صبح امروز، اداره کل بهزیستی مازندران رنگ و بوی دیگری داشت. درِ سالن که باز شد، صدای خنده و احوالپرسی به گوش رسید، اما چیزی فراتر از یک نشست اداری در فضا موج میزد؛ اینجا محلی بود که امید و زندگی دست در دست هم آمده بودند.
رقیه رحمانی، سرپرست اداره کل بهزیستی، با لبخندی آرام و نگاهی پر از مهر، جمع را خوشآمد گفت. او همه کارکنان دارای معلولیت را سفیران بهزیستی در شهرستانها معرفی کرد و از آنها خواست تا صدای همنوعان خود باشند و با ارادهای قوی، مسیر خدمترسانی را ادامه دهند. جمع، در سکوتی پر از احترام، به او گوش میداد و قلبها آرام آرام پر از شور و انگیزه میشد.
در میان سخنان رحمانی، او به معرفی مرکز حمایتی نگهداری فرزندان دارای معلولیت در استان پرداخت و با صدای پر از احترام گفت: جا دارد از خانم قاسمی، مدیر خانه ماندگار مهر پویا، تشکر و قدردانی کنیم؛ کسی که زندگی و سرمایه خود را وقف این کودکان کرده است. حضار لحظهای سکوت کردند، و به عمق بزرگی و انسانیت این اقدام پی بردند.
رحمانی ادامه داد: این نمونهای واقعی از انسانیت و مسئولیت اجتماعی است؛ الگویی که قلب هر بینندهای را به احترام و تحسین وا میدارد.
و بعد، دو فرشته کوچک به جمع پیوستند: هدیه و یسنا. هدیه، کودک ۶ ساله با نیازهای خاص، با صدای نازک و شیرینش دعای امام رضا(ع) را خواند. اشک شوق روی گونه حضار جاری شد. یسنا نیز با لحن کودکانه و ساده، از همه تشکر کرد و جمع را پر از حس لطافت و محبت نمود. گویی نور عشق و بیپیرایگی کودکانه در سالن جریان یافته بود.
سپس مریم، قهرمان پاراتنیس جهان و آسیا، وارد شد. روی ویلچر نشسته بود، اما نگاهش پر از قدرت و اعتماد به نفس بود. وقتی سخنانش را آغاز کرد، صدای او نه تنها سالن را پر کرد، بلکه دلها را روشن نمود. هر جملهاش شعله امیدی در دل حضار روشن میکرد، گویی میگفت: محدودیتها فقط در ذهن هستند، نه در روح ما. حضار با تحسین به او نگاه میکردند و هر کلمهاش، موجی از انگیزه و انرژی بود.
سهراب، همکار هنرمند و فروتن، با نگاه پر از محبت، سخن گفت. او از همکارانش تشکر کرد که هر روز ویلچر او را جابجا میکنند و با صدای گرم و دلنشین خود، سالن را پر از لحظاتی صمیمی و جاندار کرد. همه فهمیدند که پشت هر لبخند و هر حرکت کوچک، داستانی از مهربانی و همدلی نهفته است.
نرگس روشندل با قدمهای آرام وارد شد. او که به تنهایی زندگی میکند، در محیط کار میدرخشد و نگاهش پر از اراده بود. حضار با دیدن او، فهمیدند که هر انسان، صرفنظر از شرایط، میتواند نورانیترین جلوههای زندگی را بسازد و مسیر امید را روشن کند.
احمدرضا سنگربان و کاپیتان تیم ملی فوتبال ناشنوایان، با صدای رسای خود از مشکلات همقشرانش گفت. او نه فقط حرف زد، بلکه با هر جمله، صدای بیصدایان شد و یادآوری کرد که امید، وقتی با صداقت و تلاش همراه شود، میتواند هر محدودیتی را به قدرتی برای تغییر تبدیل کند.
سالن لبریز از احساس شد. هر نگاه، هر لبخند و هر اشک، داستانی از اراده و امید را بازگو میکرد. امروز نه تنها نشست کاری بود، بلکه لحظهای بود که زندگی به نمایش گذاشته شد؛ داستانی جانگداز و الهامبخش از انسانهایی که با تمام محدودیتها، توانستهاند روشنترین نورها را به دنیا هدیه دهند.
و وقتی همه به هم نگاه کردند، فهمیدند که در دل این جمع، چیزی بزرگتر از مشکلات، چیزی پاکتر از محدودیتها و چیزی ارزشمندتر از هر موفقیتی موج میزد: روح انسانی، پر از امید و عشق به زندگی، که در تلاش و مهربانی انسانهای شجاع به بهترین شکل نمایان میشود.

ارسال دیدگاه