کنار ستون چراغ راهنمایى و رانندگى، سرچهارراه ایستاده و چشم به چراغ دوخته تا به محض قرمز شدن چراغ و توقف ماشین ها، خود را از میان آنها عبور دهد. چند شاخه گل در دست دارد و نگاهش را به ماشین زوج هاى جوان مى اندازد تا شاید شاخه گلى بفروشد. هرازگاهى با سرنشینان خودرو هم صحبت مى شود و آنقدر غرق زندگى رهگذران مى شود تا جایى که فراموش مى کند شاخه گلى را بفروشد.