کتاب نویسنده شیرازی در ویترین کتابخانههای کانادا
کتابخانه برلینگتون کانادا کتاب «شب بهخیر فرمانده» نوشته «احمد اکبرپور» نویسنده شیرازی حوزه کودک و نوجوان را به عنوان یکی از ۱۰ کتاب برگزیده ضدجنگ برگزید.
به گزارش کودک پرس ، پایگاه خبری یک کتابخانه عمومی در کانادا، کتاب «شب بهخیر فرمانده» اثر احمد اکبرپور، نویسنده شیرازی و فعال در حوزه کودک و نوجوان را به عنوان یکی از 10 کتاب برگزیده ضدجنگ برگزید.
در متن خبر کتابخانه عمومی برلینگتون (Burlington Public Library) آمده است: «معرفی کتابهای متناسب با سن کودکان راهی مناسب برای شرح موضوعات قابل لمس در زندگی همچون جنگ است. از همین رو در جشن ملی کتابهای تصویری ماه، 10 کتاب برگزیده تصویری را برای نوجوانان معرفی میکنیم.»
در متن منتشر شده در سایت این کتابخانه، با نامبردن از کتاب «شب بهخیر فرمانده» اثر احمد اکبرپور، این کتاب به عنوان اثری «صلحطلبانه» و «شجاعانه» معرفی شده است.
کتاب «شب به خیر فرمانده» نوشته احمد اکبرپور با تصویرگری نرگس محمدی نخستین بار در سال 1382 از سوی نشر افق منتشر شد. «شب به خیر فرمانده» جزو فهرست کتابهای برجسته نوجوانان با نیازهای ویژه است.
این کتاب همچنین برنده مسابقه داستانی کودکان با نیازهای ویژه و دیپلم نمایشگاه تصویرگری کتاب کودک بولونیا در سال ۲۰۱۵ شده است. «شب بهخیر فرمانده» همچنین به زبانهای چینی، کرهای، ترکی و انگلیسی چاپ شده و بهعنوان برگزیده یونیسف، برگزیده شورای کتاب کودک و برگزیده جشنواره ربع قرن دفاع مقدس نیز معرفی شده است.
داستان «شب بهخیر فرمانده» درباره پسربچهای است که مادرش را در جنگ از دست داده و در اتاق خود مشغول انجام یک بازی جنگی است و تلاش میکند سربازان دشمن را بکشد؛ زیرا قصد دارد انتقام مادرش را از آنها بگیرد. این کودک یک پا ندارد و از پای مصنوعی استفاده میکند. در نخستین برخورد، هر دو میخواهند به هم شلیک کنند؛ اما وقتی شخصیت اصلی داستان، پای مصنوعیاش را به فرمانده عصادار قرض میدهد و او با این پا راه میرود، بسیار هیجانزده میشود.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
ما باید در میدان جنگ پیشروی کنیم و از این همه توپ و تانک نترسیم. تازه شاید مین هم کاشته باشند. اگر کسی حواسش نباشد و پایش را روی مین بگذارد، فقط میگوید آخ و میمیرد. فرمان حمله میدهم و با سربازهایم به طرف دشمن حمله میکنیم. دشمن ترسو شلیک میکند ولی ما نمیترسیم. یک دفعه چند خمپاره منفجر میشود و مثل توی فیلمها اتاق پر از دود میشود. تاریکی خیلی بد است ولی من از تاریکی نمیترسم. مگر نه مامان؟ یادت هست بچهها توی زیرزمین گریه میکردند و جیغ میزدند: «بمباران، بمباران!»…
منبع: ایبنا
ارسال دیدگاه