کودکان زیر ۴سالی که همراه با مادر زندانی اند
مادران زندانی که دوران محکومیت خود را همراه با فرزندانشان در زندان میگذرانند. یا حتی دوران بارداری خود را در زندان سپری میکنند، شرایط متفاوتی با دیگر زندانیها دارند. به این کودکان میگویند «کودکان همراه با مادر زندانی» و بندی که این مادران همراه با فرزندانشان در آن هستند را «بند مادران» میگویند.
به گزارش کودک پرس ،دربند مادران آنچه اهمیت دارد داشتن فرزند همراه است. نه جرمی که مادر مرتکب شده! ۳ تا ۴ درصد زندانیان کشورمان زن هستند و ۶۴ درصد آنان متأهل و ۷۰ درصد آنان زیر ۴۰ سال، با این حسابوکتاب میتوان تخمین زد که تعداد قابلملاحظهای از زنان مجرمی که محکومیت خود را در زندان میگذرانند مادر هستند، مادران جوانی که فرزندان زیر ۷ سال دارند، اما اغلب نقش مادری آنها در زندانها گم میشود. حتی برخی مادرها حاضر نیستند فرزندانشان را در وقت ملاقات زندان ببینند و آنها را به بستگان خود می سپرند و نقش مادری آنها در دوران محکومیتشان تنها به یک خاطره تبدیل میشود؛ اما گروه دیگری از مادران هستند که مادریشان در زندان بسیار پررنگتر میشود و آنها همانهایی هستند که کودکشان را در زندان به چنگ و دندان میکشند و شاید هم کودکانشان را فراموش میکنند.
طبق قانون زندانیهای جرائم مالی، کیفری، امنیتی، سرقتی، قتل از یکدیگر جدا میشوند و دربندهای مختص به خودشان زندانی میشوند، اما مادران همراه با فرزند، برای امنیت بیشتر روحی و روانی فرزندانشان، هر جرمی که مرتکب شده باشند در «بند مادران» نگهداری میشوند.
این روزها دربند مادران چه میگذرد؟
ندامتگاه یا زندان زنان پایتخت در جنوبیترین حاشیه شهر تهران قرارگرفته است. جایی نرسیده به شهر قرچک و در انتهای جاده ورامین. تا چشم کار میکند زمینهای خاکی و نیزارهای اطراف به استقبال میآیند. همین محوطه، تجسمی است از زندگی زنانی که در جادههای سخت زندگی محکومبه ماندن شدهاند. محکومبه ماندن پشت میلههای زندان در محدودهای که پرنده هم پر نمیزند.
درست وقتی رسیدهایم که زنی دستبند به دست همراه با افسرنگهبان جلوی در ورودی زندان ایستاده است. نگهبان پشت در، بدون اینکه اهرم قفل در را باز کند از پشت همان دریچه کوچک نگاهی به بیرون میاندازد. مشخصات را میپرسد. برای کسب اجازه و باز کردن در، هماهنگیهای لازم را انجام میدهد. زن مجرم اطرافش را زیرچشمی میپاید همانطور که ایستاده سرش را به در نزدیک میکند تا نگاهش به آدمهای اطرافش گره نخورد. زن اولین لحظههای ورود به دوران محکومیتش را میگذراند و خدا میداند که قرار است چند روز، چند ماه یا چند سال را پشت این میلهها و دیوارها بماند. انگار که دل کنده باشد از بیرون زندان؛ اما نه! بهمحض اینکه نگهبان در را باز میکند زن برمیگردد و قبل از اینکه پایش را آنسوی در بگذارد. چشمش را میدوزد به انتهای بیابان بهجایی که هر چه چشم کار میکند نه دیواری هست و نه جنبندهای.
قرنطینه، مادر، رحم اجارهای
با پاسخ دادن به چند سؤال از اولین گیت میگذریم. وارد حیاط زندان میشویم و بعد وارد ساختمان بزرگ مستطیلی شکل کشدار که هر چه میرویم تمام نمیشود. اولین ورودی اتاقهای قرنطینه است با حداقل ۸ اتاق هرکدام از زندانیها بعدازاینکه در بهداری معاینه کامل میشوند به اینجا میآیند. خانمی که جلوی در نشسته میگوید: زندانیها بین ۷ تا ۱۴ روز در قرنطینه میمانند. در هر اتاق حدود ۱۲ متری ۲ تا ۳ نفر هستند. هنوز یکقدم داخل قرنطینه نگذاشتم که خانمی جلو میآید. حدود ۳۲ ساله به نظر میرسد بیتاب است. نگهبان میگوید ۴ روز است که به قرنطینه آمده هر فردی که وارد میشود به التماس جلو میرود نگران پسر ۴ سالهاش است.
تصور میکند که مددکارم میگوید: «پسر ۴ ساله دارم ۴ روز است که ندیدمش نمی دونم چه حالی داره. اون تابهحال یکشب هم بدون من نخوابیده. لعنت به من یکی از دوستانم را در خانه استیجاریام پناه دادم. سرکار که میرفتم در خانه من تجارت غیر شرع راه انداخته بود او را که گرفتند من هم شریک جرم شدم چون در خانه من بود. خانوادهاش برای او سند گذاشتند و او حالا بیرون از زندان است و من اینطور بدبخت رفاقت شدم. پسرم از ندیدن من دق میکند تو را به خدا برای من کاری بکنید»
بازهم دغدغه مادرانه گریبان این زن را گرفته است. میپرسم همسرت کجاست؟ شغلت چیست؟ پاسخ میدهد: «از همسرم جدا شدم من شغل شریفی دارم» کمی مکث میکند و بازمیگوید: «تخمک اهدایی میدهم برای زنانی که باردار نمیشوند. تابهحال سه بار تخمک اهدا کردم. البته پولش را گرفتهام دومرتبه رحم اجارهای بودهام و دو کودک را به خانوادهای دادم که زندگیشان پابرجا بماند من شغل شریفی دارم. درست است که خودم کانون گرم خانوادهای ندارم؛ اما خیلی خوشحال میشوم میبینم که با نگهداری از جنین یک خانواده در بطنم بنیان یک خانواده استوار میماند اینها را میگوید و باز با ناله تکرار میکند: «تو را به خدا به داد من و پسرم برسید. پسرم سن و سالی ندارد و به من خیلی وابسته است. من هیچ خلافی نداشتهام من هیچ سابقهای ندارم.» این تناقضها چطور میتواند کنار هم جمع شود. تناقض روزگار زنی که به خاطر فقر رحمش را اجاره میدهد خوشحال است که خانوادهای از هم نپاشیده و حالا مادری خودش لبه تیغ رفته و خانوادهای که ندارد.
زنان زندانی دربندهای مختلف
بعد از قرنطینه نوبت به ورودی در دیگری میرسد که همه زندانیها در این ساختمان قرار دارند. سمت راست بندهای سرقتی امنیتی مالی و… ردیف شدهاند. و سمت چپ ساختمان نماز. سالن ورزش و ساختمانهای اداری است. زنان زندانی آزاد در سالن رفتوآمد میکنند بالباسهای رنگی انگار هر زندانی به سلیقه خودش لباس میپوشد.
جوانترها خوشپوشترند و سن و سال دارترها بلوزهای بلندتری بر تن دارند. همه آنها را پشت سر میگزاریم. بازهم در انتهای ساختمان در دیگری است که آن را از بقیه بندها جدا میکند.
پشت این در بزرگ آهنی بند «مادران» است. از بقیه زندان جداشده چون در کنار این زندانیها کودکانی هستند که باید از آنها مراقب کرد.
بند مادران یا خندههای کودکانه
بازهم دری کوچک، بازهم دریچه روی در، زن جوان بدون اینکه در را باز کند از آنسوی دریچه نگاهی به بیرون میاندازد مددکار را میشناسد. بهسرعت در را باز میکند هنوز کفشهایمان را درنیاوردیم که دختربچهها و پسربچهها که همه زیر ۴ سال هستند به استقبال میآیند. انگار بچهها همدلشان لکزده باشد برای دیدن آدمهای جدید.
غریبی نمیکنند. «علیرضا» بغل باز میکند که در آغوش یکی از مهمان برود. همین اتفاق باعث خنده همه میشود و جو سنگین را میشکند. با یک نگاه میتوان تشخیص داد که حدود ۶ کودک دربند هستند که میتوانند راه بروند و ۴ کودک دیگر که هنوز نوزاد هستند. بزرگترین کودک این بند دخترکی است به نام «گندم»، ۴ ساله است. از موهای قرمز و نارنجیاش بهسرعت میتوان تشخیص داد که دختر کدامیکی از زندانیها است. گندم بیآنکه جملهای بگوید حلقه ورزشی را برمیدارد و پشت به تلویزیون شروع میکند به حلقه زدن دور کمرش. یکی از خانمها برایش میشمرد. یک، دو، سه همینطور میرود تا بیست؛ اما حلقه دور کمر گندم همچنان میچرخد و نمیافتد. بازهم خنده مادرها.
غصه گندم مادر را میکشد
یکی میگوید؛ گندم امروز رکورد شکستی چرا حلقهات نمیافتد؟ مادر گندم؛ اما همچنان ساکت ایستاده. یکی از زندانیها زیر گوشم میگوید: «مادر گندم خیلی اضطراب دارد هر وقت در زندان باز میشود نگران است که نکند گندم را از زندان ببرند او به گندم خیلی وابسته است. بیشتر مادرهایی که بچهدارند بهمحض اینکه کودکانشان دوساله میشوند انگار آتشبهجانشان میافتد.
در هر فرورفتگی از راهرو ۴ تخت دوطبقه با پردههای صورتی قرارگرفته است. دریکی از همین اتاقکها چند زن جوان دورهم نشستهاند خوب که نگاه میکنم سه نفر از آنها باردارند.
«ندا» زنی که سن بارداریاش از همه بیشتر به نظر میرسد میگوید: «ماه آخر بارداری هستم حدود سه هفته دیگر زایمان میکنم
میپرسم کجا زایمان میکنید: در بیمارستان اکبرآبادی. ما را میبرند به این بیمارستان.
یکی دیگر از زنان باردار میگوید: «من هفت ماه ام. بچهام پسر است.» این را که میگوید سیل اشک میدود روی گونههایش و ادامه میدهد: «هنوز بچه من به دنیا نیامده زندانیشده. خدا من را بکشد که از الآن شرمنده بچهام هستم.»
زن جوانی که در زندان مادر شد
خانم جوانی ایستاده و آرنجش را بر لبه تخت تکیه زده، ۲۲ سال بیشتر ندارد. بیقرار است. خانمهای باردار که حرف میزنند عصبیتر میشود. مرتب گوشه لبش را میجود. میخواهد چیزی بگوید. اصلاً میخواهد دعوا کند. فریاد بزند. نگاهش نمیکنم که بهانهای به دستش ندهم. مرتب این پا و آن پا میکند. پسربچه ۶ ماهه روی پای یکی از زنها تاب میخورد.
میپرسم: مامان این پسربچه کیه؟
دختر جوان عصبی، انگار فرصت حرف زدن پیداکرده باشد میگوید: «من. حرفی دارید!»
میپرسم: «در زندان متولدشده؟ همانطور که صدایش را کلفتتر میکند میگوید: بله واسه چی میپرسی؟»
میپرسم: «سخت بود؟»
جواب میدهد: «نه راحت بود! معلومه که سخت بود.»
میپرسم: «روزهای اول که به دنیا آمده بود کسی کمکت میکرد؟»
میگوید: «کمک؟ دلت خوشه خانم! میگفتن ساکتش کن! اعصاب نداریم. الآن که میبینی بغلش کردن چون بچهام شیرین شده! خوب سوالاتون تموم شد؟»
همانطور با سینهای جلو داده و عصبی اطراف را نگاه میکند. دستهایش را به کمرش گذاشته انگار از آدم و عالم طلبکار است.
میپرسم: «همسرت چی؟ دلت برای او تنگ نشده؟ دلت نمیخواهد کنار هم باشید؟
با شنیدن این سؤالها دستانش از کمر میافتد. اشک میدود در چشمانی که تا چند دقیقه پیش پر از کینه بود و با همه دعوا داشت. سرش را میچرخاند تا همبندیها اشکهایش را که مثل سیل روانه شده را نبینند. با همان صدای بغضآلود میگوید: «کاش هیچوقت ازدواجنکرده بودم. کاش هیچوقت عاشق نشده بودم. کاش هیچوقت همسرم نبود.»
خم میشود پسرک را از روی پای زن برمیدارد و میخزد روی تختش و پردهها را میکشد تا نه! ما او را ببینیم و نه او ما را ببیند.
زندان بر سر بچهها آوار میشود
مددکار میگوید: اینجا مادران متفاوتی داریم در بخشی از ساعتهای روز بچهها را به مهدکودک میبریم برای اینکه بچهها آموزش ببینند و علاوه بر آن مادران را عصبی نکنند. این مادران اغلبشان عصبی هستند و مرتب زیر نظر مشاوره درمان میشوند. علاوه بر مادرانی که بسیار مادران خوبی هستند. ما اینجا مادرانی را داریم که کودکانشان را طعمه میکنند و از مددکارها باج میگیرند. بهراحتی میگویند اگر خواسته من اجابت نشود کودکم را کتک میزنم. با خلقهای متفاوتی دربند مادران زندانی هستند. اینجا مسئولیت ما دوچندان است ما باید مراقب بچهها هم باشیم..
قانونی که با نظر رئیس زندان اعمال میشود
«طبق تبصره یک ماده ۶۹ آییننامه، محکومان و متهمان زن میتوانند اطفال خود را تا سن دو سال تمام به همراه خود در زندان داشته باشند.» این را «صغری خدادادی» رئیس ندامتگاه زنان میگوید و ادامه میدهد: «یکی از دغدغههای من حمایت از مادران همراه با فرزند است. یکی از سختترین کارهای دنیا جدا کردن مادر از فرزندش است. من تلاشم را میکنم که بر اساس رفتار زندانی کمک کنم که مادر و کودک در شرایط بهتری باشند. در شرایطی که مادر خلقوخوی خوبی نداشته باشد و به کودک آسیب بزند و در ضمن هیچ اقوامی بیرون از زندان نداشته باشد. تنها یک راهکار میماند که کودک را به سازمان بهزیستی تحویل دهیم. طبق قانون، سازمان بهزیستی باید مسئولیت آنها را بپذیرد.»
قانون ۷ سالگی در زندان زنان شهرری
خدادادی با اشاره به اهمیت ارتباط مادر و فرزند در زندان میگوید: «در شرایطی که کودک میتواند تنها تا دوسالگی در زندان باشد. این جدایی باعث میشود که مادران از فرزندان دور باشند و با توجه به اهمیت دوران کودکی که در مرحله شکلگیری شخصیت و تربیتی هستند، فاصله فیزیکی بین مادر و فرزند مشکلاتی را به بار میآورد. در این موارد رئیس زندان میتواند تصمیم بگیرد تا فرزندان زندانیها تا سن قبل از رسیدن به مدرسه در زندان بمانند طبق نظر بنده کودک میتواند تا ۷ سالگی در زندان بماند البته اگر همه شرایط مادر مطلوب باشد. هرچند در حال حاضر هیچ کودکی نداریم که به این سن رسیده باشد و بالاترین سن کودک ما ۴ ساله است. یکی از راهکارهای دیگر برای حمایت از مادران دارای فرزند استفاده از مهدکودکی است که در محوطه زندان قرارگرفته است. کودکان که به سن ۶ ماهگی میرسند در ساعتی از روز به مهدکودک سپرده میشوند تا مادر بتواند استراحت کند و کودک نیز بتواند استقلال روحی را تجربه کند. جدا کردن مادر و کودک در ساعاتی از روز باعث میشود مادران محبت بیشتری به فرزند خود پیدا کنند.
تسهیل قوانین برای زنان زندانی
خدادادی با اشاره به تسهیل قوانین میگوید: «قوه قضائیه و قانون رویکردهایی اعم از تسهیل خروج مادران از زندان، مجازات جایگزین حبس و ترمیمی را اعمال میکند و این شرایط را بهتر کرده است.»
خدادادی میگوید: «افزایش مرخصی برای زنان با کودکان بهمنظور ارتباط بیشتر با خانواده، قرار دادن مادران با شرایط و جرمهای یکسان در یک اتاق، فراهم کردن تغذیه سالم، انجام جلسات روانشناسی و مشاورهای و تقویت باورهای دینی ازجمله مواردی است که تا حدودی تحمل شرایط را برای مادران آسان میکند.»
تخفیفی برای زنان، آنها مادر هستند
یکی از موضوعاتی که امروز در جامعه با آن مواجه هستیم، موضوع ارتکاب جرائم و بهتبع آن مجازاتی است که هم برای زنان و هم برای مردان بهصورت یکسان در نظر گرفته میشود. در بین زنان عدهای هستند که فرزندان کوچک دارند و چهبسا در زندان دوره بارداریشان را طی میکنند. آنچه مهم است اینکه در قوانین ما تخفیف در نظر گرفتهشده برای این مادران بسیار ضعیف اعمال میشود. یعنی اگر کسی مرتکب سرقتی شد که باید به زندان برود فرقی نمیکند که زن باشد یا مرد و بچه داشته باشد یا نداشته باشد، در کشورهای دیگر همچنین وضعیتی تقریباً وجود دارد.
«حسین مهدوی» مشاور و رواندرمانگر داوطلب مرکز خدمات اجتماعی و مراقبت پس از خروج سازمان زندانهای تهران درباره مادران و کودکان همراه با مادر زندانی میگوید: «از قرار معلوم هیچ معیار واحد و مشخص بینالمللی در مورد سن کودکانی که باید همراه مادر در زندان به سر ببرند وجود ندارد. اینیک خلأ قانونی بینالمللی است. تا آنجا که میدانم در ایالاتمتحده نوزادان زنان زندانی چه در زندان متولدشده باشند و چه در بیرون از زندان ظرف ۲۴ تا ۷۲ ساعت باید از مادر جدا شوند.
در کشورهایی مثل فرانسه و انگلستان کودکان تا ۱۸ ماهگی اجازه دارند همراه مادرانشان در زندان باشند و در جمهوری اسلامی ایران کودکان میتوانند تا سن دوسالگی به همراه مادر در زندان به سر برند.»
مهدوی درباره حداقل امکاناتی که یک کودکان همراه با مادر زندانی میتواند از آن استفاده کن توضیح میدهد: «دفتر کودکان یونسکو در ایران درباره حداقل معیارها برای رفتار با زندانیان در مورخ ۱۹۹۵ اشارهکرده است که هرگاه کودک شیرخواره اجازه داشته باشد همراه مادرش در زندان به سر برد لازم است یک مهدکودک با کارکنان آموزشدیده احداث شود.»
حسین مهدوی درباره آنچه روانشناسی دربارهٔ همراهی کودکان با مادران زندانی مطرح میشود میگوید: «زنانی که زندانی میشوند و خردسالان خود را به هر دلیلی به همراه دارند باید به شکلی حرفهای و سازمانیافته به فرایند رشد کودکشان ازنظر جسمی، عصبی، روانی (عاطفی هیجانی)، شناختی، اجتماعی، مهارتهای اجتماعی (بازیها) توجه شود.
این رواندرمانگر توضیح میدهد: «بیتوجهی به هریک از این مؤلفهها در فرایند رشد کودک زندانی زمینهساز اختلال روانشناختی و رفتاری او در آینده است. باید به این مسئله نیز توجه شود مادرانی که زندانی میشوند باید در یک مسیر حرفهای و زیر نظر یک گروه تشخیصی و درمانی طبقهبندی شخصیتی شوند و میزان دوری و نزدیکی آنها به ملاکهای اختلال شخصیت معلوم شود. بعضی از مادران زندانی از مرز اختلال شخصیت عبور کرده و از خود نشانههای اختلال شخصیت مرزی بروز میدهند آنها در چنین شرایطی امکان آسیب به خود و دیگران و بهویژه فرزندشان را فراهم میکنند.
یا خود مادران، فرزندانشان را در مسیر کسب نشانههای اختلال شخصیت مرزی هدایت کنند.
هرچند بعضی از روان شناسان شخصیت معتقدند یک مادر هرچند بد بهتر از بیمادری است!
اما تجربه نشان داده است مادری با نشانههای اختلال شخصیت مرزی از یک مادر بهاصطلاح بد فراتر رفته و آسیبزاست.
بنابراین طبقهبندی شخصیتی مادران زندانی که کودک خود را به همراه دارند معلوم میکند که کودک میتواند همراه مادر باشد یا نه؟
پس از غربالگری معلوم میشود مادرانی هستند که میتوانند کودکان خود را به همراه داشته باشند. بعضی دیگر از روان شناسان ازجمله نگارنده نگهداری کودک نزد مادر زندانی آنهم در زندان مناسب رشد شخصیتی او نمیدانند.
کودک تا زمانی که در زندان است حس محدود بودن، مراقبت شدن، تحت نظر بودن، نداشتن آزادی عمل آنطور که کودکان خارج از زندان از آن برخوردارند، نقصان در تعامل عاطفی، نگرفتن محرکهای لازم برای رشد روانشناختی را تجربه میکند.
هواداران مهدکودک در زندان معتقدند: «نوزادانی که در مهدکودکهای زندان بزرگ میشوند دارای میزان قابلتوجهی وابستگی ایمن هستند احساس ایمنی که کودکان به لطف حمایت و ثبات از مراقبان دوستداشتنی در اوایل زندگی کسب میکنند مثل کودکان سالم که در خانوادههای خارج از خانواده پرورش مییابند.»
ولی مخالفان میگویند: «قرار گرفتن کودکان در پشت میلههای زندان نهتنها ناعادلانه است بلکه ضد قانون اساسی است.»
اینکه ممکن است کودکان در مهدکودک زندان بااحساس ایمنی رشد کنند موضوعی است انتزاعی و رابطهٔ آن با سایر مؤلفههای روانشناختی معلوم نیست و میزان پایداری این ایمنی چندان مشخص نیست! چرا کودک فضای فشرده و تحت نظارت و مراقبت خاص زندان را نیز تجربه میکند کودکی که تحت چنین نظارتی و آن احساس ایمنی ساختهشده تجارب عاطفی و هیجانی سایر کودکان را ندارد احساس ایمنیاش نمیتواند پایدار باشد و این خود بستری مناسب برای شکلگیری اختلال شخصیت است و نقصان در عزتنفس اوست.
مهدوی میگوید: «بههرتقدیر معتقدم، زمانی رشد روانشناختی کودک مادر زندانی در مسیر سلامت روان هدایت میشود و شکل میگیرد که مادر قبل از زندانی شدن غربالگری شخصیت شود و گروه تشخیص و مددکاری برحسب تشخیص نهایی برای حضور کودک در خارج از زندان و تعامل سازمانیافته مادر و کودک برنامهریزی کند.
حال ممکن است، ازنظر امکان و اعتبار مالی در حال حاضر چنین روشی ممکن نباشد بنابراین باید به این مسئله توجه کرد سازوکار قانونی لازم بهگونهای فراهم شود که پس از غربالگری شخصیتی مادر خارج از بندهای زندان مثل زندانهای باز یا رأی باز و یا همراه با پابند تا زمان کفایت برای رشد روانشناختی کودک همراه کودک خود باشد.
یک قاضی بهراحتی قطع انگشتان یک دزد را متصور است؛ اما بارداری زن مجرم را نمیبیند!»
ارسال دیدگاه