محرومیت از تحصیل، بیگاری و بردهکشی؛ سهم کودکان کار از خانواده
هنوز هم در قرن ۲۱ هستند کسانی که معتقدند کار برای کودک مفیدتر از تحصیل است؛ همانهایی که صبح تا شب از کودک خردسالشان کار بی اجر و مواجب میکشند.
به گزارش کودک پرس ، هنوز هم در قرن ۲۱ هستند کسانی که معتقدند کار برای کودک مفیدتر از تحصیل است، همانهایی که صبح تا شب از کودک خردسالشان کار بی اجر و مواجب میکشند.
اگر هنگام قدم زدن در خیابانها اطراف خود را با دقت نگاه کنید یا مسافر هر روز مترو و اتوبوس باشید، قطعا با کودکان کم سن و سالی مواجه شده اید که برای تامین معاش زندگی مشغول به دستفروشی هستند.
اپیزود اول: میدان رسالت
خسته شده بود. چهار زانو روی تکه مقوایی نشسته بود و ترازویی مقابلش. غمی بر چهره کودکانه اش نشسته بود و نگاهش به رهگذران بی تفاوت پر از معنا بود. ظاهر نا آراسته و کثیف اش نمایانگر این بود که ساعتهای طولانی در آنجا نشسته است، در انتظار اینکه شاید کسی بخواهد از وزنش مطلع بشود.
مدتی از دور نگاهش کردم و بعد جلو رفتم. اسمش سعید بود و با پدرش زندگی میکرد و یک برادر بزرگتر دارد که دیگر با آنها زندگی نمیکند و از او خبری ندارند. از او پرسیدم چرا کار میکند؟
گفت: پدرم میگوید تا کم سن و سال هستی میتوانی اینگونه پول دربیاوری و مردم به تو پول می دهند؛ در سن سال تو که کاری بلد نیستی، جز گدایی هیچ کاری نمیتوانی بکنی؛ همه به من می گویند گدایی خوب نیست و برو کار کن، ولی کسی به یک پسر ۹ ساله که سوادی هم ندارد هیچ کاری نمی دهد.
گفتم شاید اگر مدرسه بروی همه چیز درست شود. گفت: پولی که در می آورم آنقدری نیست که پدرم اجازه بدهد به مدرسه بروم. در روز تقریبا ۵۰ هزار تومان درآمد دارم که آن را به پدرم می دهم.
از بزرگترین آرزویی که داشت پرسیدم. خیلی بی تفاوت به من نگاه کرد و با مکث گفت: نمیدانم، شاید هیچی. تمام این حرفها را با غم و ناراحتی میزد. تصوراتش از دوران کودکی چقدر میتوانست با کودکان معمولی متفاوت باشد.
اپیزود دوم: پارک ملت
آفتاب داشت غروب میکرد. با جعبه مقوایی مستطیل شکلی بی هدف در پارک قدم میزد. از چهره اش مشخص بود نتواسته است از فروش اجناسش مقدار پول دلخواهش را به دست آورد.
لاغر و سبزه بود. به قد و قواره اش میخورد که ۱۱ سال بیشتر ندارد. محتوای جعبه مستطیل شکل که با یک بند به گردنش آویزان بود به دو قسمت تقسیم میشد، یک طرف آن آدامسهای چیده شده و طرف دیگر آن فال حافظ بود.
تمایل به حرف زدن با من را نداشت؛ وقتی فهمید میخواهم سوال بپرسم، رفت. به بهانه اینکه فال می خواهم دوباره برگشت. اسمش محمد بود. هر روز حوالی ساعتهای ۱۰ صبح تا ۱۲ شب در پارک دستفروشی میکرد. می گوید «خیلی روزها شده که از دست ماموران فرار می کنم. با مادرم که بیماری کلیه دارد زندگی میکنم. پدرم معتاد است و بیشتر اوقات نیست. پدرم می گوید کمک راننده کامیون است، اما مادرم این حرف را دروغ می داند و می گوید هیچکس یک معتاد را به رانندگی در جاده و بیابان نمی فرستد.»
دو خواهر داشت و خودش فرزند دوم خانواده بود. در جنوب تهران در خانه اجارهای زندگی میکرد. از او پرسیدم که در کنار کاری که میکند، مدرسه هم میرود یا نه؟
گفت: «تا کلاس دوم مدرسه می رفتم، ولی دیگر نتوانستم بروم. شاید اگر وضعیت مالی مان بهتر بود حتما ادامه میدادم، اما با درآمد روزانه تقریبا ۷۰ هزار تومان نمیتوانم.»
اپیزود سوم: خیابان ولیعصر (عجلالله تعالی فرجهالشریف)
برای درک کردن دنیای کودکان کار کافی است هنگامیکه از میدان ولیعصر به سمت انقلاب قدم میزنید حاشیه پیاده روها را با دقت بیشتری نگاه کنید.
پیراهن چهارخانه آستین کوتاه گشادی تنش بود. معلوم بود که برای خودش نیست و با دمپایی چند سایز بزرگتر از پاهای خودش، رو به روی بساطش نشسته بود.
اسمش حسین بود. پسری ۱۰ ساله و یکی از حاشیه نشینان پیاده روهای ولیعصر که وضعیت نابسامان مالی و خانوادگی اش او را مجبور به دستفروشی کرده بود.
کل بساط دستفروشی مربوط به پسر عمویش بود و از هرچه که میفروخت، مقدار ناچیزی سهم خودش بود. حسین پدرش را سال گذشته در تصادف از دست داده بود و در اتاق نگهبانی سی متری با عمو و پسر عمویش زندگی میکرد.
از او در مورد مادرش پرسیدم، گفت: «مادرم را تا به حال ندیده ام. عمویم میگوید وقتی نوزاد بودم به دلیل بی پولی من و پدرم را رها کرده است.»
در مورد درآمدش پرسیدم و گفت: «روزانه بین ۱۲۰ تا ۱۵۰ تومان است که سهم من خیلی کم است و تقریبا همه آن را پسرعمویم میگیرد، چون میگوید وقتی با ما زندگی میکنی پول زیادی نیازی نداری. حسین عاشق فوتبال است و در رویای اش خود را یک فوتبالیست مشهور میبیند.»
اپیزود آخر: معضلی درحال گسترش
کودکانی که میانگین سنی آنها بین ۱۰ تا ۱۲ سال بیشتر نیست. بسیاری از آنها بدون آنکه مطلع باشند برای باندها و شبکههایی کار می کنند که برای سوء استفاده، کودکان را مجبور به کار میکنند و آنها در پایان روز مجبور به تحویل دادن کل درآمد خود هستند. اگر از آنان بپرسید که برای چه کسی کار میکنند؟ گویا از قبل به آنها گوشزد کرده اند، پاسخی نمیدهند.
تعداد کودکان کار روز به روز در حال افزایش است که به دلیل مشکلات و فشارهای اقتصادی از تحصیل بازمانده اند و به اموری، چون تکدی گری، دستفروشی، شیشه پاک کردن، اسفند دود کردن و سایر مشاغل مشغولند.
در رابطه با این موضوع، حبیب الله مسعودی فرید معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور گفت: بر اساس آمار سازمان بهزیستی در حال حاضر ۷۰ درصد کودکان کار در پایتخت، ملیت غیر ایرانی دارند و در کل کشور حدود ۵۰ درصد کودکان کار، ایرانی نیستند.
وی افزود: اغلب کودکان کار درآمد پایین دارند، بنابراین باید کاری کرد تا خانوادههای فقیر، زنان بد سرپرست و دارای فرزند معلول، کودک خود را برای تامین معیشت به بیرون نفرستند و بتوانیم از اینگونه خانوادهها حمایت کنیم.
مسعودی فرید در مورد جذب و ساماندهی کودکان کار گفت: در سه ماه اول گذشته حدود ۱۲۰۰ کودک کار را جذب کرده ایم که البته بسیاری از آنها به خانواده بازگشته و تعداد کمی از آنها به مرکز بهزیستی رفته اند. در ماههای ابتدایی سال ۹۶، حدود ۱۶۰ کودک در مراکز شبه خانواده پذیرفته شدند. اینها کودکان کاری هستند که دارای خانوادههای فاقد صلاحیت اند.
وی در پایان افزود: در حال حاضر ۳۸ مرکز روزانه و ۳۱ مرکز شبانه برای نگهداری از این کودکان طی سالهای اخیر ایجاد شده؛ به طوری که در یکی دو سال گذشته، ۶ هزار کودک کار و خیابان در مراکز شبانه و بیش از دو هزار و ۵۰۰ کودک در مراکز روزانه پذیرش شده اند.
بسیاری از کودکان کار، بد سرپرست و بی سرپرست هستند و یا خانواده فاقد توان و کفایت لازم برای سرپرستی آن هاست. چون برای رفع نیازهای خود و خانواده شان که اکثرا محروم هستند، از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند، به مشاغل سخت رو میآورند و در سنین کودکی وارد دنیای کار میشوند.
در خصوص این موضوع سهیلا جلودارزاده عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی از به اجرا آمدن طرح توانمند سازی زنان سرپرست خانوار خبر داده است.
وی گفت: در این طرح شورای شهر و شهرداریها موظف هستند در جهت اشتغال زایی زنان سرپرست خانوار گام بردارند و هر نهادی که مسئولیت رسیدگی به کودکان کار را بر عهده بگیرد، لایق تشویق است.
وی در نهایت آثار این طرح را کاهش مملوس کودکان کار دانست که نتایج آن را از اردیبهشت ۱۳۹۸ میتوان مشاهده کرد.
سخن پایانی اینکه تهران برای کودکان کار جای غریبی است؛ برای آنان که در کنار این همه بی تفاوتی زندگی می کنند و هر روز شاهد رهگذرانی هستند که بدون هیچ توجهی از کنار آنها عبور میکنند.
کودکانی که میتوانند آینده ساز جامعه باشند، با دنیایی متفاوتتر از کودکان معمولی مواجه هستند. با وجود سن کمی که دارند، سختی و تلخیهای زیادی را تجربه کرده اند و احتمال اینکه در آینده گرفتار معضل کارتن خوابی و اعتیاد بشوند کم نیست. امیدواریم هر سازمانی وظیفه خود را به خوبی انجام دهد تا شاید از تعداد کودکان کار کاسته شود یا کمی از مشکلاتشان حل شود.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
ارسال دیدگاه