روایت بازیگران نوجوان از سختیها و شیرینیهای فیلم آن بیستوسه نفر
داستان جذاب آن بیستوسه نفر و جایزه بهترین فیلم از نگاه ملی جشنواره فجر، بهانهای شد تا سراغ هنرپیشههای نوجوان این فیلم برویم.
به گزارش کودک پرس ، «کاش ریش داشتم! لعنت بر نوجوانی که یقه مرا در آن هیر و ویر گرفته بود! از خط سبز پشت لبهایم حتی کاری ساخته نبود… سخت بود، اما روی زانوهایم کمی بلند شدم. کلاه آهنی هم روی سرم گذاشتم. آخر کلاه آهنی بزرگ و کوچک ندارد… فرمانده که آمدهبود نوجوانها را از صف اعزام به جبهه جدا کند، رفت و نام من در لیست نهایی اعزام ماند و…».
این چندخط، از کتاب «آن بیستوسه نفر» است؛ داستان بیستوسه نوجوانی که به جبهه میروند، اسیر میشوند، کلی اتفاق عجیب و غریب را پشت سر میگذارند و سالها بعد، خاطراتشان در این کتاب، جمعآوری میشود. حالا از روی این کتاب، فیلمی به همین اسم ساخته شدهاست که درحال اکران است. داستان جذاب آن بیستوسه نفر و جایزه بهترین فیلم از نگاه ملی جشنواره فجر، بهانهای شد تا سراغ هنرپیشههای نوجوان این فیلم برویم.
مروری کوتاه بر ماجرای آن ۲۳ نفر
«آن بیستوسه نفر» شرح خاطرات «احمد یوسفزاده» و ۲۲ نوجوان ۱۳ تا ۱۷ سالهای است که در سالهای دفاع مقدس، تصمیم میگیرند دوشادوش بزرگ ترها به جبهه بروند که البته اصلا کار آسانی نیست. این نوجوانان به خاطر سن کمشان، مجبورند از نگاه فرمانده لشکر مخفی بمانند تا مانع رفتنشان به جبهه نشود. آنها به هرسختی، موفق میشوند خودشان را به جبهه برسانند، اما ماجرای اصلی بعد از اعزام به جبهه و اسیرشدن بچهها شروع میشود؛ زمانی که آنها را به پادگان نظامی در بصره میبرند و عراقیها به نسبت رفتارهای خشن و غیر انسانی با دیگر اسرا از آنها به خوبی استقبال میکنند.
بعدا مشخص میشود این کار یک مانور تبلیغاتی برای حکومت صدام بودهاست تا با ارائه این تصاویر به جهان، وانمود کند با اسرای ایرانی به مهربانی برخورد میشود. اوج ماجرا آنجایی است که فیلمِ اسرای ایرانی از تلویزیون دولتی عراق پخش میشود و ازقضا، صدام تصویر این نوجوانهای شجاع را میبیند.
او دستور میدهد اسرای کوچک را به دیدارش ببرند تا از آنها برای تبلیغات دروغیناش استفاده کند و به همه بگوید ایران این نوجوانها را به اجبار به جنگ فرستادهاست. این نوجوانها که نمیخواهند دشمن به هدفش برسد، اعتصاب غذا میکنند. پس از پنج روز، عراق مجبور میشود بچهها را به اردوگاه بقیه اسرای ایرانی ببرد و بقیه ماجرا که بهتر است خودتان ببینید.
بازیگران نوجوان فیلم از سختیها و شیرینیهای کار میگویند
بزرگمردان کوچک!
۲۳ نوجوان که بیشترشان تجربه بازیگری ندارند جلوی دوربین میروند و با اولین کار، جایزه نگاه ملی جشنواره فجر را میگیرند. از دو هفته پیش هم که فیلم به نمایش درآمده، توجه مخاطبان زیادی از جمله کودکان و نوجوانان را به خود جلب کرده است. از آنجایی که امکان گفتوگو با همه بچهها وجود نداشت، سراغ سه نفرشان رفتیم تا از حالوهوای کار برایمان بگویند.
اصل قصه برایمان از شخصیتها مهمتر بود
«محمد رشنو» اهل تهران است و این روزها در سریالی به نام «ماهور» بازی میکند که قرار است ماه محرم سال آینده از تلویزیون پخش شود. محمد درباره نحوه انتخاب بازیگرهای نوجوان فیلم میگوید: «گرچه بیشترمان تا قبل از این فیلم جلوی دوربین نرفتهبودیم، اما تقریبا همه ما اهل تئاتر هستیم و از این فضا به سینما وارد شدیم. من هم همین شرایط را دارم. از شش سال پیش که درکلاسهای بازیگری «هومن سیدی» شرکت کردم، تئاتر کار میکنم. یک روز عوامل فیلم به سالن تئاتر آمدند و بعد از چند تست بازیگری، من را به بازی در فیلم دعوت کردند.» محمد ادامه میدهد: «آنهایی که کتاب بیستوسه نفر را خواندهاند، در فیلم با نامهایی روبهرو میشوند که در کتاب وجود ندارد، چون در این فیلم نقشها عوض شدهاست. یعنی اسامی نقشهایی که بازی میکنیم واقعی نیست و این انتخاب نویسنده و کارگردان بوده است. شاید به این دلیل که نمیخواستیم روی شخص خاصی تمرکز کنیم. یعنی اصل قصه از جزئیات آن برایمان اهمیت بیشتری داشت».
جنگ فقط توپ و خمپاره نیست
«روزبه سلطانی» اصالتا کرمانی است.
میخواهم بدانم برای نزدیک شدن به فضای داستان، با قهرمانان اصلی این ماجرا درارتباط بودهاند؟ میگوید: «درطول فیلمبرداری چندینبار کسانی که ما نقششان را بازی میکردیم، سر صحنه آمدند و با ما صحبت کردند. وقتی آنها را میدیدیم که با هم صمیمی بودند و شوخی میکردند، بهمان کمک میکرد سعی کنیم آن رابطه دوستانه را دربیاوریم و نقش را واقعیتر اجرا کنیم. گاهی که آزادگان یکی یکی به دیدارمان میآمدند، از فرصت استفاده میکردیم و از حسوحال آن روزهایشان میپرسیدیم. خب خیلی فرق میکرد خود افراد، از تجربههایشان بگویند تا اینکه فقط فیلمنامه را بخوانیم. من هم بهجای تکیه صرف به فیلمنامه تلاش میکردم تا حس آن روزهای شخصیتها را درک کنم».
روزبه ادامه میدهد: «من قبلا کتابهای دفاع مقدس زیادی خواندهبودم، اما از داستان آن بیستوسه نفر اطلاع نداشتم.
وقتی فیلمنامه را خواندم، فهمیدم که این داستان با همه موضوعات دفاع مقدسی فرق میکند، چون به آدمها نزدیکتر است. ما در فیلمهای دفاع مقدسی همیشه توپ و خمپاره میبینیم، اما در این فیلم مهمتر از همه، ۲۳ نوجوانی هستند که تصمیمشان اتفاقی مهم را رقم میزند. اینکه توانستم با این فیلم، به نوجوانها و همسنوسالهایم نزدیک شوم و نمایی دیگر از دفاع مقدسمان را نشان بدهم، خوشحالم».
دوری و دلتنگی را درک کردیم
«علی آزادمند» ۱۶ ساله است و در نقش محسن بازی میکند. از او میپرسم دیدن فیلمی که قصهاش قبلا چاپ شدهاست، چه جذابیتی دارد؟ میگوید: «حتی اگر کتاب را خوانده باشید، به نظرم درباره این قصه، پایانِ داستان تنها چیز مهم نیست. مهم روایتی است که از دل قصه بیرون میآید؛ دوست داریم بدانیم این جملاتی که از زبان قهرمانهای قصه میخوانیم، در چه فضا و شرایطی به زبان آمدهاست».
عباس گریزی میزند به سه ماه فیلمبرداری: «بعضی از بچهها تا قبل از این فیلم تجربه بازی نداشتند برای همین وقتی برای مدتی طولانی از خانوادهشان جدا شدهبودند، احساس دلتنگی میکردند. این دلتنگی بهشان کمک میکرد حال و هوای آدمهایی را که سالها از خانه و کشورشان دور بودند، بهتر بفهمند. در واقع دلتنگی و دوری را واقعیتر درک کردیم».
منبع: خراسان
ارسال دیدگاه