قصه نوجوان کشتی‌گیر و بازگشت از سرطان به تشک کشتی

به گزارش کودک پرس ، سوگل طهماسبی در ابتدای این قسمت از برنامه کمی از کودکی و نوجوانی ابوالفضل آرمیده نوجوان کشتی‌گیر و چگونگی ورود او به عرصه کشتی گفت و در ادامه از لیلا و فرهاد دعوت کرد که وارد استودیو شوند.

پس از آنکه لیلا و فرهاد اندکی از دوران نوجوانی و جوانی خودشان صحبت کردند، لیلا گفت: 7 ماه بعد از ازدواج باردار شدم و ابوالفضل به دنیا آمد. اسمش را بر اساس نذر پدرش ابوالفضل گذاشتیم. یک سال بعد پسر دومم به دنیا آمد. ابوالفضل خیلی آرام بود و معلم‌هایش در مدرسه می‌گفتند ما اصلا صدای او را نمی‌شنویم.

فرهاد توضیح داد: همه افراد خانواده ما کشتی‌گیر هستند. ابوالفضل 9 ساله بود، خواهرزاده‌ام پیشنهاد داد که ابوالفضل را به کلاس کشتی بفرستیم و من موافقت کردم. ابوالفضل با پشتکار و علاقه شروع به تمرین کرد و اصلا باخت را نپذیرفت. اولین بار در رده نونهالان مقام آورد و الان بیش از 400 مدال دارد. به جایی رسید که در رده نونهالان حریف نداشت، به پیشنهاد خواهرزاده‌ام من رفتم رضایت محضری دادم که وارد رده نوجوانان شود. خیالم راحت بود که مشکلی برایش پیش نمی‌آید. در رده نوجوانان با اینکه کم سن بود در استان اول شد و رفت برای مسابقات کشوری. در مرحله کشوری دوم شد که برای همه غیرقابل باور بود.

او ادامه داد: بعد از آن خواست وارد تیم ملی شود. من مخالف بودم و می‌گفتم در تیم ملی دیگر نمی‌توانی مقام بیاوری اما او قبول نمی‌کرد و اصرار داشت که برود تا در نهایت گفتم اگر موفق شوی 3 میلیون تومان به تو جایزه می‌دهم. روز مسابقه مربی‌هایش اجازه ندادند من بروم بعد از مسابقه با من تماس گرفتند و گفتند آقا فرهاد تو باختی. 3 میلیون را بریز به کارت ابوالفضل.

لیلا گفت: دیدن موفقیت ابوالفضل برای من خیلی لذت‌بخش است. زمان مسابقاتش من انقدر پای تلویزیون هیجان دارم که همسرم می‌گوید دائما در حال آرام کردن من است.

 

فرهاد در ادامه گفت: ابوالفضل در مسابقات آسیایی مقام سوم را کسب کرد و قرار بود یک ماه بعد برای مسابقات جهانی به گرجستان بروند. فدراسیون گفت ابوالفضل دوپینگ کرده ولی من به هیچ وجه قبول نمی‌کردم. گفتند آزمایش دوپینگ 30 میلیون هزینه دارد، قبول کردم و گفتم پرداخت می‌کنم چون به ابوالفضل اطمینان دارم. آزمایش خون باید به آلمان فرستاده می‌شد و اگر دوپینگ نبود 30 میلیون مرا پس می‌دادند. فدراسیون قبول نکردند در صورتی که اگر قبول می‌کردند همان موقع بیماری ابوالفضل تشخیص داده می‌شد و بعدا به ما گفتند دلیل اینکه ما فکر می‌کردیم دوپینگ کرده همین بیماری بود.

او افزود: در کشمکش همین ماجرا بودیم که دل دردهای ابوالفضل شروع شد. آزمایش دادیم گفتند آپاندیس است و صبح اول وقت باید جراحی شود. ابوالفضل را به بیمارستان بریدم اما عمل جراحی ساده آپاندیس بر خلاف روال معمول 3 ساعت طول کشید. دکتر گفت مشکل چیز دیگری است باید آزمایش کنیم تا بفهمیم مشکل چیست اما بعد از آزمایش هم به من چیزی نگفتند تا روزی که قرار بود ابوالفضل شیمی‌درمانی را آغاز کند من از هیچ چیز خبر نداشتم. ساعت 3 نیمه شب خواهرزاده‌ام با من تماس گرفت و گفت پول برایم کارت به کارت کن می‌خواهند ابوالفضل را شیمی درمانی کنند و من آن زمان متوجه شدم که ابوالفضل 50درصد مشکوک به سرطان خون است و 20 سانت از روده‌اش را در عمل جراحی برداشته‌اند.

 

لیلا گفت: از شروع دل‌درد تا آغاز شیمی درمانی حدود 3 هفته طول کشید. یک هفته در بیمارستان بستری شد. ما و خودش نمی‌دانستیم چه مشکلی دارد ولی عموها و عمه‌هایش کاملا در جریان بودند اما به ما نمی‌گفتند.

فرهاد گفت: از خانواده خودم خیلی دلگیر بودم که مرا در جریان نگذاشته بودند. ابوالفضل را هیچ وقت این شکلی ندیده بودم. به سختی نفس می‌کشید. امیدم را کاملا از دست داده بودم. دکترها به من گفتند خودت را برای هر پیشامدی آماده کن. من عصبانی شدم و گفتم مگر تو خدا هستی که این حرف را می‌زنی و برای بچه من تصمیم می‌گیری؟

لیلا گفت: آن روزها برای من خیلی سخت گذشت. می‌خواستیم ابوالفضل را به خانه بیاوریم اما پزشکان مخالفت می‌کردند. روز سوم یا چهارم محرم بود که ابوالفضل را عمل کردند. وقتی از بیمارستان به خانه آمدم نوحه‌ای که ابوالفضل دوست داشت از بلندگوی هیات روبه‌روی خانه‌مان که ابئالفضل و دوستانش راه انداخته بودند پخش می‌شد. فقط سه بار امام حسین را صدا زدم و گفتم یا امام حسین من بچه‌ام را از تو می‌خواهم پسرم را به من برگردان. همانجا آرام شدم. اقوام به من می‌گفتند برو از رسول خادم بخواه ابوالفضل را برای درمان به خارج از کشور بفرستد ولی من می‌گفتم تا خدا را دارم به هیچ کس التماس نمی‌کنم. 6 ماه ابوالفضل در بستر بیماری بود. 1 ماه اول نمی‌گذاشتند من در بیمارستان بمانم. هر بار که او را می‌دیدم وزنش کمتر شده بود. یک روز همسرم تماس گرفت و گفت هیچ کس نمی‌تواند جای تو را بگیرد باید خودت بیایی و تا 6 ماه در بیمارستان بالای سرش باشی. در تمام این مدت هیچ وقت ناامید نشدم چون اعتقاد کامل به امام حسین و اهل بیتش داشتم.

 

او ادامه داد: ابوالفضل تب بالای 40 درجه می‌کرد و بیش از نیم ساعت طول می‌کشید تا کم کم با دستمال خیس تبش پایین می‌آمد. از خدا می‌خواستم به من توان بدهد تا بتوانم از ابوالفضل پرستاری کنم. او از 57 کیلو به 32 کیلو رسیده بود. من به همه روحیه می‌دادم و می‌گفتم ابوالفضل خوب می‌شود.

فرهاد گفت: وقتی دکترها به من می گفتند آماده باش چون شاید ابوالفضل تا یک ساعت دیگر بیشتر دوام نیاورد. استاد پزشک‌های بیمارستان گفت من هر کاری از دستم بر می آمده انجام دادم اما می‌توانی فراخوان بدهی پزشکان متخصص دیگری هم بیایند و تلاششان را بکنند. همین کار را انجام دادیم. چندین پزشک آمدند با هم جلسه گذاشتند، تقریبا دو هفته بود حال ابوالفضل خیلی بد بود در حدی که اصلا نمی‌توانستند به او دست بزنند. خدا هیچ کس را در آن بخشی که ابوالفضل بستری بود نبرد. قبل از اینکه سایر بیماران آن بخش را ببینم از شرایطی که برای ابوالفضل پیش آمده بود گلایه داشتم اما وقتی آنها را دیدم دهانم بسته شد و گفتم خدایا اول اینها را شفا بده. سعی می‌کردم به بیماران دیگر روحیه بدهم چون فرزند من خیلی‌ها را داشت که به دیدنش بیایند و به او روحیه بدهند، اما خیلی از آنها هیچ کس را نداشتند و امیدشان را از دست داده بودند.

 

در این قسمت از برنامه طهماسبی از ابوالفضل دعوت کرد وارد استودیو شود تا بقیه قصه را تعریف کند.

ابوالفضل گفت: اوایل اصلا روحیه نداشتم و خیلی به حال خودم نبودم. خیلی غصه می‌خوردم که چرا این اتفاق برایم افتاده است. حالم خیلی بد بود و روحیه‌ام را از دست داده بودم. خیلی از افراد مهم عرصه کشتی برایم پیام گذاشتند یا به دیدنم آمدند. رسول خادم وقتی به دیدنم آمد با من دست نداد و گفت من اینجا با تو دست نمی دهم، سر زمین کشتی دست می‌دهم. وقتی برای عمل آپاندیس رفته بودم نگران تمرین‌هایم بودم و می‌گفتم نمی‌خواهم عمل کنم. بعد از عمل هم نمی‌دانستم چه مشکلی دارم. دوستان و مربی‌هایم که به دیدنم آمدند کمی روحیه گرفتم.

او ادامه داد: چند وقت پیش که برای آزمایش به بیمارستان رفته بودم یکی از پزشکان وقتی دفترچه مرا دید گفت چقدر اسمت آشناست. یکی از همکارانش گفت این همان ابوالفضل آرمیده کشتی‌گیر است. برایشان باورپذیر نبود. در آن روزها عموها و عمه‌هایم و مادرم خیلی به من روحیه می‌دادند. بعد از دوره اول شیمی درمانی فقط امام حسین را صدا می‌زدم و خودم را به امام حسین سپردم. سال اول تکیه روبه‌روی خانه‌مان را تازه زده بودیم ولی من انقدر درد داشتم که نمی‌توانستم حضور داشته باشم و از پشت پنجره نگاه می‌کردم و گریه می‌کردم، ولی سال بعد از بیمارستان مرخص شده بودم و خودم در تکیه حضور داشتم. از اول به امام حسین اعتقاد و ایمان داشتم و حالا اعتقادم خیلی بیشتر شده است.

 

دو ماه بود از بیمارستان مرخص شده بودم و موهایم هنوز در نیامده بود که با مربی‌ام تماس گرفتم و گفتم می خواهم سر تمرین‌هایم برگردم. هم باشگاهی‌هایم از من جلو افتاده بودند و می‌خواستم زودتر خودم را به آنها برسانم. شروع دوباره سخت بود، یک سالن خصوصی اجاره کردم و با برادرم تمرین می‌کردم. دو ماه خصوصی تمرین کردم و دوباره به باشگاه برگشتم و کم کم با بدنسازی شروع کردم و به روال عادی برگشتم. بعد از درمان در مسابقات لیگ کرج اول شدم و دو ماه دیگر برای انتخاب تیم ملی مسابقه دارم و صد در صد امیدوارم.

فرهاد گفت: آن روزها فراموش‌شدنی نیستند. گاهی با ابوالفضل به بیمارستان می‌رویم و به بیماران روحیه می‌دهیم. دو سال است که جشن تولد ابوالفضل را در بیمارستان و با بیمارهای آن بخش می‌گیریم.

ابوالفضل در پاسخ به اینکه آینده خودت را کجا می‌بینی گفت: المپیک.

 

فرهاد درباره آینده ابوالفضل گفت: فقط سلامتی او برایم مهم است.

لیلا گفت: سلامتی همسر و فرزندانم از هر چیزی برایم مهم‌تر است. 6 ماه هیچ چیز از زندگی نفهمیدیم. همه مشکلات حل‌شدنی هستند، اگر پول داشته باشی و سلامتی نداشته باشی به هیچ دردی نمی‌خورد. بعد از مرخص شدن ابوالفضل از بیمارستان انگار در دنیای دیگری بودیم.

فرهاد گفت: خوشحالم که توانستیم یک مرحله سخت را پشت سر بگذاریم و خدا را شکر می‌کنم.

ابوالفضل در پایان گفت: خیلی خوشحالم که توانستم به جمع خانواده و دوستانم برگردم. بعد از بهبودی از طرف فدراسیون به مشهد رفتیم. آنجا یک جشنی برگزار شد و آنجا اولین بار تشک کشتی را بعد از بیماری دیدم. کشتی گرفتن با بیماری خیلی سخت‌تر از کشتی‌گرفتن با رقبا بود.

 

فصل چهارم برنامه «هزار داستان» به تهیه‌کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی مریم نوابی‌نژاد در ماه محرم و صفر ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و در ساعات 1 بامداد، 7 صبح، 13 بعدازظهر بازپخش می‌شود.

 

 

 

 

منبع: پانا