به گزارش کودک پرس ، «توی پیری هیچ عصایی پسر نمیشه.»، «واسه زندگی هیچ چیز شیرینی دختر نمیشه.» اینها نوشته روی بنرهای بزرگی است که در سطح برخی شهرها دیده میشود.
روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: شاید وقتی از کنار این بنرهای تبلیغاتی عبور میکنید در نگاه اول هرکدام از این پیامها حس بدی را به شما منتقل نکند و با خودتان بگویید این هم یکجور تعریف نقش پسر و دختر در خانواده است. اما میتوان ماجرا را جور دیگری هم دید؛ اینکه شاید دختری بخواهد در خانواده نقش تکیهگاه را برای پدر و مادرش بازی کند یا شاید پسری نتواند یا نخواهد عصای دست پیری پدر و مادرش باشد. اصلاً هرکدام از این پیامها و پیامهای مشابهش مثل همان شعرهای کودکی به نظر میرسد که میخواندیم پسرها شیرند مثل شمشیرند، دخترها موشند مثل خرگوشند. اینها چه اثراتی بر ساختن کلیشههای جنسیتی و در نهایت آینده نقشها دارد؟
سونیا غفاری، جامعهشناس این موضوع را از منظر کلیشههای جنسیتی خیرخواهانه یا مثبت بررسی میکند: «تعدادی کلیشههای جنسیتی و تفکرات قالبی وجود دارد که برخی از ویژگیها را به مردان و برخی را به زنان نسبت میدهد. این کلیشهها خیلی خشن یا خیلی سرراست و مستقیم هستند. مثلاً اینکه زنها برای برخی کارها ساخته نشدهاند یا مردها نباید کارهایی بکنند که زنانه محسوب میشود. سر اینکه اینها نگاههای جنسیتزده است و هنجارهای سنتی را تحمیل میکند، ممکن است خیلیها توافق داشته باشند. اما یکسری کلیشهها و تبعیضها هستند که غیرمستقیماند که به آنها کلیشههای جنسیتی خیرخواهانه میگویند یعنی ظاهرشان خیلی مثبت است یا معنایی خشن ندارند و حتی ماهیت تملقآمیز دارند. این کلیشهها که به نظر تعریف و تمجید برای یک جنس محسوب میشوند در واقع در حال دامنزدن به همان تفکیک و فاصلههای جنسیتی هستند. اتفاقاً مشکل این نوع خیرخواهی این است که مسألهسازتر است چون نه کسانی که آن را ترویج میکنند و نه کسانی که از آن استقبال میکنند اصلاً قائل به تبعات منفیاش نیستند و کلاً تردید کمتری در مورد آنها صورت میگیرد مثل همین که تبلیغ میشود مردها عصای دست پیری خانواده هستند و زن مال مردم است. پس این پیامها میتواند تأثیرگذارتر هم باشد.»
به گفته او اینکه پسران شوالیههای قوی خانواده باشند و در پیری عصای دست و دختران شیرینی و نمک خانواده، واقعیتهای پیچیده زندگیهای خانوادگی را نشان نمیدهد و در نهایت هم همه هزینه این کلیشهپردازیها باید پرداخته شود. یعنی سختی کار برای پسری که نتواند عصای دست باشد یا دختری که عصای دست است ولی فقط نمک زندگی محسوب میشود. در حقیقت کارکرد این تبلیغات دامنزدن به تبعیضهایی است که در زندگی واقعی خانوادهها وجود دارد و دقیقاً یک سر آن به همین تصورات بازمیگردد. این تبلیغات بدون فکر نه به نفع زنان است و نه حتی مردان. این تبلیغات تنها بر نقشها بار ایجاد میکند و در توقعات و باری که ایجاد میشود دو جنس باید بپذیرند که چه بسا اگر در این قالبها نگنجند بار روانی و اجتماعی زیادی را باید تحمل کنند.
دکتر هلیا عسگری، پژوهشگر ارتباطات و موضوعات زنان هم در اینباره میگوید: «این بنرهای تبلیغاتی و فرهنگسازی که در سطح شهرها میبینیم همان فرهنگ جنسیتزده است که نقشهای جنسیتی را ایجاد میکند. بویژه در جوامع سنتی که با این عقاید سفت و سخت برای نقشها روبهرو هستیم؛ مرزبندیهای عجیب و سخت نقشها و وظایف دو جنس را تعیین میکند و در نتیجه امکان جابه جایی نقشها هم کمتر میشود. اگر نقشها با این تعاریف بخواهد جابه جا شود با حجم عظیمی از نارضایتی روبهرو میشویم؛ همین فرهنگ است که نقشها را تعیین میکند. اینکه زن کیست، مرد کیست و باید چه کار کند؟ اینکه در موقعیتهای مختلف زنان و مردان چه باید بکنند و چه انتظاراتی را از زن و مرد ایجاد و تعیین میکند و زن و مرد چگونه باید این انتظارات را اجرا کنند؟ این انتظارها سرانجام تبدیل به هنجار میشود و زنان و مردان باید از بدو تولد و در طول زندگی به آنها پایبند باشند. اگر پایبند بمانند، مورد تأیید خانواده و جامعه قرار میگیرند و قبولشان میکنند و مورد تأیید بیشتری قرار میگیرند اگر هم این را نپذیرند، آدمهایی قلمداد میشوند که عرف را میشکنند و خلاف جریان رودخانه شنا میکنند.»
به گفته عسگری، این نقشها از بچگی تعیین میشود و خانواده و اطرافیان آن را به خورد فرد میدهند. اگر پسر باشد از همان بچگی میگویند چه مردی، چه پسر قوی! حتی از یک بچه کوچک توقع مرد بودن و قوی بودن دارند. به دختر بچه میگویند چه دختر ملوسی، چه عروسی. یک آدم ظریفی که قرار است در خانواده نقش دختر مهربان را بازی کند و عروس باشد. این برچسبها در رشد روانی بچهها بشدت تأثیر دارد. بچهها مدام با این واژهها و نقشهایی که به آنها تحمیل میشود، مواجهند و متناسب با این نقشها که از جامعه میگیرند بزرگ میشوند. در نهایت کلیشهها نقشها را میسازد و این مردانگی و زنانگی جزئی از وجود آنها میشود و مرد بودن و زن بودن تعریف خود را پیدا میکند. مرد نانآور و عصای دست، قرار است پول دربیاورد و اگر مشکلی در خانه هست باید حل کند. او عصای دست پدر است؛ یعنی کسی که قرار است مدیریت خانه را به دست بگیرد. دختر اما فقط شیرینی خانه است و مهربان است. خیلی دخترها از بچگی در خانهشان میشنوند که دختر مال مردم است. اینها نقشها را میسازند. بعد از خانواده همین افراد وارد نقشهای اجتماعی میشوند. از مرد توقع میرود کاری با درآمد بالا داشته باشد. کارهایی با قدرت بدنی بالا انجام دهد و زنان نهایت تشویق به معلمی، خانهداری و آشپزی میشوند یا با جملاتی مثل اینکه پشت هر مرد یک زن موفق قرار دارد کمکم در جامعه تثبیت میشود و آنقدر مرزها پررنگ میشود که دیگر کسی درباره نقشش حرف نمیزند و کمکم شرایطی پیش میآید که افراد تنها پذیرنده هستند و افرادی که این نقشها را نخواهند از جامعه طرد میشوند. شاید مردی نخواهد عصای دست خانواده باشد یا روحیه حساسی داشته باشد. اما این کلمات بستری برای ساخت کلیشهها فراهم میکند.
او تأکید میکند: «رسانهها تقویتکننده این نقشها هستند. چرا که در یک جامعه سنتی به هر شکلی فرهنگ سنتی تبلیغ میشود و اگر خلاف تفکرات و ایدئولوژیاش تبلیغی شود نقشها در افراد نهادینه و تقویت میشود؛ تبلیغاتی مثل بنرها، ادبیات، سریالها و سینما. هر رسانهای تلاش میکند تا این نقشها را تقویت کند و مدام به جامعه یادآوری کند تو زنی باید در این چارچوب حرکت کنی و تو مردی باید در این چارچوب راه بروی و با تعیین حد و مرزها مدام به تو این کلیشهها را یادآور میشود و به تولید و بازتولید آنها میپردازد.»
شاید با گفتن جملاتی مثل تو دختری همیشه باید مهربان و لطیف باشی یا تو که مهمان ما هستی چون تو دختری و در نهایت مال خانواده دیگری هستی، یا اینکه همیشه ملوس و مهربان باش یا تو پسر هستی و باید قوی باشی، هیچوقت نباید گریه کنی … همان موقع نفهمیم چه نقشهایی را داریم به بچههایمان تحمیل میکنیم؛ نقشهایی که شاید در آینده برایشان قابل تحمل نباشد.
ارسال دیدگاه