دختر ۱۷ ساله به همراه مادر پیرش وارد کلانتری شده بود تا از همسرش شکایت کند. و با چشمانی پر از اشک، عامل اصلی زندگی تباه شدهاش را فقط یک عشق خیابانی میدانست.
آن روز که از روی احساسات و هیجانات نوجوانی با دختری آشنا شدم و رابطه دوستی برقرار کردم هیچگاه فکر نمیکردم در آینده روزگارم به خاطر این ارتباط خیابانی سیاه شود و از نظر روحی و روانی تا این اندازه شکسته شوم و …
من از عاقبت دوستیهای خیابانی اطلاعی نداشتم و تصورم این بود که عشقهای خیابانی به ازدواج منجر میشود و من میتوانم با جوان دلخواهم ازدواج کنم اما نمیدانستم که این گونه دوستیها تنها هوس است به همین خاطر هم بود که در چنگ جوان شیطان صفتی افتادم که نه تنها هستیام را از دست دادم بلکه…