به گزارش کودک پرس ، اولین بار او را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دیدم؛ در برنامهای که از طرف استانداری برای تجلیل از کودکان و نوجوانان موفق تدارک دیده بودند. از او به عنوان یک نوجوان موفق دعوت شده بود. پس از آنکه مجری برنامه معرفیاش کرد، پشت تریبون آمد و آرام و قاطعانه شروع به صحبت کرد، از خودش گفت، از دغدغههایش، از راهی که رفته بود و…
قدرت کلماتش با وجود سن کمش، گیرایی و شیرینی گفتههایش را دوچندان میکرد. آنقدر شیوا و دلنشین صحبت میکرد که همه به وجد آمده بودند. عرفان شیروانی لک، نوجوان 18 ساله نابینا علاوه بر نویسندگی، نوازنده موفقی هم هست اما به گفته خودش هنوز در اول راه است و باید بیشتر یاد بگیرد و تجربه کسب کند. به عقیده عرفان، هیچ وقت تفاوتی بین او و آدمهای دیگر وجود ندارد چرا که از وقتی خودش را شناخته، سعی کرده در لحظه، زندگی کند، تلاش کند تا به رویاهایش برسد.
پدر عرفان میگوید: از 11 ماهگی متوجه شدیم که طرز نگاه کردن عرفان عادی نیست؛ بنابراین او را نزد چشم پزشک بردیم. آنجا به ما گفتند که عرفان نابیناست! قبول این موضوع راحت نبود؛ لذا عرفان را نزد چشم پزشک دیگری در شیراز بردیم که متاسفانه آنجا هم نابینایی عرفان تایید شد.
وی ادامه میدهد: بعد، عرفان را به مهدکودک بهزیستی بردیم. آنجا، دیدن هیاهو و بازیهای کودکانه ،عرفان را بیتاب میکرد. با این همه عرفان یک سالی را آنجا گذراند و خودش را با شرایط وفق داد.
شیروانی لک میگوید: من و مادر عرفان تصمیم گرفتیم عرفان را برای یادگیری خط بریل به مدرسه شوریده شیراز ببریم. وقتی جلوی درب مدرسه شوریده شیراز رسیدیم، سرویس مدرسه رسید و کودک نابینایی حین خروج محکم به زمین خورد و کیفش به گوشهای پرت شد. آشفته دنبال کیفش میگشت. وقتی همسرم این صحنه را دید گفت که نمیتوانم عرفان را اینجا تنها بگذارم؛ بنابراین منصرف شدیم و به گچساران برگشتیم تا عرفان در شهر خودمان به مدرسه برود.
پدر عرفان ادامه میدهد: چون عرفان باید از طریق خط بریل خواندن و نوشتن را یاد میگرفت، مادرش تصمیم گرفت یک سال از وقتش را صرف آموختن این خط بکند و اینگونه عرفان، قبل از رفتن به مدرسه و با کمک مادرش خط بریل را آموخت.
عرفان خودش هم میگوید: کتاب از چیزهای ضروری خانه ماست. از همان سن کم، همیشه پدر و مخصوصاً مادرم برایم کتاب میخواندند. دوستان و فامیل میدانستند چقدر کتاب دوست دارم و اکثر کادوهای تولدی که برایم میآوردند، کتاب بود.
عرفان ادامه میدهد: در هفت سالگی شروع به نوشتن کردم و در چهارده سالگی نخستین کتابهایم با عناوین «دلنوشتههای عرفان» در دو جلد و «داستانهای کودکان و نوجوانان» به چاپ رسید.
به گفته عرفان، مقطع راهنمایی، دوران عطف زندگی او بوده است؛ دوره پرجنب و جوش زندگی که 60 درصدِ کار کتابهایش را در این دوره انجام داده است.
او میگوید: با پیشرفت تکنولوژی همه چیز تغییر کرده است؛ اما چطور دیدن دنیا، به نوع نگاه آدمها بستگی دارد.
عرفان در مورد علاقهاش به موسیقی هم یادآور میشود: موسیقی را از کودکی دوست داشتم. یادم هست یک قوطی پلاستیکی داشتم با دو تا چوب، آنقدر روی آن میزدم که صدای اعتراض همه بلند شده بود.
او میگوید: وقتی تصمیم گرفتم ویولن زدن را یاد بگیرم، خیلیها گفتند ساز سختی است و از پس آن برنمیآیی!
اما عرفان درس خواند، مدرک کامپیوتر گرفت و ساز ویولون را با هزاران دشواری با استفاده از حس لامسه و شنوایی آموخت و ثابت کرد که سختی برایش معنا ندارد؛ او «خواستن، توانستن است» را زندگی کرده است.
در روزهای اخیر و در جریان برگزاری هجدهمین نمایشگاه استانی کتاب در کهگیلویه و بویراحمد در مصلای بزرگ امام خمینی (ره)، کتاب «ماجراهای هیرادشهر» داستانی بلندی از عرفان شیروانیلک که در 112 صفحه توسط انتشارات تخت جمشید منتشر شده است، رونمایی شد. عرفان درباره این کتاب میگوید: این نخستین جلد از مجموعه پنج جلدی است که میخواهم بنویسم و جلد دومش هم سال آینده به زیر چاپ خواهد رفت.
در این نمایشگاه همچنین از کتاب «ماجرای شاهزاده و لک لکها» از بنیامین، برادر کوچکتر عرفان نیز رونمایی شد. ماجرای شاهزاده و لک لکها که بنیامین شیروانی نوشته است، مجموعه داستانی دربرگیرنده 5 داستان کوتاه کودک است که این کودک کمبینا در 11 سالگی نوشته و با انتشار آن، مثل برادرش به جمع نویسندگان کودک ایران پیوسته است.
منبع: ایبنا
ارسال دیدگاه