«سیاه قلب»؛ داستانی پرماجرا و نفس‌بر برای نوجوانان

به گزارش کودک پرس ، جواد ماه‌زاده: شاید خواندن تنها یک جلد از رمان‌های سه‌گانه کورنلیا فونکه کافی باشد تا بفهمیم در کجای ادبیات جهان ایستاده‌ایم و شاخصه‌های یک رمان خوب با خوانندگان جهانی چیست. اولین کتاب فونکه از سه‌گانه «سیاه‌ دل» با عنوان «سیاه‌قلب» حدود یک دهه پیش منتشر شد و در نمایشگاه لایپزیگ (2009) به عنوان محبوبترین کتاب منتخب نوجوانان برگزیده شد. کتابی است دربارۀ دختری نوجوان به نام «مگی» که در ابتدای داستان راهی سفری پررمزوراز و ناشناخته می‌شود. پیش از عزیمت، پدرش کتابخانه دوست‌داشتنی و ارزشمندش را به خواهر نه‌چندان دوست‌داشتنی‌اش می‌سپارد که در ادامه، او نیز به دل مخاطب می‌نشیند و یکی از شخصیت‌های مهم و تاثیرگذار رمان می‌شود.

«سیاه‌قلب» رمانی است در ستایش کتاب، عالم کودکی، قدرت اراده، راستی و دوستی، عشق و مهر مادری، ایستادگی در برابر ظلم و شرارت، فعال و کوشا بودن برای دستیابی به خواسته‌ها و دیگر ارزش‌های بشری که نه به صورت شعارهای مستقیم، بلکه در قالب داستانی پرماجرا و نفس‌بر برای مخاطب نوجوان نوشته شده است.

با وجود فضای تخیلی و شخصیت‌های عجیب و غریبی که برای پیشبرد داستان خلق شده و نمادهایی از خوبی و بدی هستند، هیچ‌یک از شخصیت‌ها تخت و یک‌بعدی نیستند و هر کدام واجد ویژگی‌هایی هستند که باعث می‌شود از هم متمایز به نظر برسند و حضورشان بر جذابیت‌های کتاب بیفزاید. این کتاب اولین و قطعا بهترین رمان از سه‌گانه این نویسنده آلمانی محسوب می‌شود. نویسنده در ابتدای داستان، مگی و پدرش را به ما معرفی می‌کند و خیلی زود و یک به یک شخصیت‌های دیگر از پرده به در می‌آیند و مگی را در سفر پرمخاطره اش همراهی می‌کنند. شاید چنین الگویی را در قصه‌های قدیمی‌تری چون «جادوگر شهر اوز» به یاد بیاوریم؛ سفر دختری نوجوان در کنار موجوداتی خیالی، با ارزش دادن به عشق و انسانیت و خانواده و با تمجید از قدرت اراده و مبارزه با نیروی شر.

اما نیک می‌دانیم که همۀ قصه‌های دنیا پیش‌ترها گفته شده و آنچه نویسندگان به روی کاغذ می‌آورند، اجراهای گوناگون و متفاوت آنها از صافی تخیل و ذهن خودشان است.

ماجرای «سیاه‌قلب» می‌تواند در هر جا و هر زمانی اتفاق بیفتد. داستانی است پرکشش و پُرگره که مخاطب در همراهی با «مگی» طالب آن است که معماها یک به یک بازگو شوند و پرده از رازها و ابهام‌ها فرو بیفتد و امیدی که از ابتدا بدان دل خوش کرده است، واهی نباشد و به فرجامی خوش منتهی شود. نویسنده هر فصل از رمان را شبیه یک قسمت از سریالی مهیج و پرداستان نوشته و در ابتدای هر فصل نیز بخشی از یک کتاب مشهور را مرتبط با حال و هوای همان فصل انتخاب کرده و آورده است. بنابراین مخاطب نوجوانی که این کتاب را با اشتیاق دنبال می‌کند، هم از چشمۀ ماجراهای انسانی و عاطفی کتاب سیراب می‌شود، هم تعلیق و هیجان را تجربه می‌کند و هم با نام و جملاتی از آثار مهم جهان نظیر هملت، نارنیا، ارباب حلقه‌ها، کتاب جنگل، فارنهایت 451و… آشنا می‌شود و درواقع کلکسیونی از آنچه با خواندن چندین کتاب عاید یک نفر خواهد شد، دریافت می‌کند.

بی‌شک موفقیت و محبوبیت یک رمان، تنها منحصر به عامل سرگرم‌کنندگی نیست و هیچ رمانی هم صرفا به دلیل بازگویی ارزش‌های انسانی و اخلاقی، به دل مخاطبان نمی‌نشیند. رمان در درجۀ اول باید خوب نوشته شده و خوب قصه گفته باشد. اگر نویسنده بتواند قصه‌ای خوب و جذاب را خوب روایت کند، احتمال موفقیتش بسیار بالاست و می‌تواند در انتقال محتوا و بینش (یا جهان‌بینی) موردنظرش دست بالا را داشته باشد. به اعتقاد من، این سه‌گانه و به طور خاص «سیاه‌قلب» نمونۀ یک رمان نوجوان کامل و موفق است که تز مضحک برخی کارشناس‌نماها را مبنی بر لزوم کوتاه‌نویسی به دلیل زندگی در عصر رسانه‌های جدید و کمبود وقت و… بی‌اساس می‌سازد و ثابت می‌کند که می‌شود 800 صفحه داستان خوب و باکیفیت نوشت و بی یک کلمه دفاع از فلان مسلک و بهمان مذهب، خوانندگانی از سرتاسر دنیا را تحت تاثیر احساسات رقیق انسانی قرار داد.