والدین هر لالایی‌ای برای فرزندشان نخوانند

به گزارش کودک پرس ، این شاعر و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره ضرورت حفظ لالایی‌ها و راه‌های انتقال آن‌ها به نسل‌های بعد گفت: همه دستاوردهای فکری و ذوقی توده‌های مردم با نام فولکلور و ادبیات مردمی شناخته می‌شود که طرح این فرهنگ برای همه گروه‌های سنی عالی و خوب است؛ فقط چگونگی طرح آن متخصص می‌خواهد، زیرا بخش‌هایی از ادبیات مردمی ما فرسوده و کهنه است و بیشتر به کار پژوهشگران می‌آید و مناسب کودکان نیست.

او افزود: ادبیات مردمی گنجینه بزرگی است برای کسانی که در زمینه ادبیات کودک کار می‌کنند زیرا ادبیات کودک از دامن ادبیات فولکلوریک و مردمی برخاسته است. بخشی از دستاوردهای فکری و فرهنگی توده‌های مردم لالایی‌ها هستند که ذهن و زبان بزرگسالانه بر آن‌ها حاکم است، یعنی لالایی‌ها بیش از  آن‌که برای کودکان باشد وصف حال  و دلمویه‌های مادران و دخترانی است که زندگی دشواری داشته‌اند؛ دخترانی که از خانه و کاشانه رانده شده و یا به زور و یغما گرفتار غربت می‌شدند، اینان درد دل‌های‌شان را در لحظه خلوت خود زمزمه می‌کردند و کودک خود را می‌خواباندند و همواره نگران ‌آینده‌ خود و فرزندشان بودند. آن‌ها نمی‌دانستند اگر چیزهای وحشتناک و غمگین برای کودک‌شان طرح کنند، آن‌ها وحشت‌زده و غمگین خواهند شد. بیشتر لالایی‌ها رنج‌نامه و دلمویه‌های دختران و مادران است تا ترانه‌های خواب کودکان. برای مثال «لالالالا گل زیره بابات رفته زن بگیره»؛ مادر رنج هوو آوردن را برای کودک خود بیان می‌کند. حالا این‌ ما هستیم که نباید این ترانه‌ها را برای بچه‌ها بگوییم. البته لالایی‌هایی هم  خصوصا در زبان‌ها و گویش‌های بومی هست که درآمیخته با بازی با ریتمی رنگین و آهنگین سروده شده که ویژه کودکان بوده است که در واقع می‌توان آن‌ها را ترانه‌های نوازش نام نهاد.

شعبانی در ادامه خاطرنشان کرد: خوانش بیشتر لالایی‌ها اندوهناک و سوگمندانه است که بیانگر دل‌نگرانی‌های مادران ایرانی است و کمتر به دنیای بچه‌ها مربوط است. آهنگ‌هایی که این لالایی‌ها دارند دردآور و غم‌انگیز است که وقتی برای بچه‌ها بخوانیم، معمولا آنان را به گریه خواهیم انداخت!

 

شاعر مجموعه «لالا لالا عروسک»، «لالایی‌ها» و «قصه زاغ و روباه» تأکید کرد: برخلاف تصور عموم که فکر می‌کنند لالایی‌ها خیلی برای بچه‌ها جالب و خواب‌آورند من می‌گویم لالایی‌ها اگر به همان روال گذشته برای بچه‌ها خوانده شود، وحشت بچه‌ها زیادتر شده و  گرفتار غم و اندوه می‌شوند و به نظرم بچه‌ها از روی ترس و درماندگی به خواب می‌روند؛ البته چون بچه‌ها معنای این لالایی‌ها و غم ترانه‌ها را احساس نمی‌کنند با لحن مادرانه به خواب می‌روند. یعنی آن‌چه بچه‌ها را به خواب می‌برد نه محتوای لالایی‌ها و نه آهنگ‌شان است بلکه صدای مادر است که آن‌ها را به خواب می‌برد، بچه‌ها با صدای مادر امنیت و آرامش پیدا می‌کنند و می‌خوابند.

او سپس با تأکید بر این‌که لالایی‌های گذشته از  نظر محتوا و ملودی برای بچه‌ها مناسب نیست، بیان کرد: لالایی‌هایی را که برای بچه‌ها می‌سازیم برگرفته از حس مادرانه است اما با زبان کودکانه، شادتر و ساده‌تر. گاهی لالایی‌ها را دخترها برای عروسک‌های‌شان می‌خوانند که آمیخته با زبان شادی‌بخش و آرامش‌دهنده است. این‌ها تفاوت لالایی‌های امروزی که برای بچه‌ها مناسب است با لالایی‌هایی است که در گذشته می‌خواندند.

شعبانی همچنین با بیان این‌که ادبیات فولکلوریک گنجینه است، گفت: با بررسی فرهنگ و ادبیات مردمی می‌توانیم شیوه زندگی توده‌های مردم، روابط اجتماعی و بنیان‌های اعتقادی و اندیشگی آنان را بشناسیم، فرهنگ عمومی، کارکرد زبان، وضعیت اجتماعی و اقتصادی و نوع گفت‌وگوی مردمان کشورمان را در طول سالیان گذشته دریابیم و حال و آینده خود را برپایه این فرهنگ بسازیم و سر و سامان بدهیم تا هویت خود را پاس بداریم.

 

او در ادامه خاطرنشان کرد: البته فقط لالایی‌ها نیستند که به صیقل خوردن نیاز دارند بلکه چیستان‌ها، ترانه‌ها و ضرب‌المثل‌ها نیز به صیقل خوردن و بازنویسی نیاز دارند. همان‌طور که اشاره شد این‌ها دستاوردهای فکری و فرهنگی آدم‌بزرگ‌ها است که مناسب بچه‌ها نیست. آثار ادبیات کهن چه مکتوب و چه شفاهی می‌تواند منبع الهامی برای نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان باشد. شما نمی‌توانید حافظ را برای بچه‌ها بخوانید مگر این‌که مفاهیمی از حافظ بگیرید و زمینه آشنایی کودکان را با حافظ فراهم کنید.

نویسنده مجموعه «قصه‌های عامیانه» و «قصه‌های شیرین شاهنامه» همچنین اظهار کرد: ما آثار بسیاری از گذشته داریم که الان به کار نمی‌آیند و از میان رفته‌اند. به‌نظرم اعتقادات و خرافه‌های قدیمی مردم را نباید به خورد بچه‌ها بدهیم. معتقدم آن‌چه در گذشته به عنوان شعر و ادبیات می‌گفتند، ممکن است برای بچه‌ها مضر باشد. در ادبیات عامیانه و فولکلور قصه‌های قشنگی داریم مانند «خاله سوسکه» که می‌خواهد شوهر کند به رمضان و از همه می‌پرسد «اگه من زنت بشم منو با چی می‌زنی؟!» باید «زدن» را از ذهن کودکان برداریم. درست است که در گذشته زن کتک می‌خورده و الان هم می‌خورد و  در دنیا نسبت به زنان ظلم شده است و هنوز هم تبعیض جنسیتی وحشتناکی وجود دارد، اما نباید این مفاهیم را به کودکان یاد بدهیم. باید به کودکان یاد بدهیم که حقوق انسانی و حضور دیگری مهم است، آدم‌ها با هم اختلاف دارند و بچه‌ها باید یاد بگیرند که قرار نیست همه یک‌جور باشند. این‌ها را باید به بچه‌ها بگوییم.

 

او در ادامه بیان کرد: برخی از چیزهایی که از گذشته مانده مرخرف است، در گذشته مردم به خاطر برخی از اعتقادات عجیب و غریب یکدیگر را غارت می‌کردند و می‌کشتند. این باورهای احمقانه حتی ارزش مطرح کردن ندارند. باید چیزهایی را از گذشته مطرح کنیم که بچه‌ها را به سمت صلح، ساختن و آباد کردن رهنمون شود. خوشبختانه در فرهنگ و ادب ایرانی بسیاری از آن‌چه از گذشتگان برجا مانده زیبا، سازنده، و مفید بوده و هنوز هم داری کارایی و کاربرد است.

اسدالله شعبانی سپس خاطرنشان کرد: در تمام دنیا خرافات و عقب‌ماندگی از گذشته می‌آید نه از علم. امروزه‌ انسان‌ها مجهز به علم و دانش هستند و تجربه‌های روزمره را به کار می‌گیرند. در گذشته باورهایی بوده مانند این‌که اگر فلان چیز را  فلان کنی کارهایت درست می‌شود یا اگر فلان چیز را با فلان چیز بخوری خوشبخت می‌شوی، این خرافه‌ها در ادبیات فولکلور هم راه پیدا کرده‌ است، ما با حذف این‌ها می‌توانیم انسان مدرن بسازیم. مشخص است که باید چیزهای خوب را نگه داشت و متعصب نبود و اگر ببینیم چیزی بد است، باید آن را کنار گذاشت. به آدم‌های متعصب هرچقدر هم آشغال بدهی می‌گویند گنج است و نگه می‌دارند و می‌شوند داعش.

او همچنین گفت: فولکلور ما هم همین‌طور است. هیچ چیز نباید از گزند نقد در امان بماند. باید هرچه داریم بریزیم جلومان و  قیچی برداریم و بی‌رحمانه آن‌ها را قیچی کنیم و ببینم چه چیزی به درد انسان می‌خورد و چه چیزی به درد او نمی‌خورد. آن‌چه را به درد نمی‌خورد باید به زباله‌دانی بیندازیم و ملاحظه هم نکنیم که چون دستاورد فرهنگی فلان است باید نگهش داریم.

 

این شاعر تأکید کرد: لالایی‌ها و هرچیز دیگری که کودک را افسرده می‌کند باید کنار بگذاریم و از راه دیگری جلو برویم. به همین دلیل است که می‌گویم ادبیات کودک مهم است و به تخصص و دانش نیاز دارد. امروزه هر آدم بی‌سوادی کتاب تولید کرده و برای خود صاحب‌نظر شده و خود را دانای کل و علامه دهر می‌داند و در همه زمینه‌ها قضاوت می‌کند، در حالی که برای قضاوت کردن به دانش و ابزار نیاز داریم که به آسانی به دست نمی‌آید.