بچه‌ها بزرگ نمی‌شوند اگر ما بزرگ نشویم

به گزارش کودک پرس ، یکی از خصلت‌های بارز انسان حرف زدن است. فکر کردن و صحبت کردن درباره موضوعی، یکی از ویژگی‌های انسان است که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. آدم‌ها در طول شبانه‌روز کلمات و واژه‌های بسیاری استفاده و به‌راحتی و بدون هیچ مشکلی با دیگران گفت‌وگو می‌کنند، اما برخی از همین آدم‌ها در جایی که باید صحبت کنند و با کلمات تأثیرگذار خود تکلیف موضوعی را مشخص کنند یا سرنوشتی را رقم بزنند نمی‌توانند؛ چرا؟ شاید به این دلیل که برخی از ما انسان‌ها در طول زندگی خود یاد نگرفته‌ایم که چگونه بدون دخالت احساس و با منطق خود با دیگران صحبت کنیم. شاید به این دلیل که جسارت صحبت کردن را آموزش ندیده‌ایم. خوب این جسارت را از کجا باید آموزش می‌دیدیم؟ اولین مکانی که باید این جسارت را به ما آموزش می‌داد خانواده است. خانواده بزرگ‌ترین آموزشگاه زندگی برای هر فردی است. تمام انسان‌ها با هر نژاد و رنگ پوستی که هستند اساسی‌ترین آموخته‌های خود را از خانواده خود گرفته‌اند. بعد از خانواده مدرسه و بعد جامعه است که افراد را به یک انسان کامل تبدیل می‌کند، ولی پایه تمام این آموزش‌ها از خانواده شروع می‌شود.

دومینوی آموزش در خانواده‌ها
بدون شک والدین مهم‌ترین نقش را در آموزش فرزندانشان بر عهده دارند، اما پرسش اینجاست که آیا خود والدین آموزش‌های لازم را از خانواده و جامعه خود گرفته‌اند؟ آیا والدین چگونگی رفتار و تعامل با فرزندانشان را بلدند؟ آیا پدر و مادر همین والدین نیز از والدینشان آموزش‌های لازم را دیده‌اند؟ همینطور که به عقب برویم مثل یک دومینو همه به هم وصل می‌شوند و اگر یکی از این ستون‌ها محکم و سالم نباشد به ترتیب بقیه را هم خراب می‌کند. اگر یکی از والدین در این دومینو نتوانسته باشد نقش خود را به‌خوبی ایفا کند، قطعاً به نسل‌های بعدی خود این رفتار ناصحیح را انتقال داده است. البته در جامعه امروزی ما با پیشرفت علم و دانش و تغییر در روابط اجتماعی و همچنین حضور پررنگ‌تر زنان در جامعه و عوامل دیگر، برخی از والدین اگر هم از والدین خود این رفتار صحیح با فرزندشان را آموزش ندیده باشند سعی می‌کنند با تکیه بر علم و تجربیات دیگران رفتار صحیح با فرزندشان را یاد بگیرند و به آن‌ها آموزش‌های لازم را در قالب رفتار و گفتار صحیح انتقال دهند.

خوب شنیدن حرف‌های بچه‌ها
یکی از این آموزه‌هایی که والدین در ابتدا باید خود یاد گرفته باشند، روش صحیح صحبت کردن است. چگونه صحبت کنیم که فرزند ما به ما گوش دهد و یاد بگیرد با ما صحبت کند. اینکه بچه‌ها با پدر و مادر خود حرف بزنند و به آن‌ها اعتماد داشته باشند یکی از مهم‌ترین اصول تربیتی است. می‌گویند والدینی که با نوزاد خود زیاد حرف می‌زنند آن نوزاد هم خیلی سریع حرف می‌زند و هم خیلی شیرین صحبت می‌کند، اما آیا حرف زدن به‌تن‌هایی کافی است؟ والدین می‌گویند ما با فرزند خود خیلی صحبت می‌کنیم و او هم گزارش تمام کار‌هایی که در مهدکودک یا مدرسه انجام داده است را به ما می‌دهد. خب این خیلی عالی است ولی باید والدین در همین مسیر گفت‌وگو اعتماد فرزند خود را هم جلب کنند. مثلاً اگر در حین گزارش دادن فرزندتان به شما، به نکته‌ای برخوردید که می‌تواند خطرساز باشد سریع واکنش نشان ندهید. خیلی آرام و با خونسردی بدون هیچ هیجان و شلوغ‌بازی، از جهات مختلف موضوع را از او بپرسید. مثلاً در مهدکودک کودکی مدادرنگی خود را در دست کودک دیگری فرو می‌کند، به نحوی که دست آن کودک آسیب می‌بیند. فرزند شما با هیجان این موضوع را برای شما تعریف می‌کند. شما با ابراز ناراحتی ولی در عین حال خونسرد از او بپرسید مربی مهدکودک چه کار کرد؟ با کودک خاطی چه رفتاری کردند؟ و بعد درباره اینکه این کار خیلی خطرناک است و … با فرزندتان صحبت کنید. در این مذاکره آرام، هم شما از رفتار کارکنان مهد آگاه شده‌اید و هم با هیجان بیش از حد فرزندتان را نترسانده‌اید.
همیشه به بچه‌ها «نه» نگویید
معمولاً والدین با خواسته‌های نامعقول فرزندانشان مخالفت می‌کنند و در یک کلام محکم «نه» می‌گویند. بی‌شک به خواسته‌های نامعقول باید پاسخ منفی داد ولی نه با لحنی که فرزند شما احساس کند هیچوقت از طرف شما پذیرفته نمی‌شود. ما بزرگ‌تر‌ها وقتی درباره ایده یا کار جدیدی که می‌خواهیم انجام بدهیم با دیگران صحبت می‌کنیم اگر نظر مخالفی هم بشنویم زیاد برای ما تخریب‌کننده نیست. قطعاً ما را به فکر فرو می‌برد و کار صحیح و عاقلانه هم این است که از زاویه دید جدیدی به این کار و ایده خود نگاه و بعد آن را اجرایی کنیم، ولی ما را از کار خود بازنمی‌دارد. یک کودک هنوز این توانایی را ندارد که بتواند مخالفت‌های ما را تفکیک کند و به انزوای خود پناه نبرد. اگر با منطق و صحبت کردن با کودک خود او را قانع نکنیم که چرا با او مخالف هستیم، بدانیم که اعتماد فرزندمان را از دست می‌دهیم.
صحبت‌های ما با فرزندانمان چراغ راه آنهاست. قرار نیست ما به جای آن‌ها در مسیر زندگی‌شان قدم برداریم و زندگی آن‌ها را ما زندگی کنیم. ما مسیر زندگی خود را طی کرده‌ایم پس نباید در مسیر زندگی آن‌ها دخالت کنیم. ما باید با روش‌های صحیح تربیتی خود این مسیر را برای آن‌ها هموار کنیم. اگر از همان کودکی با فرزند خود به گونه‌ای صحیح رفتار کرده باشیم در سال‌های بلوغ فرزندمان، با او کمتر دچار مشکل می‌شویم. اگر این حس اعتماد را در فرزند خود ایجاد کرده باشیم طی کردن این مسیر بسیار راحت و با کمترین مشکل برای ما و فرزندمان خواهد بود، اما اگر هر اتفاق و موضوع جدیدی پیش می‌آید ما با هیجان بیش از حد با آن برخورد کنیم نه تنها با این حساسیت‌های بیش از حد خود فرزندمان را می‌ترسانیم بلکه او را از خود دور می‌کنیم. وقتی این اتفاق بیفتد فرزند ما به ما اعتماد ندارد و دیگر هر اتفاقی هم که بیفتد به ما بازگو نمی‌کند. بدین ترتیب فرزند ما اگر از قبل آموزش‌های لازم را ندیده باشد نمی‌داند در ابتدا چگونه خود را در برابر موضوعات و مشکلات مختلف مدیریت کند و در نهایت چگونه آن‌ها را حل کند.
بزرگ شویم و بزرگ شدن را به بچه‌ها یاد بدهیم
ما والدین تصور می‌کنیم همیشه فرزند ما کودک است و نیاز به مراقبت دارد. پس تا سن ازدواجشان فقط درگیر آن‌ها هستیم و به جای آن‌ها تصمیم می‌گیریم، به جای آن‌ها صحبت می‌کنیم و در نهایت به جای آن‌ها زندگی می‌کنیم. بزرگ‌ترین ظلمی که والدین به فرزند خود می‌کنند محبت و دلسوزی بیش از حد نسبت به آنهاست. جامعه نیازی به زنان و مردان دست و پاچلفتی ندارد. جامعه نیاز به افرادی دارد که بتوانند در تصمیم‌گیری‌ها راسخ باشند و در اجرا ثابت‌قدم. جامعه امروزی ما پر شده از دختر‌ها و پسر‌هایی که بلد نیستند با دیگران صحبت کنند. بلد نیستند نیاز‌های خود را با یک ادبیات صحیح بیان کنند. بلد نیستند چگونه ارتباط بگیرند و در نهایت بلد نیستند چگونه زندگی کنند. بچه‌هایی که فقط قد کشیده‌اند ولی هنوز کودک هستند و نمی‌دانند از زندگی خود چه چیزی می‌خواهند. باید بزرگ شدن را به آن‌ها یاد بدهیم و قبل از آن، خودمان بزرگ شویم.
منبع: روزنامه جوان