مرد شیشه ای و همدستش که خودروی پراید حامل نوزاد 8 ماهه را در مقابل چشمان پدرش ربوده بودند به دستور بازپرس شعبه 4 دادسرای جنایی تهران به پزشکی قانونی منتقل شدند و پس از آزمایش های صورت گرفته، متخصصین اعلام کردند متهمان پرونده هیچ مشکلی نداشته و در صحت و سلامت روانی به سر میبرند.
در گزیده ای از این گفت وگو می خوانیم:
** هر چه زودتر قصاصم کنید
محمد، متهم اصلی پرونده است، همان مردی که خودرو را به سرقت برد و آن را با کودک شیرخواره رها کرد.
*زمانی که خودرو را به سرقت بردی، با سر و صدای پدر بچه متوجه شدی که داخل ماشین بچه است، چرا توقف نکردی یا بچه را به محل امنی نبردی؟ در آن لحظه به تنها چیزی که فکر میکردم فرار بود. چون شیشه میکشم یادم نیست آن موقع چه اتفاقاتی افتاد. تنها چیزی که به یاد دارم این بود که فقط میخواستم فرار کنم و دستگیر نشوم.
* بعد از اینکه ماشین را رها کردی به سراغ بچه نرفتی؟ نه از ترس، حتی یک بار هم سراغش نرفتم.
*کنجکاو هم نبودی که ببینی چه بلایی سر بچه و ماشین آمده است؟می ترسیدم، اصلاً حتی یک لحظهام فکرنمی کردم که ممکن است بچه داخل ماشین بمیرد. با خودم میگفتم صاحب مغازه ابزار فروشی که در نزدیکی محل رها کردن ماشین بود بیشک خودرو و بچه را پیدا کرده است. اما از شانس بد من مغازه در آن مدت تعطیل بود.
*آخرین بار چه زمانی آزاد شدی؟ دی ماه پارسال بود. 17 ماه به اتهام 130 سرقت لوازم داخل خودرو بازداشت بودم و پدرم سند خانه اش را گذاشت و من از زندان آزاد شدم.
*بعد از آن دوباره سراغ دزدی رفتی؟بله، در این مدت که آزاد بودم حدود 40 سرقت دیگر انجام دادم.
*از زمانی که ماشین پدر بنیتا رابردی، چند سرقت انجام دادی؟هیچی، اینقدر ترسیده بودم که از خانه همسرم بیرون نمیآمدم.
*با همسرت چطور آشنا شدی؟ من مواد فروش بودم و او هم خریدار مواد. پارسال او را که 38 ساله بود به عقد موقت خودم در آوردم.
*در این مدت در فضای مجازی هم عکس بنیتا را ندیدی؟من اهل تلگرام و فضای مجازی نیستم. اما همسرم هست. او اگر هم دیده و به من هم نشان داده باشد، آنقدر من در دنیای «شیشه» ای خودم غوطه ور بودم که هیچ چیزی نفهمیدم.
*زمانی که ماشین را رها کردی بچه زنده بود؟ بله، آن موقع داشت گریه میکرد.اما وقتی ماشین را رها کردم خواب بود.
*فکر نکردی که بچه در آن دما با ماشینی که شیشه هایش بالاست نمیتواند نفس بکشد؟ اصلاً نمیدانم. من نه شیشهای را بالا دادم و نه پایین. همانطوری که دزدیدم همانطوری هم رهایش کردم.
*با خودت نگفتی وقتی یک بچه به این کوچکی را در آنجا رها کنی، ممکن است برایش اتفاقی رخ دهد؟متهم سکوت میکند.
*پشیمان هستی؟ خیلی، اگر زمان به عقب برگردد، بچه را یک جا رها میکنم تا پیداش کنند یا اینکه او را به خانوادهاش برمی گرداندم.
*تحصیلاتت چقدر است؟تا پنجم دبستان درس خواندم.
چند سال است «شیشه» مصرف میکنی؟ 13 سال قبل. متأسفانه رفیق ناباب مرا به دام اعتیاد انداخت و روزی 1 گرم مواد میکشیدم. «شیشه» زندگیام را نابود کرد.
*چند سابقه کیفری داری؟ 5 بار تا به حال بازداشت شده ام. نخستین بار سال 88 بود.
*الان چه احساسی داری؟ دلم میخواهد هر چه زودتر قصاص شوم. من باعث سرافکندگی خودم و خانوادهام شده ام. کاری کردهام که هیچ جای جبرانی ندارد. دوست دارم هر چه زودتر به مجازاتم برسم تا ازعذاب وجدان نجات یابم.
** دوبار با پلیس تماس گرفتم اما…
مهدی، دومین متهم پرونده، مرد جوانی است که ادعا میکند پس ازسرقت خودرو، دوبار با پلیس تماس گرفته وآنها را درجریان قرار داده است. مرد جوان که متأهل است و دو فرزند دارد درباره جزییات روزحادثه به خبرنگارما توضیحاتی داد.
* روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ با محمد رفتیم مشیریه تا مواد بخریم که چشم مان به خودرو روشن افتاد. پیشنهاد سرقت را خود محمد داد و خودش هم ماشین را دزدید.
* بعد از آن محمد را ندیدی؟ دیدم، 20 دقیقه بعد زنگ زدم که گفت سمت پاکدشت است.بعد هم آدرس داد و من هم به سراغش رفتم و تازه آن موقع بود که از ماجرای بچه با خبر شدم. به محمد گفتم بچه را ببر تحویل بده. من خودم بچه دارم و میدانستم که پدر و مادرش چه میکشند.
* بعد چه اتفاقی افتاد؟ ضبط و باند ماشین را باز کردیم و من از محمد جدا شدم.
*بعد از آن ماجرا سراغ محمد نرفتی؟ کنجکاو نبودی ببینی برای بچه چه اتفاقی افتاده است؟ سراغ محمد نرفتم. اما همان شب به کلانتری خاتون آباد رفتم و به مأموری که آنجا بود گفتم من و محمد بچه محل هستیم. من ساکن بالای پاکدشت هستم و محمد ساکن پایین پاکدشت. به مأموران گفتم او ماشینی را دزدیده که داخلش دختر بچهای بوده است. محمد شیشهای است و معلوم نیست چه بلایی سر بچه بیاید. آنها هم به من گفتند پیگیری میکنیم. اما افسوس که…
* چطور متوجه شدی که مأموران موضوع را پیگیری نکردند؟ فکر کنم روز سه شنبه بود که داشتم تلگرام را چک میکردم که چشمم به عکس دختر بچهای افتاد. او برایم آشنا بود و مطلبی که در زیر آن نوشته بود مطمئنم کرد که او همان دختر بچهای است که محمد با خودروی پراید دزدیده است. تازه آن موقع بود که فهمیدم محمد بچه را تحویل نداده است. به همین دلیل برای یکی از دوستانم ماجرا را تعریف کردم و از او خواستم که به پلیس زنگ بزند.
* تا آن موقع در فضای مجازی و روزنامهها عکس بنیتا را ندیده بودی؟ نه، اهل روزنامه خواندن نیستم.
* چند تا بچه داری؟ یک پسر 2 ساله و دخترم هم 9 ساله است.
*منبع: روزنامه ایران
ارسال دیدگاه