به گزارش کودک پرس ، در سومین روز از اردوی بانوان آفتابگردانی، کلاس شعر کبری بابایی، شاعر حوزه کودک نوجوان تحت عنوان «شعر کودک، مجال همسخنی با فطرت» برگزار شد.
* بابایی: خواندن کتابهای تجاری سطح سلیقه کودکان را پایین میآورد
کبری بابایی سخنان خود را با طرح این سوال که «آیا سرودن شعر کودک لزومی دارد؟» آغاز کرد. بیشتر پاسخها به این سوال مثبت بود و شاعران حاضر در جلسه معتقد بودند وجود شعر کودک برای ایجاد ارتباط با کودک از طریق شعر، و به عنوان ابزار آموزشی لازم است.
کبری بابایی سپس با اشاره به این که مواجهه با شعر کودکان به دو صورت وجود دارد، افزود: «شعر کودک یا برای کودک سروده شده است یا دربارۀ کودک. اما قصد ما شعریست که مخاطبش کودک است. متاسفانه این نوع شعر دارد مثل برف زیر آفتاب در سطح جامعه از بین میرود.»
وی درباره فایده خواندن شعر برای کودکان گفت: «کمترین چیزی که شعر به انسان میدهد درک و دریافت و حس لذت است. اینکه کودک یک ترانه و شعر را میخواند ریشه در نیاز به ریتم و موسیقی دارد. با این حال وقتی خوراک فکری درست در اختیار کودک قرار نگیرد به راحتی هر خوراک دیگری میتواند جایگزین شود. بنابراین ما باید این خوراک فکری را برای کودکان ایجاد کنیم.»
این شاعر و پژوهشگر ادبیات کودک درباره علت فروش خوب کتابهای کودک در مقایسه با کتابهای نوجوان گفت: «هرکجا که اسم کودک آمده بحث تجاری شدن هم وجود داشته است. در ایران بازار شعر و قصه کودک خریدار بسیاری دارد اما چون اغلب والدین اطلاعات زیادی دربارۀ آثار خوب این حوزه ندارند کتابهای تجاری را که ارزش ادبی ندارند برای کودکانشان انتخاب و خریداری میکنند و سطح سلیقه کودک را پایین میآورند. تا وقتی از قصهها سفید برفی و سیندرلا در دست کودکان باشد نمیتوان انتظار داشت سطح درک و سواد کودک بالا برود.»
وی با اشاره به نگرش اشتباه آموزش و پرورش به شعر کودک گفت: «در آموزش و پرورش بیشتر مقصود آموزشیست. به همین سبب کودکان لذت شعر خواندن و قصه شنیدن را کمتر درک میکنند. بنابراین نمیتوان از آنها انتظار داشت به کتاب خواندن علاقمند شوند. چراکه کودکی که لذت خواندن را کشف نکرده است بعید است بعدا بتواند به کتابخوانی علاقمند شود.»
وی با اشاره به کملطفی به ادبیات کودک و نوجوان در جوایز ادبی افزود: «در جوایز ادبی به واسطه حجم کتابهای بزرگسال، معمولا جایزه اصلی به شاعران و نویسندگان بزرگسال داده میشود و به نویسندگان کودک جایزه تقدیری داده میشود. این به دلیل این تصور غلط است که اثر شاعر کودک حجم زیادی ندارد در حالی که کار او به مراتب بسیار دشوارتر است.»
کبری بابایی دربارۀ عنصر تخیل در شعر کودک توضیح داد: «تخیل در شعر کودک باید به سادهترین و قابل فهمترین شکل وجود داشته باشد. شاعر کودک باید مخاطبشناس باشد و بداند کودک تا چه سنی تخیلاش عینیست و هنوز وارد تفکر انتزاعی نشده است.»
بابایی در بخش دیگری از سخنان خود درباره تفاوتهای میان شعر کودک و شعر بزرگسال توضیح داد: «تخیل، زبان و قالب در شعر کودک تفاوتهایی دارد. مثلا زبان شعر کودک سلیس و روان است و ایهام و کنایه ندارد. طول جملات معمولا کوتاهتر است، دایره واژگان محدودیت دارد و همین کار سرایش شعر را دشوار میکند. در شعر کودک ترجیح این است که ابیات موقوفالمعانی نباشند و جملات از نظر معنایی کامل باشند. زبان نیز باید ساده و نزدیک به محاوره باشد.»
وی قالبهایی چون چارپاره، ترانه، مثنوی، نیمایی و حتی سپید را برای سرایش شعر کودک مناسب دانسته و با اشاره به برخی اشعار موفق در قالب نیمایی افزود: «نوجوانها از زبان اشعار فریدون مشیری، قیصر امینپور و حمید مصدق به دلیل سادگی و صمیمیت موجود در آنها استقبال میکنند.»
کبری بابایی داشتن دغدغههای نوجوانانه را از عوامل موفقیت در سرودن شعر نوجوان دانست و توضیح داد: «برخی دغدغههای بزرگسالی خود را با زبان ساده میسرایند. در حالی که این نمیتواند یک شعر نوجوان باشد. بنابراین ابتدا باید درک درستی از مختصات و دنیای کودکی و نوجوانی داشته باشیم، سپس به سرودن بپردازیم. چرا که دایرۀ تجربیات ما با آنها تفاوت دارد. مثلا برای بچهها تکنیک و فنون شعری ما اهمیتی ندارد و اگر کودک خود شعر و جانمایه و محتوای آن را نپسندد آن را پس میزند.»
وی در خصوص آموزش مفاهیم مذهبی به کودکان گفت: «شعرهای مذهبی یکی از معضلات نظام آموزشی ماست. کودک باید مفاهیمی مثل شهادت را به شکل اصولی درک کند. ما با شعرمان میتوانیم در کودک نسبت به شخصیتهای بزرگ ایجاد علاقه کنیم.»
بابایی با اشاره به برخی دیدگاههای تربیتی نسبت به شعر کودک اظهار داشت: «بچهها آنگونه که ما تصور میکنیم عینا از مفاهیم و موضوعات یک شعر الگوبرداری نمیکنند. مگر آنکه شخصیت کودکانۀ شعر ما کاری خطرناک انجام دهد که در این صورت بهتر است اینگونه شعرها را برای کودکان نخوانیم.»
وی درباره دلزدگی برخی از نوجوانان از فضای ادبیات نوجوان گفت: «متاسفانه در دورهای آثار توصیه شده به نوجوانان دافعه پیدا کرد. امروز ما احتیاج داریم حرکتی مثبت در شعر نوجوان اتفاق بیفتد. نوجوانان با این مرحله از زندگی خود برخوردهای متفاوتی دارند. برخی حس بیزاری میکنند ولی بیشتر آنان به دنبال اثبات خود هستند.»
این شاعر در پایان جلسه از شاعران حاضر خواست دربارۀ موضوع مورد علاقۀ خود قطعهای شعر کودک یا نوجوان بسرایند و شاعران آثار فیالبداهه خود را در جمع قرائت کردند. بسیاری از این آثار مورد تشویق کبری بابایی قرار گرفت و نسبت به آیندۀ شعری شاعران حاضر در جلسه در حوزه شعر کودک و نوجوان ابراز امیدواری کرد.
* قربان ولیئی: آدمی اول بهتر است خودش را دریابد
قربان ولیئی در سومین روز از اردوی آفتابگردانها مبحثی با رویکرد شعریت و خودآگاهی در ساحت شعر مولانا مطرح کرد.
او با ذکر این پرسش که چرا مولوی متفاوت است، گفت: «کسی نیست مولوی بخواند و نگوید که شعرش شبیه هیچکس نیست. مولوی کسی است که به شکل دیگری میاندیشد و میبیند، یونیک و منحصر به فرد است.»
وی افزود: «گاهی شما خود شعر را بررسی میکنید و گاهی زمینههای شخصیتی و روانشناختی بروز آن شعر را. ما دربارۀ حافظ، عطار و غیره در همان سطوح شاعر داریم ولی مولوی بیرقیب است. مدعای من این است که مولوی در جریان سلوک معنوی خود به خودش اشراف پیدا کرده و به ریزترین زوایای جنبشهای روان خودش، چه در جهان درون و چه در جهان برون آگاه شده و همین سبب شده طوری شعر بگوید که تازه باشد.» ولیئی ادامه داد: «همانگونه که میگوید شعر من نان مصر را ماند شب بر او بگذرد نتانی خورد. اشعار مولوی مسبوق به سابقه نیست. همان آن از ملکوت، از خود خداوند شنیده میشود زیرا مولوی بر این باور است که خداوند مستمر و پیوسته در حال سخن گفتن است. یک شب اگر بگذرد صبحش زمان کلام دیگری است.»
این شاعر و استاد دانشگاه با بیان اینکه شعر در زبان عربی به معنی احساس کردن است نه اندیشیدن، اظهار داشت: «در تعاریف شعر هم عنصر بنیادی این است که شعر باید عاطفه انگیخته و هم عاطفه انگیز باشد. برای ایجاد این احساس شاعر باید آن پدیده یا شی را جزئی از خودش ببیند. کسی که شاخه شکسته درخت را میبیند و دلش میسوزد قدرت این را دارد که خودش را جای آن بگذارد. این همان اصل وحدت و یگانگی نگرنده و نگریسته است.» او در ادامه گفت: «تمامی انبیا و اولیا و عارفان در یک کلمه این را میگویند: خود را باش، و فی انفسکم افلا تبصرون. کمتر کسی دچار پرسش زلزلهوار و مهیب من کیستم میشود، به قول حسنزاده آملی خوش به حال کسی که به پرسش من کیستم میافتد.»
به گفتۀ ولیئی، فرآیند خودجویی اصل سلوک مولوی است؛ اما چگونه آدمی خودآگاه میشود به طوریکه هیچ حرکت، هیچ پندار و هیچ کردارش بیخود نیست و در همهاش خودش حضور دارد. او در ادامه به بیان مراحل رسیدن به این خودآگاهی پرداخت و افزود: «اولین مرحله خودآگاهی تنآگاهی است. آدمی که میخواهد به خدا برسد ابتدا باید تنآگاه باشد. در همۀ ادیان اعمالی داریم که شما را میخواهد از بدنتان آگاه کند چون آغاز معرفت به نفس کشف بدن خود است مانند نماز و وضو.» وی ادامه داد: «بعد از تنآگاهی شما باید خیالآگاه شوید. شما وقتی به طور طبیعی تن را پایش کردید، متوجه عالم خیال میشوید. ابن عربی میگوید بزرگترین مخلوق خدا خیال است. عرفان چیزی نیست جز تصحیح خیال.»
ولیئی این نکته را نیز عنوان کرد که مولوی معتقد است ذهن ما مثل یک مهمانخانه است با این تفاوت که ذهن در و پیکر ندارد. باید از این مهمانها پذیرایی کرد و مقصود مولانا این است که تو خیالت نیستی، بالاتر از آنی. اما ما با خیال یکی میشویم، خود خیال میشویم. اما مولوی میگوید سریعا فراتر برو و ببین. او ادامه داد: «از این حرف، آنچه برداشت میشود این است که شما مشاهدهگر ذهنتان باشید. از این مرحله که بالا رفتید میرسید به یک مرحلۀ عجیب. یک وادی بسیط ساکت که تنها خدا را دارد و سپس در ساحت سوم که جانآگاهی است همه وجود آدمی آگاه میشود، خوابش آگاهی و بیداریاش هم آگاهیست.»
این شاعر دربارۀ چیستی عشق از نگاه مولوی گفت: «مولوی به عشق بسیار توجه داشت. این عشق چیست؟ همانگونه که آن کس یا آن چیز خودش را دوست دارد شما هم دوستش داشته باشید در این صورت نسبت به کسی نمیتوانید کینه بگیرید چون میبینید انگار خود او هستید و شفقت پیدا میکنید.» او افزود: «حیف است که به خاطر شاعری به این حرفها عمل کنیم. قصد از کاشت گندم، گندم است اما کاه نیز به تبع میآید. آدمی اول بهتر است خودش را دریابد.»
منبع: فارس
ارسال دیدگاه