدست میآورد؛ تجربههایی که بر رفتار او تأثیرگذار هستند. داشتن خواهر و برادر به اندازه پدر و مادر در درک روابط و بهدست آوردن تجربه به کودک کمک کند. خیلی از موارد رفتاری و شخصیتی را کودک در مواجهه با خواهر و برادرش میفهمد و سبب کسب درک بهتر او از روابط و تعامل با دیگران میشود. رابطهای که اگر برای کودک، سالم و درست و حمایتکننده باشد، در موقعیتهای پیش روی او در آینده، خانواده اولین جایی خواهد بود که کودک برای کمک و مشورت و حمایت به آن فکر میکند. آنها از یکدیگر یاد میگیرند و این مورد بر رشد آنها هم تأثیرگذار است.
افرا و بید در این داستان مانند بسیاری از خواهران با هم رابطه خوبی دارند، رابطهای که به هم گره خورده و نمیتوان آن را جدا از یکدیگر تصور کرد. آنها با هم کتاب میخوانند، بازی میکنند، نقاشی میکشند و حتی شب هم جدا از هم نیستند؛ اما یکی از ویژگیهای مهم انسانها متفاوتبودن یکی از دیگری است. هیچوقت دو نفر کامل شبیه به یکدیگر نیستند و اختلافنظر و سلیقه در موضوعات مختلف وجود دارد. آنچه که مهم است پذیرفتن این تفاوتها است؛ تفاوتهایی که با درککردن، میتوان به راحتی کنار یکدیگر زندگی کرد. قهر و آشتی جدا از دنیای کودکان نیست؛ این داستان هم نشان میدهد اگر کودکان مثل افرا و بید، به چنین مواردی برخورد کردند بهترین راه، حل آن مسئله است نه قهر کردن و دوری از یکدیگر.
جملات کتاب ساده و کوتاه هستند و برای فهم مخاطب کودک راحت؛ حتی بدون متن هم تصاویر داستان آنچه را که در داستان رخ میدهد به شکل کودکانه و با جزئیات برای کودک نشان میدهند.
«وقتی باران میبارید افرا با شیرین زبانی میگفت: «من مسئول چتر هستم!»
بید مشکلی با آن نداشت. چون او هم مسئول چالههای آب بود!
چالههای آب باعث میشد کرمها بیرون بیایند. افرا و بید هر دو عاشق کرمها بودند. افرا کرمش را توی جعبهی مخصوصی نگه میداشت؛ جعبهی خودش.
از نظر بید ایرادی نداشت. چون او دوست داشت کرمش روی انگشتهایش وول بخورد.
روزی افرا فکر کرد بهتر است بروند و قاصدک بچینند.
بید دوست داشت آنها را توی باد فوت کند. اما افرا دوست داشت به جای فوت کردن، آنها را جمع کند. آن موقع بود که بید یک کارهایی کرد و افرا هم تصمیم گرفت یک حرفهایی به بید بزند.».
کتاب «درخت دختر» و «من و خواهرم، دور از هم» دو کتاب دیگر از لوری نیکلز است که آنها نیز با محوریت داستان افرا و خانوادهاش نوشته شدهاند.
ارسال دیدگاه