تاثیر رفتارهای متقابل والدین نسبت به یکدیگر در تربیت کودک

کودکان به رفتارهای پدر و مادر خود دقت می‌کنند و احترام متقابل والدین به یکدیگر بصورت مستقیم در تربیت آنها نقش دارد.

به گزارش کودک پرس ، اولویت در درست دینداری کردن، با «دینداری خانواده» است نه دینداریِ فرد یا جامعه/ در مقابل فرد و جامعه، باید اصالت به «خانواده» داده شود.

 

 

دینداری فرد یا جامعه؟

حالا که درست دینداری کردن، این‌قدر ضرورت دارد، باید ببینیم اولیت در درست دینداری کردن، دیندار بودن جامعه است یا دیندار بودن فرد است؟ در واقع اولیت با هیچ‌یک از این دو نیست، بلکه اولیت با دینداری خانواده است، چون هم فرد و هم جامعه اسیرِ خانواده هستند و برای اصلاحِ دینداری، سبک زندگی، کنترل هرزگی و … برای همۀ اینها باید اول خانواده درست شود. یعنی یک زن و شوهر باید تصمیم بگیرند با هم درست شوند و در این راه همدیگر را یاری کنند؛ همان‌طور که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دربارۀ حضرت فاطمه(سلام‌الله علیها) فرمود: «ایشان بهترین یار و یاورِ من در طاعت خداوند است؛ نِعْمَ‏ الْعَوْنُ‏ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ‏»(مناقب‌آل‌ابیطالب/۳/۳۵۶)

امروز راهِ معقول رسیدگی به وضعِ دینداریِ فردی و اجتماعی، رسیدگی به وضع دینداری خانواده است. در مقابل فرد و جامعه، باید اصالت به خانواده داده شود. چون در واقع واحد اصلی یک جامعه، خانواده است. لذا وقتی بدانیم در یک جامعه، خانواده‌ها چگونه هستند، می‌توانیم دربارۀ وضعیت آن جامعه اظهار نظر کنیم.

در خانواده‌ای که مادر جلوی بچه‌ها به پدر خانواده احترام لازم را نگذارد، معمولاً بچه‌ها هم به پدرشان احترام لازم را نمی‌گذارند. اگر مادر همیشه جلوی بچه‌ به پدر احترام بگذارد، این بچه به طور خودکار به پدرش احترام خواهد گذاشت.

به عنوان مثال کسانی که در عرصۀ اقتصاد و سیاست بی‌انصافی می‌کنند، می‌شود حدس زد در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌اند. کاسبی که دست‌کجی می‌کند یا کارمندی که رشوه می‌گیرد، یا مدیر و مسئولی که بیش از کار کردن و خدمت به مردم، دنبال تسویه حساب با دیگران است، و هنوز نیامده، به فکر نرفتن است، یا برخی اهالی رسانه که منفی‌بافند و مدام سیاهنمایی می‌کنند و سعی می‌کنند برای هر چیز مثبتی در جامعه، یک بعد منفی پیدا کنند، شما فکر می‌کنید اینها در چه خانواده‌ای رشد کرده‌اند؟ گرچه همۀ عیوبشان، تقصیر خانواده‌هایشان نیست، ولی ریشه در آنجاست. لذا قدیم‌ها وقتی کسی می‌خواست از خودش دفاع کند، می‌گفت: «من سرِ سفرۀ بابام بزرگ شده‌ام» یعنی من دارای خانوادۀ اصیل هستم و یک نجابتی دارم که هر کار بدی را انجام نمی‌دهم.

 

 

خانواده به مثابه یک واحد اصلی

ما یک «واحدِ اصلی» داریم که باید تکلیف خودش را با دین مشخص کند و آن واحد خانواده است. خانواده برای خودش مختصاتی دارد. همانطور که مثلا «هیات» که یک واحد اجتماعی است برای خودش مختصاتی دارد: مراسمش صبح‌ها برگزار می‌شود یا شب‌ها؟ عزاداری‌اش چند ساعت طول می‌کشد؟ سخنرانی دارد یا ندارد؟ هفتگی است یا موسمی؟ خانواده‌ها نیز برای خودشان مختصاتی دارند. مثلاً اینکه بچه‌ها جلوی پدر و مادر با احترام رفتار می‌کنند یا نه؟ آیا جلوی پای پدر و مادرشان بلند می‌شوند یا نه؟

در خانواده‌ای که مادر جلوی بچه‌ها به پدر خانواده احترام لازم را نگذارد، معمولاً بچه‌ها هم به پدرشان احترام لازم را نمی‌گذارند. اگر مادر همیشه جلوی بچه‌ به پدر احترام بگذارد، این بچه به طور خودکار به پدرش احترام خواهد گذاشت. از سوی دیگر اگر پدر جلوی بچه‌ها راحت دلِ مادرِ خانواده را بشکند، بچه‌ها هم راحت دلشان می‌آید که این مادر را اذیت کنند. و الا اگر پدر خانواده لااقل جلوی بچه‌ها دلِ مادرِ خانه را نشکند و به او محبت کند، بچه‌ها هم دلشان نمی‌آید دل مادرشان را بشکنند. در این صورت اهرم تربیت در خانه این خواهد بود که مادر به بچه‌اش بگوید: «من دوست ندارم فلان کار را انجام دهی» همین کافی خواهد بود که بچه به دنبال آن کارِ بد نرود.

چرا پدر و مادرها این حرمت را ندارند؟ چون مادرها باید این حرمت را برای پدر نگه دارند که وقتی پدر به خانه آمد همه در مقابلش محترمانه (مثلاً دو زانو) بنشینند و به پدر احترام بگذارند. پدرها هم باید دل همسرشان را نشکنند و به او محبت کنند تا بچه‌ها هم یاد بگیرند که دلِ مادرشان را نشکنند. اینها پایه‌های تربیت در خانواده است. اگر پایه‌های تربیت را در خانه خراب کنیم، دینداری فردی هم درست نخواهد شد و اگر هم کسی علی‌رغم خانواده‌اش، آدم خوبی بشود، زیاد آدم خوبی نخواهد شد.

 

 

منبع: تبیان