روایت فداکاری زنی که سرپرستی کودک سندروم‌دان را پذیرفت

برنامه‌ تلویزیونی اختیاریه شب گذشته روایتگر فداکاری زنی شد که سرپرستی یکی از کودکان سندرم‌دان را پذیرفت.

به گزارش کودک پرس ، برنامه گفتگو محور «اختیاریه» درباره موضوعات مختلف با میهمانان متفاوتی گفتگو می کند.

شب گذشته اختیاریه میزبان هانیه سندانی بود. او درباره زندگی خود گفت: 11 سال پیش ازدواج کردم پس از سه سال به خاطر اعتیاد همسرم از او جدا شدم.

وی ادامه داد: از زمانی که یادم می‌آید از کودکی به بچه‌ها خیلی علاقه داشتم. یک روز وقتی با یکی از دوستانم از جلوی شیر خوارگاه آمنه رد شدم. تصمیم گرفتم به آنها کمک کنم . خودم را در محیط شیرخوارگاه در کنار بچه‌ها مشغول کنم. پرس و جو کردم و متوجه شدم، روزهای پنجشنبه که بچه‌ها تولد دارند تنها فرصتی است که می‌توان از نزدیک آنها را ببینم.من هم اولین تولد را با آنها تجربه کردم.

وی عنوان کرد: آنجا دخترهای جوانی را دیدم که با لباس فرم بچه‌ها را برای بازی می‌آوردند. کنجکاو شدم راه کار کردن در آنجا را پیدا کنم، گفتند ما بصورت داوطلب کار می‌کنیم و باید برای این کار یک سری آزمایش بدهی، اگر قبول شدی می‌توانی اینجا کار کنی. حتی فکرش را هم نمی‌کردم. سریع دست به کار شدم و بالاخره بعد از گزینش و آزمایش 5 روز مانده بود به تولد حضرت علی‌(ع) یکی از داوطلبان شیرخوارگاه آمنه شدم.

سندانی توضیح داد: همه غم و غصه‌هایم را با بودن در آنجا فراموش می‌کردم. اول با سه روز در هفته کارم را شروع کردم ،هر روز سر کار می رفتم،ولی طاقت نمی‌آوردم و تا 9 شب وقتی کار بچه‌ها تمام می‌شد خسته به خانه برمی‌گشتم.

وی درباره اولین برخورد با نوشین گفت: نوشین را از بیمارستان به شیرخوارگاه آوردند. خیلی مریض احوال بود. تقریباً سه چهار روزه بود. اول متوجه نشدم این بچه مبتلا به سندروم دان است. فکر کردم افغانی است چون چشمانش بادامی بود و متوجه نشدم. ولی بعد به من گفتند این بچه سندروم دان دارد و باید خیلی مواظبش باشم.

وی افزود: به نظر من این بچه با سایر بچه‌ها خیلی فرق داشت. آنها جیغ می‌زدند ولی این بچه خیلی مظلوم بود. اکثر نوزادانی که آنجا بودند می‌توانستند حق خودشان را بگیرند ولی این فرق داشت. حتی وقتی گرسنه می‌شد عکس‌العمل نشان نمی‌داد. وقتی برای نخستین بار بعد از شیر خوردن بغلش کردم طوری دستانش را روی شانه‌هایم گذاشت که انگارتا آن روز هیچ محبتی ندیده بود. وقتی نوشین را بغل می‌کردم هم خودم آرام می‌شدم هم او خیلی آرام می‌شد. با واحد مددکاری صحبت کردم که حامی او شوم و تصمیم گرفتم هرکاری می‌توانم از گفتار درمانی گرفته تا کار درمانی برایش انجام دهم.

سندانی بیان کرد: بعد از 7 ماه نوشین از آمنه منتقل شد به مرکز «رفیده» که مخصوص بچه‌های معلول است. راهی رفیده شدم و آنجا هم به شکل دواطلب مشغول شدم. البته در رفیده اوضاع روحی‌ام خراب شد چون زجرکشیدن بچه‌ها را نمی‌توانستم تحمل کنم.در رفیده اجازه نمی‌دادند که نوشین را بیاورم خانه. در کانون سندروم دان کلاس‌های کاردرمانی نوشین انجام می‌شد.

وی ادامه داد: بعد از اینکه شرایط فرزندخواندگی تغییر کرد و خانم‌های مجرد هم می‌توانستند بچه‌ها را بگیرند رفتم و پیشنهاد دادم که بعنوان فرزندخوانده نوشین را به من بدهند، خیلی دوندگی کردم و 6 ماه طول کشید.

انتهای پیام/