به گزارش کودک پرس ، نویسنده و شاعر کودک و نوجوان، برای انتقال درک معنا و مفهوم یک متن ادبی به کودک و نوجوان، باید کلیات و جزییات نوشته ی خود را با توجه به دایره ی واژگانی، دانش اولیه، زبان، و شناخت رشد تخیل این گروه و تنظیم کنند. این نکته از دید والدین یا به عبارت دیگر، مخاطبان تلویحی کتاب های کودک و نوجوان، نباید پوشیده بماند.
با آن که عمر ادبیات کودک و نوجوان در ایران به کمتر از صد سال می رسد، در این مدت، ژانر افسانه بیش از دیگر انواع ادبی در ادبیات کودک و نوجوان کاربرد داشته است. داستان ها و افسانه های کهن ایران زمین، همچون طلای نابی است که باید توسط جواهرساز ماهری ساخته شود، تا درخشش آن چشم هر مشتاقی را به خود جذب کند. این متون، می توانند دستمایه ی مناسبی برای آموزش فرهنگ ایرانی از پای بست به کودکان باشند.
آموزگاران ایرانی؛ آموزش های خود را با افسانه ها در هم می آمیزند. ادبیات عامیانه، خصوصاً افسانه ها، غالباً تأثیر فراوانی در ادبیات کودک داشته است. این نوع ادبی، درونمایه ی جامعی را در اختیار مخاطب قرار می دهد که گاه، فراتر از حدود فرهنگی یک جامعه است. همین نکته ی ظریف، باعث می شود که متن، برای مخاطب خوشایند به نظر برسد.
نکته ی مهم اینجاست از چه سنی می توان افسانه ها را به دایره ی مطالعاتی ادبی کودکان افزود؟ برای شناخت و چگونگی رشد تخیل کودک، و نیاز او به قصه ها و افسانه ها و تأثیر این قصه ها بر روی وی، نیاز است که با خصوصیات سنی کودکان و شرایط روحی و روانی آن ها آشنا بود.
میزان پیشرفت ذهنی هر کودک، به مقدار فعالیت های ذهنی او برمی گردد. این فعالیت های ذهنی، خود شامل جنبه های مختلف واکنش ذهنی است که عبارتند از: ادراک، حافظه، تخیل، حکم و استدلال. این سه جنبه فعالیت ذهنی، به طور مجزا نیستند، بلکه با یکدیگر همبستگی دارند، به گونه ای که ما آثار همکاری متقابل آن را در کودکان می بینیم و به مروز زمان که شخصیت کودک پیشرفت می کند، این قوای سه گانه به کودک کمک می کند تا نیروی ذهنی او پرورش یابد.
کودکان از سن سه سالگی شروع به کنجکاوی محیط اطراف و افراد دیگر می کنند. در ابتدا، اشیا را جاندار تصور کند و آن ها را موجودات زنده ای می پندارد و با خود مقایسه می کند. به طور مثال، هرگاه برای کودک قصه ای درباره ی خرس نقل شود، او سعی می کند که حرکات و رفتار خرس میان داستان را تقلید کند. سن سه سالگی برای ورود کودک به دایره ی شنیدن افسانه ها مناسب نیست و ممکن است کودک با همذات پنداری های ذهنی و تقلید ماجرا به خود آسیب بزند.
گروهی بدون در نظر آوردن سن کودک، با این نگاه که اگر تخیل کودکان، قوی تر از تخیل بزرگسالان است، پس عنصر خیال نیز برای کودکان مناسب تر است، مکملی را برای احقاق تعابیر بزرگسالان در بازگویی افسانه ها فراهم کرده اند که به جای کمک به کودکان، آنان را در معرض خطر قرار می دهد. از چهار سالگی تا شش سالگی، قوای ذهنی کودک، به سرعت پرورش می یابد. او به راحتی صحبت می کند و معنی حرف های خود را می فهمد.
در این سن، او بیشتر از قبل به آزمایش های حسی و ادراکی می پردازد، زیرا حس کنجکاوی او بیدار شده و نسبت به هر چیز نوظهور، خصوصاً در مقابل اشیاء غیر عادی، عکس العمل مستقیم نشان می دهد. او از زندگی خانوادگی تقلید می کند و درحد خود از نیروی تفکر و استدلال بهره مند است، البته چگونگی استدلال های کودک بستگی به مسئله ای دارد که با آن سروکار دارد.
در چنین سنینی، لذت بخش ترین زمان برای او، گوش دادن به لحن قصه گویی یک بزرگسال است. او تمام کارهایش را رها می کند تا خود را در دنیای خیالی و پر از ماجرای دیگری جای دهد. حتی در مقابل قصه های تکراری چنین وانمود می کند که همچنان مشتاق شنیدن است و با زیرکی خاصی دقت می کند که نکته ی ظریفی از داستان حذف نشود. از این زمان است که می توان برخی از افسانه ها را به زندگی خیال انگیز او وارد کرد. او برای شخصیت های افسانه، شکل هایی را تصور می کند و حتی گاهی مانند یک بازیگر، نقش آنان را با استفاده از وسایل محیط خود بازی می کند.
ممکن است والدین گمان کنند که شخصیت های جادویی، همچون جادوگر، دیو و حیوانات غیر عادی و… روحیه ی کودک را دچار مشکل کند اما واقعیت چنین نیست، در این افسانه ها، خوبی پیروز و بدی همیشه مجازات می شود و قهرمانان همیشه به آرزوی خود می رسند. این خود با طرز فکر ساده ی کودکانی که در این سن قرار دارند، مطابقت دارد و برای او، این مسئله مهم است که شخصیت بد تنبیه شود.
در این میان، باید تلاش کرد که خشونت ها و قساوت ها، پر رنگ جلوه گر نشوند. در قصه های انتخابی باید به سن و رشد فکری کودک توجه شود و افسانه ها را بر طبق شرایط موجود و قوای فکری کودک در نظر گرفت، تا کودک بتواند با آن ارتباط برقرار کند و از شنیدن اش لذت ببرد.
با تعریف برخی افسانه ها در این سنین، می توان جنبه های رفتاری کودکان را اصلاح کرد و نیازهای روحی آنان را تعادل بخشید. برای نمونه: کودکان افسرده یا بیمار، به افسانه های شاد نیازمندند و برای کودکان ترسو یا دچار نقص و عیب، می توان قصه هایی را تعریف کرد که در آن قهرمان داستان با وجود کوچک تر بودن، بی تجربه بودن، نازیبا بودن یا به دلیلی که عجیب به نظر می آید، به علت داشتن قلب مهربان و یا شجاعت، به هدف و آرزوی خود می رسند. داستان هایی که در آن، ضعیف ترها بر اثر مهارت و تجربه و فکر درست، بر قوی ترها و بد جنس ترها غلبه می کنند. کودک بی باک می تواند از افسانه ها بیاموزد که نباید به حیوانات و گیاهان آزار برساند.
از آنجا که در چنین سنینی، کودکان، که همه چیز را از آن خود می دانند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با دیگران قسمت کنند و با حسادت از تعلقات خود نگهداری می کنند، در افسانه ها به طور غیر مستقیم می آموزند که اگر به دیگران هدیه بدهند، فقیر نمی شوند و برای خوشبخت شدن در زندگی، باید قلبی مهربان داشته باشند و به دیگران کمک کنند. با تعریف قصه های گوناگون، می توان به مغز کودک و افکار او نفوذ کرد و او را برای زندگی با سعادت پرورش داد. این وظیفه بر دوش مخاطبان تلویحی و نویسندگان است.
با این که تقریباً در اواخر چهار سالگی، کودک توانایی و تحمل افسانه های خشن را دارد، اما باید توجه داشت که این موضوعات نباید به واقعیت نزدیک باشد. و واقعی به نظر بیابد، زیرا ممکن است کودک، هم در رویا وهم در زندگی واقعی، دچار ترس و وحشت شود؛ بنابراین افسانه هایی مناسب است که در آن کودک بتواند با قهرمان پیروزی را تجربه کند. در نتیجه، پایان افسانه، برای چنین سنینی بسیار مهم است و لازم است مثبت و خوش باشد.
ادبیات با مخاطب است که هویت می یابد، چرا که اگر اثری هیچ مخاطبی نداشته باشد، گویی که وجود ندارد. تفاوت نیازها و کثرت مخاطبان ، موجب پویایی، تنوع و خلاقیت در ادبیات شده است. در این میان، توجه به نیازها و تمایلات کودکان و نوجوانان اهمیت بسزایی دارد؛ چرا که این گروه به علت ویژگی های خاص سنی شان و تفاوت میزان توانمندی شان در خواندن و درک ادبیات، نیازمند توجه ویژه ای هستند. در هر حال، روند به کارگیری و ارایه ی افسانه برای کودکان و نوجوانان باید با توجه به نیازهای سنی آنان تنظیم و مرتب شود تا بازدهی به جا و مناسب داشته باشد.
ارسال دیدگاه