حس همدلی ، وجدان و خویشتن داری کودک
۳ فضيلت اساسي شامل همدلي، وجدان و خويشتن داري سنگ بناي اخلاق فرد را تشکيل مي دهد و اگر والدين براي پرورش اين فضيلت ها از همان دوران کودکي سرمايه گذاري کنند، سلامت رواني و اخلاقي فرزندان خود را تضمين خواهند کرد.
همدلي يعني چه؟
اولين تعريفي که از همدلي به ذهن مي رسد، توان همراهي کردن با ديگران است اما شايد ندانيد که اين واژه در روان شناسي مفهوم گسترده و پرعمقي دارد که به تشريح نياز دارد. والدين بايد بدانند چگونه با کودک خود همدلي کنند و سپس آن را به وي آموزش بدهند.
مسعود هنربخش کارشناس ارشد روان شناسي باليني و کارشناس مسئول دفتر پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي سازمان بهزيستي خراسان رضوي با بيان اين مطلب به خراسان مي گويد: طبيعي است که ابتدا بايد والدين توان همدلي کردن داشته باشند و از والديني که نسبت به رفتار و گفتار و برخورد با کودک آگاهي لازم را ندارند نمي توان توقع داشت همدلي را در کودک خود پرورش دهند. بنابراين بهتر است اين طور شروع کنيم که همدلي کليد ورود به دنياي احساسي ديگران است.همدلي باعث مي شود، انسان ها تعهد خود را به يکديگر بالا ببرند و شکيبايي و صبرشان افزايش پيدا کند. قبل از ارائه ۳ راهکار براي پرورش همدلي در کودکان بهتر است نگاهي به مراحل همدلي بيندازيم.
مراحل همدلي
به طور کلي همدلي داراي ۵ محور است. در مرحله اول که «همدلي کلي» نام دارد، کودک که نمي تواند بين خود و دنياي اطراف تمايز قائل شود، با شنيدن صداي گريه، گريه مي کند و با صداي خنده ديگري، مي خندد.
در مرحله بعد که «همدلي خودمحورانه» است و از يک سالگي به بعد آغاز مي شود، واکنش کودک به ناآرامي ديگران کم کم آغاز مي شود و کودک در اين مرحله مي فهمد ناراحتي ديگران، ناراحتي او نيست.
در سنين پيش از دبستان که «همدلي عاطفي » شکل مي گيرد، کودک مي تواند بفهمد که احساسات وي با ديگران ممکن است متفاوت باشد و مي تواند در احساس ديگران شريک شود حتي اگر احساس آن ها را نداشته باشد.
در «مرحله شناختي» که از حدود ۶ سالگي به بعد آغاز مي شود، کودک مي تواند مسائل را از ديد ديگران ببيند و تلاش مي کند با رفتارهايي درک خود را از احساس ديگران نشان دهد.
در مرحله آخر که«همدلي انتزاعي» است و از ۱۲ سالگي به بعد شکل مي گيرد، کودک مي تواند با افرادي که نمي بيند احساس همدلي کند.
پرورش همدلي در ۳ گام
اگر والدين بتوانند در ۳ گام همدلي را در کودک خود پرورش دهند، قادر خواهند بود کودکي مهربان و دلسوز تربيت کنند، در گام اول افزايش آگاهي کودکان نسبت به احساسات خود، سپس افزايش آگاهي آنان نسبت به احساسات ديگران و در گام سوم توانايي درک ديدگاه ديگران قرار دارد. اگر بخواهيم کودکي داشته باشيم که نسبت به احساسات ديگران حساس باشد، بايد در ابتدا بتواند احساسات خود را تشخيص دهد.
مسعود هنربخش با اشاره به اين که ترس، غم و خشم ۳ احساس بنيادي انسان است، تاکيد مي کند: اگر کودک اين ۳ احساس بنيادي را تجربه نکند و از آن ها گذر نکند، نمي تواند به شادي و نشاط پايدار برسد.در واقع والدين آگاه و هوشمند اين فرصت را براي کودک ايجاد مي کنند که کودک اين احساسات ناخوشايند را تجربه کند. به اين معنا که وقتي کودک از احساس ترس، خشم و غم صحبت مي کند آن را انکار نکنند و اجازه بدهند کودک آن را توضيح دهد يا آن را تجربه کند. اشتباه بسياري از والدين اين است که هرگز اجازه نمي دهند کودک اين احساسات را تجربه کندو به اين ترتيب فرصت همدلي با وي را از دست مي دهند.بنابراين بهتر است براي افزايش آگاهي کودکان نسبت به احساساتشان سعي کنيم از احساسات کودک مطلع شويم و به حرف آن ها گوش کنيم. وقتي والدين احساسات بچه ها را کم اهميت جلوه مي دهند، در واقع رابطه بين خود و آن ها را قطع مي کنند. بيشتر والدين تلاش مي کنند ناراحتي، ترس و يا خشم کودک خود را کم اهميت جلوه دهند، از آن به سرعت گذر کنند تا مبادا اين احساس در وي باقي بماند. در صورتي که احساس زودگذر است و کودک پس از تجربه، آن را پشت سر مي گذارد.
والدين تصور مي کنند بيان احساس نشانه ضعف است در صورتي که بايد دانست نشانه توانمندي و کنترل هيجانات و احساس است. در گام بعدي بايد به کودک کمک کنيم تا احساسات ديگران را درک کند اما درک دنياي ديگران بدون فراهم شدن زيرساخت هاي مورد نياز امکان پذير نيست.بنابراين لازم است کودکان صداقت احساسي را بياموزند و مراحل ذکر شده را پشت سر گذاشته باشند.
درک احساسات ديگران با راهکارهايي قابل تحقق است. براي درک ديدگاه ديگران بهتر است گاهي نقش ها را عوض کنيم. مثلا از کودک بپرسيم«اگر جاي فلاني بودي چه کار مي کردي، چه احساسي داشتي»؟ اين تغيير نقش به کودک کمک مي کند دريابد ديگران چه احساساتي را تجربه مي کنند. از طرف ديگر نقش انضباطي والدين هم بسيار مهم است. اين که وقتي کودک کار اشتباهي مي کند توجهش را جلب کنيم و به او بگوييم «کاري که تو کردي، دوستت را ناراحت کرد. اگر خودت بودي چه کار مي کردي، چه احساسي داشتي» کودک به هنگام انجام رفتار نامهربانانه يا نادرست بايد بداند رفتارش چه تاثيري روي ديگران مي گذارد. چرا رفتارش پذيرفته شده نيست و بايد با پيامد رفتارش رو به رو شود. والدين بايد نارضايتي خود را از رفتار نادرست کودک اعلام کنند. دليل بياورند و مطمئن شوند که کودک دليل نارضايتي آن ها را متوجه شده و چرا رفتار وي تاييد نشده است.
بهترين زمان براي همدلي با کودک
خوب است والدين بدانند که بهترين زمان براي ارتباط با کودک زماني است که وي احساس ناخوشايندي را تجربه مي کند اما بيشتر والدين اين فرصت طلايي را از دست مي دهند. مسعود هنربخش کارشناس ارشد روان شناسي باليني ضمن بيان اين مطلب به خراسان مي گويد: کودکان به هنگام تجربه احساسات ناخوشايند به حمايت والدين نياز دارند و همدلي همان چيزي است که به آن ها کمک مي کند. والدين بايد بدانند داشتن احساس خوب به معناي تجربه نکردن احساسات بد نيست بلکه تا زماني که کودک خود احساسات ناخوشايند را تجربه نکرده است نمي تواند احساسات خوب را تجربه کند و اين اشتباهي است که بسياري از والدين مرتکب مي شوند.
منبع : میگنا
ارسال دیدگاه