نقشه‌های شیطانی یک کودک‌آزار+ توضیحات

به گزارش کودک پرس ، این مرد 32 ساله سوابق زیادی در زندان‌های تهران دارد وی درباره شگرد خود به خبرنگار «ایران» چنین می‌گوید:

زنگ خانه‌ها را می‌زدم و اگر بچه‌ها آیفون را جواب می‌دادند از آنها سراغ خانواده‌شان را می‌گرفتم، وقتی می‌گفتند که در خانه تنها هستند به بهانه اینکه برای پدرشان پول آورده‌ام از آنها می‌خواستم در را برایم باز کنند تا پول را تحویلشان دهم. در خانه‌ها که باز می‌شد وارد شده و نقشه‌ام را اجرا می‌کردم.
عکس‌العمل بچه‌ها چه بود؟
زمانی که می‌فهمیدند دروغ گفته‌ام و قصدم دزدی است مقاومت می‌کردند و من با تهدید چاقو دست و پای آنها را با طناب یا روسری داخل خانه می‌بستم و در اتاق خواب یا حمام زندانی شان می‌کردم.
در این مدت به خانه‌ای رفته بودی که نتوانی به هدفت برسی؟
بله بارها. در روز 2 هزار تا 3 هزار تا زنگ خانه را می‌زدم تا یک بچه تنها در خانه پیدا کنم.
بچه‌ها را مورد آزار و اذیت قرار دادی؟
دست و پای بچه‌ها را می‌بستم و آنها را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادم. بعد پول و طلاهای داخل خانه را سرقت می کردم.
دختر بودن یا پسر؟
بیشتر پسر بچه بودند. البته دختر هم بودند. برای من جنسیت بچه‌ها فرقی نمی‌کرد فقط می‌خواستم از خانه آنها سرقت کنم.
خودرو داری؟
نه با دوچرخه و موتورسیکلت در شهر می‌گشتم. دوچرخه‌ام را مأموران پیدا کردند. موتورسیکلتم را هم که 150 هزار تومان خریده بودم در یکی از سرقت‌هایم وقتی دیدم کسی به من مشکوک شده است ترسیدم  رها کردم.
چه ساعت‌هایی برای اجرای نقشه ات می‌رفتی؟
فرقی نمی‌کرد. 7 و نیم صبح  یا 7 بعد از ظهر هم رفته‌ام. برایم ساعت خاصی مهم نبود.
گاهی اوقات با کلاه گیس می‌رفتی؟
متهم سرش را پایین می‌اندازد و سکوت می‌کند.
شاکی خانم هم داری؟
بله زنگ یکی از خانه‌ها را که زدم خانمی خودش گفت تعمیرکار شوفاژ هستی؟ منم حرفش را تأیید کردم. زنگ یکی از خانه‌ها را هم که زدم صدای آن خانم را با دختر بچه اشتباه گرفتم وقتی وارد خانه شدم دیدم یک خانم جوان است اما وارد شدم و سرقت را انجام دادم.
ماجرای ورود به مهدکودک چه بود؟
نمی دانستم آنجا مهدکودک است. وارد مهد که شدم یک خانم مرا کتک زد من هم با میله آهنی که آنجا بود به سرش زدم. ظاهراً حالش بد شده و تحت مداوا قرار گرفته است.
در کودکی مورد آزار و اذیت قرار نگرفته بودی؟
نه، هیچ وقت. با اینکه بچگی سختی داشتم اما کسی مرا مورد آزار و اذیت قرار نداد.
چرا بچگی سختی داشتی؟
دو سالم بود که مادرم فوت کرد و پدرم نیز وقتی چهار سالم بود در یک درگیری خیابانی به قتل رسید. من با پدر بزرگ و مادربزرگم زندگی می‌کردم و با اینکه رفتار آنها با من خوب بود ولی زندگی بدون پدر و مادر خیلی سخت بود.
خواهر و برادر نداری؟
دوتا خواهر دارم که آنها در ترکیه زندگی می‌کنند.
اولین بار چه شد که شیشه کشیدی؟
15 سال داشتم که اولین بار شیشه کشیدم. آن زمان برای اولین بار به خاطر دعوا بازداشت شدم و به کانون اصلاح و تربیت
رفتم.
جایی گفته‌ای که چرا از زن‌ها متنفری؟
من عاشق یک دختر بودم اما او با شخص دیگری ازدواج کرد. به همین دلیل از زن‌ها متنفر شدم.
فقط پول و طلا سرقت می‌کردی؟
بله.
با اموال سرقتی چکار می‌کردی؟
همه را در قمار باختم.
بزرگترین آرزویت چیست؟
ازدواج با همان دختر، اگر پدر و مادر داشتم شاید به او می‌رسیدم.
آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟
سه ماه قبل بود.
چند بار رفتی زندان؟
زیاد رفتم، همه‌اش به خاطر صدایی بود که به من دستور می‌داد. هر بار که شیشه می‌کشیدم صدای یک نفر را می‌شنیدم که به من می‌گفت بروم دزدی.
تحصیلاتت چقدر است؟
دوم دبستان.
شغلت چه بود؟
هیچ وقت شغلی نداشتم. 15 سال است که معتادم و خرجم را از طریق دزدی به دست می‌آوردم.