به گزارش کودک پرس ،از سرامیکهای کف کتابفروشی خوشش آمده بود و با لیز خوردن روی آنها خودش را مشغول کرده بود. گهگاهی میان کتابها سرک میکشید اما در اصل پدرش دنبال کتاب بود. فروشنده با دقت به حرفهای پدر گوش میکرد تا بفهمد دنبال چه کتابی است. پدر در جستجو برای یافتن کتابی بود که شنیده بود اگر کتاب را تنها چندبار برای فرزندش بخواند، فرزندش دست از شیطنتهای بچگانه برمیدارد و مثل حکیمی فرزانه رفتار میکند! پدر جلوی پیشخان ایستاده بود و سعی میکرد پسرش را مهار کند و من او را انوشیرانی میدیدم که برای نجات سلطنتش در تقلای یافتن کلیله و دمنه بود! اینکه نگاه ما به کتاب مانند اکسیر جاودانگی است، ریشه در تاریخ دارد. همانطور که آوازهی کتاب بینظیر هندی (کلیله و دمنه) انوشیران را حیران کرده بود و فکر میکرد علاج تمام دردهای مملکتش را پیدا کرده، پدر و مادرها هم گاهی برای تمام مشکلات فرزندشان به کتابها چنگ میزنند.
راستش ما حتی در همین آغاز مسیر کتابخوانی برای کودکان و نوجوانان درجا زدهایم و خانوادهها نمیدانند از جان کتابها چه میخواهند و گاهی همین باور غلط به فرزندانشان سرایت پیدا میکند. برخی پدر و مادرها با کتاب و کتابفروشی نسبتی ندارند و اصلا او را به رسمیت نمی شناسند. دسته دوم والدینی هستند که روی کتابها حساب باز میکنند اما به اشتباه! برای تحلیل چرایی ماجرا سری زدیم به تعدادی از کتابفروشیهای کودک و نوجوان و با کتابفروشها صحبت کردیم تا درباره نسبت خانوادهها با کتاب کودک بیشتر بدانیم.در ادامه گفتگوی ما را با حمیدرضا نورشمسی، مدیر کتابفروشی هوپا میخوانید:
کتابفروشی محیطی است که به هرحال گذر والدین به آن میافتد برای خرید کتاب یا کالاهایی دیگر مثل لوازم التحریر و بازیهای فکری. به طور ویژه خانوادهها در مواجهه با خرید کتاب کودک چه واکنشی نشان میدهند؟
نورشمسی: به نظر میرسد هنوز بسیاری از خانوادهها، حضور در کتابفروشی و خرید کتاب برای فرزندانشان را مایه فضل نمیدانند. یکی از صحنههای پرتکرار در کتابفروشی زمانی است که پدر و مادرها مدام به فرزندشان تذکر می دهند آمدهایم ببینیم و قرار نیست چیزی بخریم یا خیلی حق نداری کالایی را برای خرید برداری. این دیالوگها نشان میدهد از نظر والدین کتابفروشیها جایی برای خلق حس و حال خوب و آرامش بخش نیستند و همه چیز تحت تاثیر جنبههای مالی است. فرزندانشان را تشویق نمیکنند اینجا بمانند، قدم بزنند، لابلای کتابها سرک بکشند و آنها را ورق بزنند یعنی حتی از دید خود پدر و مادر، کتابفروشی نقطهای امن و خاطرهساز نیست و به تبع، چنین باوری را هم به فرزندانشان منتقل نمیکنند.
طبیعتا موضوعات و مشکلاتی وجود دارد که خانوادهها چنین تصوری از کتابفروشیها در ذهن دارند. در بحث فروش کتاب کودک با چه مسائلی روبرو هستید که نتیجهی آن شده دیدگاه اکثریت خانوادهها نسبت به فروشگاههای کتاب؟
نورشمسی: عموم افراد تحت تاثیر تبلیغات فضای مجازی برای خرید به کتابفروشی مراجعه میکنند و به دنبال اثری هستند که اسمش را جایی شنیدهاند. این مسئله نشاندهنده اهمیت کارشناسان فروش کتاب است. زمانی که کتاب نیاز مخاطب را برآورده میسازد ، او به کتاب و کتابفروشی وفادار خواهد ماند و باز هم گذرش به اینجا میافتد.
متاسفانه کتابفروشهای حرفهای کتاب کودک و نوجوان بسیار اندکاند. حتی اگر کسی علاقمند به این فعالیت باشد هیچ مرجع صنفی در زمینه آموزش نیروی متخصص قدمی برنمیدارد. بخشی از تخصص، آشنایی با محتوای کتاب است و بخشی دیگر آشنایی با کارکرد بیرونی کار نظیر جنس و قطع کتاب، ردهبندی سنی و شیوهی برخورد با مخاطب است که به آموزش نیاز دارد. حتی بالاترین نهاد که نهاد صنفی باشد در اینباره برنامهای را تعریف نکرده. اکثر کتابفروشهای حوزه کتاب کودک بر اثر تداوم فعالیت اصولی را یاد گرفتهاند. همه چیز بستگی به پشتکار و دغدغه خود آنها دارد.
متناسبسازی محیط فروشگاه با سلیقه و ذائقه مخاطب موضوعی است که بر روی دیدگاه خانواده درباره ماهیت کتابفروشی اثرگذار است. عمدتا در ذهن ایرانیها، کتابفروشی یک محیط نخبگانی است و برای گروه سنی کودک و نوجوان جای مناسبی نیست. معمولا بخش کودک و نوجوان کتابفروشیها، مطابق با استاندارد و خواست بچهها ساخته نمیشود. حتی فروشگاه ما هم اینگونه نیست. اکثر کتابفروشیهای کودک و نوجوان به گونهای طراحی نشدهاند که بچهها خودشان بتوانند کتابها را بردارند و جلدش را احساس کنند. ساختار ظاهری کتابفروشیهای حوزه کودک و عدم حضور کتابفروشهای حرفهای موجب شده خانوادهها و بچهها حس و حال خوبی را از کتابفروشیها دریافت نکنند.
و اما قیمت کتابها، به هر حال این طبیعت بازار است قیمتها بالا و پایین میشود اما بخشی از آن به خاطر بداخلاقیهای ناشرانی است که قیمت کتاب چاپ شده در سال گذشته را امسال تغییر میدهند ، یا با کیفیت نازل چاپ میکنند و یا از روی دست یکدیگر کپی میکنند. به روایتی نیاز مخاطبشان را نمیشناسند، صرفا به دنبال کسب درآمد هستند. کم پیش میآید که در حوزه تالیف کتاب کودک و نوجوان شاهد اتفاقات تازه باشیم. در واقع حرکت مثبتی از سوی ناشران به نفع خانوادهها نمیبینم.
از باب نمونه اکنون کتابهای ترجمه بسیاری درباره خلاءهای عاطفی اجتماعی، روابط خانوادگی و مسائل شخصی کودک در بازار موجود است و جنبه آموزشی دارند. من این جریان را بد نمیدانم اما این دسته از آثار براساس باورهای فرهنگی ما نوشته نشده و جریان فرهنگی به ویژه نویسندگان در ایران در مقابل آن سکوت کردهاند و به هر بهانهای کسی سراغش نمیرود. از نظر تفکر و اندیشه ایران، آثاری با این موضوعات برای گروه سنی کودک تولید نشده. به همین خاطر مجبوریم به ترجمه روی بیاوریم.
در موضوعات علمی و طبیعی هم این مسئله وجود دارد و آثار باکیفیتی تولید نمیشود. صرفا در حوزه تالیف به بازنویسی قصههای کهن و داستانها اکتفا کردهایم. خانوادهی ایرانی منتظر اتفاق خاصی در کتابفروشی نیست و بیشتر دنبال آثار غیر داستانیاست. دقیقا به خاطر چنین شرایطی است که به تعبیر یکی از نویسندگان بسیاری از خانوادهها تخیل را به واسطه خواندن داستان برای بچهها مفید نمیدانند و انگار دوست ندارند به کتابفروشی سری بزنند و بچهها کتاب و رمان در دست بگیرند.
با ورود به عرصه نوجوانی، چالشها تغییر میکنند. قشر نوجوان در جامعهی ما رها شدهاند. خیلی اوقات به کتابفروشی مراجعه میکنند اما به دنبال شیطنت هستند. خواندن، یاد گرفتن، کتاب ورق زدن برایشان موضوع تعریف شدهای نیست. جریان عمومی فرهنگ در جامعه ما شبیه یک رشته سیمی است که سرش لخت شده. نه تنها کتاب کودک بلکه تئاتر، سینما و موسیقی کودک هم نداریم.
نگاه موضوعی به کتابها تا چه اندازه صحیح است؟ اینکه والدین بیشتر دنبال آثاریاند که در رفع مشکلات و بحرانهای فرزندشان به آنها کمک کند و برای لذت ادبی اهمیتی قائل نیستند.
نورشمسی: نگاه آموزشی بد نیست اما کاربرد و اهمیت کتاب در خانوادههای ایرانی به درستی نهادینه نشده. در سالهای اخیر تنوع آثار این حوزه بالا رفته و حتی قیمت کتابهای کودک در مقایسه با کتابهای بزرگسال کمتر است اما انگار مرجعی برای معرفی ماهیت کتاب و کارهای خوب این حوزه به خانوادهها وجود ندارد.
وجود دارد اما برای والدین ناشناخته است. حتی ما برای گفتگو به سراغشان رفتیم تا درباره ماهیت فعالیتشان و معیارهای گزینش کتاب بدانیم و آنها را معرفی کنیم اما به دلایلی همکاری نکردهاند.
نورشمسی: به گمان من هیچ یک از آنها جریان اصیل و بیطرفی نیستند و تمام ناشران را در برنمیگیرند. من به ندرت میبینم در کتابفروشی کسی بر اساس چنین فهرستهایی، کتاب بخرد. از طرف دیگر چقدر تلاش ناشران حرفهای که کتابهای باکیفیت تالیفی تولید میکنند در این فهرستها دیده میشود؟ من به هیچ وجه مخالف ترجمه نیستم اما وجه مثبت این آثار، ناشران و نویسندگان ما را به بیراهه و پوچی کشانده.
بیشتر ناشران طرفدار جادو کردن مخاطب هستند. از این طرف مخاطبان کتاب نیز درباره این موضوع و محتواهای ضعیف واکنشی نشان نمیدهند. با گذشت یک سال از راهاندازی این کتابفروشی برای نخستین بار با یک مشتری برخورد کردم که برای مرجوع کردن کتابی در حوزه کودک به اینجا آمده بود و میگفت احساس کردم محتوای این اثر به فرزندم آسیب میزند. این حرکت از نظرم ارزشمند بود اینکه کسی احساس کرده کتابی را خریده که تاثیر خوبی ندارد. این اتفاقات نیاز به فرهنگسازی دارد. اولا مولفان نسبت به ترجمه واکنش نشان ندهند و نقدپذیر باشند. کم کم وقتی مخاطب حرفهای شود دیدگاه منصفانه را تشخیص میدهد البته بسترهای عرضهی این نقد مهم است. در شرایط کنونی، در مطبوعات ما نقدها و معرفی کتاب اهمیتی ندارد اما تجربهی شبکههای مجازی در جهان نشان میدهد خانوادهها پیگیر چنین مطالبی هستند و اگر سایت یا صفحهای به معرفی و واکاوی آثار خوب بپردازد از آن استقبال میکنند. اما متاسفانه ما در این زمینه هم ضعیفیم. تنها چیزی که داریم فروشگاههای آنلاین کتاب است که یک قلم هم درباره محتوای کتابها نمینویسند و آثار را آنگونه که باید، به مخاطب معرفی نمیکنند.
ارسال دیدگاه