بررسی تاثیر رسانه بر روی تربیت کودک

درجه نفوذ رسانه در جوامع و تاثیرات آن به حدی است که آموزش رسانه، به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. باید تاکید کرد که کودکان و نوجوانان که رسانه و تاثیر پذیری از آن با والدین خود تفاوت کامل دارند. آنها بین « جهان » و «جهان رسانه ای» فرق نمی گذارند و در به کارگیری رسانه بسیار راحتتر از والدین خود عمل می کنند.

درجه نفوذ رسانه در جوامع و تاثیرات آن به حدی است که آموزش رسانه، به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. باید تاکید کرد که کودکان و نوجوانان که رسانه و تاثیر پذیری از آن با والدین خود تفاوت کامل دارند. آنها بین « جهان » و «جهان رسانه ای» فرق نمی گذارند و در به کارگیری رسانه بسیار راحتتر از والدین خود عمل می کنند.

آموزش رسانه به گفته کومار: « تحلیل اجتماعی- انتقادی رسانه است. بنا بر این هدف اصلی آموزش رسانه ، هوشیار کردن ، اختیار بخشی در مواجهه با رسانه و برنامه ها و محتوای آن است. آموزش رسانه به افراد می آموزند پیام را تفسیر وتولید کنند ، مناسب ترین رسانه را انتخاب کنند و نقش بیشتری در تاثیر پذیری از آنها به عهده گیرند.»

به طور کلی سه جنبه سواد رسانه ای عبارتند از :

ارتقای آگاهی نسبت به الگوی مصرف رسانه ای و یا به عبارت بهتر تعیین میزان و نحوه مصرف محصولات رسانه ای از منابع رسانه ای گوناگون.

آموزش مهارت های مطالعه یا تماشای انتقادی.

تجزیه و تحلیل اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی رسانه ها که در نگاه اول قابل مشاهده نیست .

مطابق این دیدگاه آموزش سواد رسانه ای به دانش آموزان ، اهداف متعددی را دنبال می کند که مهمترین آنها عبارتند از:

1- ایجاد تفکر خلاقانه، انتقادی و موشکافانه در دانش آموزان نسبت به محتوا و عملکرد رسانه ها 2- شناخت اشکال بصری ارتباط با استفاده از آن در کنار سایر مهارت های خواندن ، نوشتن ، صحبت کردن و گوش دادن .

3- حضور رسانه ها در زندگی کودکان .

رنه اسپتیز به خاطر پژوهش هایش در مورد محرومیت های عاطفی کودکانی که در شبانه روزی ها تربیت میشوند، و تاثیر بد این محرومیت بر رشد عاطفی و شخصیتی کودکان شهرت یافته است . وی میگوید: «دور نگه داشتن کودک در سالهای اول زندگی از موقعیت هایی که احساس نا خوشایندی در وی ایجاد میکنند به هما اندازه زیان آور است که محروم ساختن او از آنچه که خوشایندی و خوشحالی وی را بر می انگیزد . هر دو عامل مذکور در سازندگی دستگاه روانی وی دخالت دارند. به کار نگرفتن هر یک از آنها ، یعنی نبود مطلق ناخوشایندی و یا خوشایندی در زندگی کودک ، به اختلال در شخصیت او منجر میشود . »

رسانه وسیله ای است که این خلا را پر میکند. عصر ارتباطات الکترونیک این امکان را به کودکان و نوجوانان داه است تا از این جعبه جادویی احساس خوشایندی و نا خوشایندی بگیرند.

برسی تاثیر تلویزیون بر بزهکاری کودکان و نوجوانان

افزایش رسانه های ارتباط جمعی به شکل گسترش انفجاری تلویزیون در دهه 1950 در امریکای شمالی، همانند دیگر قاره ها نبوده است . به طوری که ظرف مدت یک سال ، ( 1950 1945 ) میزان آن به بیش از یک میلیون دستگاه رسید. سریع تر از جای دیگر تلویزیون در خانه هایی نفوذ کرد که کودکان کم سن و سال در آنها سکونت داشتند. در آمریکا احتمال یافتن تلویزیون در خانوارهای دارای کودک زیر 12 سال دو برابر خانوارهای بدون اولاد بود. تحقیقات متعددی که در آمریکا و انگلستان در مورد تاثیر تلویزیون بر روی بچه ها به عمل آمده میتوان ابتدا این نتیجه را گرفت که تلویزیون مثل سایر وسایل ، چون بچه ها را با مسائل و ارزشهای افراد بالغ قرار میدهد ، اضطرابهای آنان را در مورد آینده شان و به طور احساس عدم امنیتشان را افزایش میدهد و خیلی زود پیچیدگی ، شرایط خانوادگی و اجتماعی و انسانی را بر آنها آشکار میسازد.

امروزه، بسیاری از دارندگان دستگاه گیرنده تحت تاثیر برنامه های تلویزیونی « تلویزیون سالاری» قرار گرفته اند که البته با توجه به علاقه شدید خرد سالان و نوجوانان به بر نامه های تلویزیونی ، به زحمت می توان آنها را قانع کرد که به موقع پیش از پایان برنامه های تلویزیونی به خواب روند یا به موقع تکلیف مدرسه خود را آماده کنند.

در دهه اخیر با پیشرفت فرستنده های ویدئویی و تلویزیونی ، تهیه کنندگان انواع فیلم ها و برنامه ها را برای مردم ساخته اند. اگر در گذشته تماشاگران فیلم های سینمایی با اختیار فیلم دلخواه خود را انتخاب می نمودند و بعد خانه را بسوی سینما ترک می کردند ، ولی امروزه مسئولان و کارگزاران تلویزیون بدون اینکه به اثرات نیک و بد فیلم ها در گروه های سنی و جنسی مختلف توجه کنند، آنها را به خانه هایی که دریچه تلویزیون به روی آنها باز میشود، صادر میکنند و افراد خانواده ، زن و مرد ، خرد و کلان بدون این که انتخاب داشته باشند ، چشم و گوش خود را به این فرستنده می سپارند.

کودک چگونه از تلویزیون استفاده می کند؟

آمار ارقام مربوط به استفاده کودک از تلویزیون بیانگر این است که در سه سالگی از هر سه کودک یک نفر ، در پنج سالگی از هر پنج کودک چهار نفر و در کلاس اول از هر ده کودک نه نفر تلویزیون تماشا می کنند . در سالهای اول تحصیل ، زمان متوسطی که یک کودک صرف تماشای تلویزیون میکند دو ساعت در روز است . از این سالها به بعد مقدار فوق در کلاسهای ششم و هفتم به اوج سه تا چهار ساعت می رسد و آنگاه به آرامی طی سالهای دبیرستان افول می کند. از نظر تماشای تلویزیون، بین کودکان اختلافهای فردی زیادی وجود دارد . برای مثال کودکان با هوش تر تا حدود سن یازده سالگی از تماشاگران پرو پا قرص تلویزیون به شمار می روند و پس از این سن ، تمایل می یابند که از تلویزیون کنار بکشند و به سمت چالشهای فکری به ظاهر بزرگتر آثار چاپی روی آورند. یک کودک نوجوان معمولی در شانزده سال اول عمر خود همان میزان وقت صرف تماشای تلویزیون میکند که صرف مدرسه میکند.

سلیقه های کودکان ، بیانگر حرکت سریع آنان از به اصطلاح برنامه های کودک به سمت برنامه های وسترن ، حادثه ای ، نمایشهای جنایی ، موسیقی مورد پسند عامه و سایر برنامه های عمدتا خاص بزرگسالان است.

کودکان دلبستگی زیادی به تلویزیون دارند قابل ذکر است که منزلت و اهمیت تلویزیون ، به ویژه در بین کودکان باهوش تر در سالهای بین 13 تا 19 سالگی رو به زوال می گذارد. طی این سنین وسایل ارتباطی چاپی از ارزش والاتری بر خوردار می شوند و رادیو ( که عمدتا یک کانال دوم فراهم کننده موسیقی متن در هنگام خواندن و مطالعه محسوب می شود. ) اهمیت جدیدی می یابد.

تلویزیون و روابط اجتماعی

وقتی کودک با خانواده یا همسالان خود روابط رضایت بخشی ندارد ، تمایل پیدا می کند که به تلویزیون رو کند و آنجا می تواند برای مدتی تنش خود را کاهش دهد.

کیفیت روابط کودک با خانواده و گروه همسالان خود تعیین کننده میزان استفاده کودک از تلویزیون می باشد ، در حالی که رفتار کودک به دلیل ناکامی در روابط خانوادگی یا روابط با دوستان از پرخاشگری آکنده است ، احتمالاً در جستجوی محتوای خشونت آمیز تلویزیون است و آن را به یاد می آورد. اگر روابط اجتماعی وی رضایت بخش نباشد احتمال دارد بر اساس خیال پردازی های حاصل از تلویزیون به خیال پردازی رو کند. اگر وی برای پاسخ به نیاز های اجتماعی خویش در جستجوی خشونت برآید، احتمالا آن خشونت را هنگامی که در زندگی واقعی نیاز به پرخاشگر بودن را حس کند، به یاد می آورد و آن را زنده می کند.

تاثیرات تلویزیون

تلویزیون نشان داده است که در بر انگیختن سلیقه ها بهتر از برانگیختن فعالیت های فکری یا خلاق عمل می کند. یک نگرانی واقعی که در این خصوص وجود دارد این است که ،این بزرگ شدن زود رس و این تصاویر از زندگی بزرگسالان که در دسترس کودکان قرار می گیرد قبل از آن که وی واقعا آمادگی تمیز بین آنها را داشته باشد، ممکن است گمراه کننده باشد وشاید کودکان را تا آن میزان که از فرایند رشد وحشت کنند، دلسرد کند.

تقلید از بازیگران فیلم ها، همزیستی وهماهنگی نوجوانان وجوانان را با بزرگسالان دشوار کرده است. تحت تاثیر افکار تلقین شده به وسیله فیلم ها، ناسازگاری اجتماعی بروز می کند .اطفال ونوجوانان از لحاظ تصور وتجسم ذهنی به معیارهایی می گرایند که ساخته وپرداخته جامعه دیگر وهماهنگ با ویژگی آنان است.

اگر جوانان پس از تماشای فیلم های عشقی وشهوت انگیز وتحریک کننده در تالار تاریک سینما دستخوش هیجانات شوند، چون به طور طبیعی ارضا نمی شوند، دچار حالت عصبی می شوند و دائماً با خود و زندگی در جنگ وستیزند. فیلم ها برای اطفال ونوجوانان رویای شیرین می سازند ودر نظر آنها مجسم تر و برتر از واقعیت جلوه می کنند. اگر فیلم ها با توجه به عقاید و اعتقادات مذهبی، سنن وآداب ورسوم محلی، سطح فرهنگی، مبانی اخلاقی ومخصوصاً گروههای سنی به دقت هدایت نشوند در بروز حالات خطرناک جرایم تاثیر خواهد داشت.

کین برگ، جرم شناس سوئدی می گوید :«ارتباطات جمعی و رسانه های گروهی در تاروپود افراد تلقین پذیر برای ارتکاب جرایم نفوذ می کنند. »

متاسفانه تهیه کنندگان تجاری فیلم های ویدئویی و تلویزیونی به جنبه آموزشی ، تربیتی ، مذهبی و اخلاقی آنها چندان توجه ندارند و فقط برای حفظ منابع شخصی ، فیلم هایی را که هدف تجاری دارند تهیه و به نحو اغراق آمیز در صحنه ها پرخاشگری ، عصیان ، خشونت ، قانون شکنی ، عیاشی را مجسم می سازند. بزرگسالان به غیر واقعی و تصنعی بودن موضوع فیلم ها واقف هستند اما اطفال و نوجوانان و کسانی که آگاهی و تجربه کافی را ندارند، آنها را واقعیت می پندارند و مظهری از زندگی جدید تصور می کنند. در صورتی که در بیرون از صحنه های تلویزیون و سینما یعنی در جامعه ، واقعیت ها به کل متفاوت از موضوع فیلم هاست . امروزه تماشای تلویزیون ، بخشی از کارهای روزمره زندگی انسان است و خواه نا خواه پیامدهایی نیز دارد . تحقیقاتی که در کشورهای مختلف دنیا کرده اند، نشان می دهد که تماشای تلویزیون فعالیت عمده در زندگی انسانها به شمار می رود و تاثیر اجتناب ناپذیری در تمامی گروه های سنی به ویژه کودکان و نوجوانان بر جای میگذارد. بنابراین رعایت تناسب محتوی برنامه های تلویزیونی با ظرفیت ها و ویژگیهای ادراکی و روانی مخاطبان و تلقی واقع بینانه از آنها برای تامین « بهداشت روانی » و « تعادل شخصیت» نونهالان ضروری به نظر می رسد. بدیهی است که بعضی از برنامه هایی که از شبکه تلویزیونی پخش می شوند، برای گروه های سنی کودک و نوجوان مناسب نیستند و تماشای آنها پیامد های نامطلوبی دارد؛ چون تعدادی از برنامه ها فقط با هدف جذب مخاطب تهیه می شوند و در آنها دیدگاه کارشناسانه لحاظ نمی شود. در این جا است که نقش عوامل باز دارنده و نظارتی مطرح میشود. پدر و مادر از جمله نیروهای بالقوه نظارتی هستند که میتوانند نقش بسزایی داشته باشند.

کودکان در خردسالی به طور کامل و واضح نمی توانند بین واقعیت و خیال مرزی قائل شوند ، ممکن است هر آنچه در تلویزیون می بینند واقعی بپندارند. بنابرابن چنانچه شاهد برنامه های با محتوای ناخوشایند باشند، به احتمال زیاد تاثیر زیانباری بر الگوهای فکری، هیجانی ورفتاری آنها خواهند داشت. از این رو باید به پدر و مادر آموزش داد که از فرزندانشان بخواهند آنچه را که در برنامه های تلویزیونی می بینند با اتفاقات واقعی مقایسه کنند. آنان باید به کودکان تفهیم کنند که تلویزیون در واقع مانند یک داستان گو است که داستانهای آن ساختگی است . آنان میتوانند به زبانهای ساده به کودکان تفهیم کنند که چگونه از جنبه های فناورانه مانند موزیک و نورپردازی، برای تحت تاثیر قرار دادن هیجان ها و عواطف مخاطبان بهربرداری می شود.

به نظر فلاسفه، « پالایش درونی » یا « تخلیه هیجانی » عبارت از واکنشی است که انسان در رویارویی نا برابر با سرنوشت خود نشان می دهد. روانکاوان ، پالایش درونی یا تخلیه هیجانی را چنین تعریف میکنند: « واکنش آزاد سازی نیروی روانی با یادآوری هیجانهای سرکوب شده یا تعارض های حل نشده و زیان آور برای بهداشت روانی . » نقش پالایش تلویزیون در تماشای فیلم های تخیلی و ماجرا جویانه مانند جنگ ستارگان ، استاتوتیک و … مهم است . این فیلم ها طوری ساخته شده اند که ، با زندگی معمولی و عادی مردم مناسبتی ندارند. روانشناسان در پاسخ به این سوال که چرا این گونه فیلم ها با این همه استقبال روبرو میشوند، میگویند: « فیلم های تخیلی ، نقش پالایش روانی دارند بدین صورت که اضطرابها و تنش های زندگی تمام نشدنی است و انسان همیشه با ناکامی و اضطرابهایی رودر روست . » فیلم های تخیلی به انسان اجازه می دهند که به طور موقت بر اضطرابها و ضعف های خود پیروز شوند و از طرف دیگر بینندگان این فیلم ها از اینکه این بلا ها بر سر آنها نیامده خوشحال می شوند . همچنین بینندگان در تصوراتشان خود را با قهرمانانی که با ناکامی ها ، دشواریها و ناملایمات روبرو می شوند همانند سازی می کنند ، خود را به جای آنها می گذارند و بر مشکلات پیروز می شوند .

آیا تلویزیون خشونت را یاد میدهد و موجب بزهکاری میشود؟

برخی از کودکان قوانین جهان خیال را با قوانین جهان واقعیت اشتباه می گیرند ، کودکانی که هنگام تماشای تلویزیون پرخاشگری میکنند به احتمال زیاد اعمال پرخاشگرانه بر نامه های تلویزیونی را به یاد می آورند. بزهکاری رفتاری پیچیده است که معمولا رشد آن منبعث از چندین ریشه است . عمده ترین این ریشه ها معمولا وجود نوعی فقدان بزرگ در زندگی کودک است که اغلب عبارت است از: خانواده از هم پاشیده ، یا نوعی احساس مورد پذیرش واقع نشدن از طرف والدین یا گروه همسالان کودک. تلویزیون حداکثر یک علت جانبی است .

داستانهای خشونت آمیز وحشتناک ، مسائلی چون مناقشه ، قدرت و همبستگی بشری را مطرح میسازند . خشونت و وحشت جزئی از اسطوره ، ادبیات و دیگر ابعاد فرهنگی محسوب میشوند. رسانه های گروهی ، وحشت و خشونت را ساده سازی و استاندارد کرده ، سپس آنها را به عنوان بخشی از آداب و سنن روز مره وارد زندگی بسیاری از خانواده ها میکنند. قرار گرفتن در معرض وحشت و خشونت از خردسالی آغاز و در طول زندگی ادامه میابد. فرهنگ جدید از صحنه های خشونت و وحشت تولید شده توسط رسانه ها اشباع شده است . و این امری است که گریز ناپذیر به نظر میرسد.

مطالعات انجام شده در زمینه قرار داشتن در معرض خشونت رسانه ای نشان می دهد که در این زمینه مسائل دیگری نیزمثل رواج خشونت و وحشت در محتوای رسانه های مختلف ، موقعیت های اجتماعی اقتصادی ، جنسیت و برخی از الگوهای گزینشی موثر هستند.

با توجه به میزان تاثیر گذاری رسانه بر شخصیت و رفتار کودکان و نوجوانان ، روانشناسان و پژوهشگران مسائل تربیتی پیشنهادهایی برای کاستن از مضرات و خطرات آن ارائه داده اند :

1- خانواده ها در درجه اول باید نقش فعالی در کمک به کودکان در فهم و درک آنچه در تلویزیون می بینند ، داشته باشند.

2- پدر و مادر باید به کودکان خود این حقیقت را یاد بدهند که مضامین داستانها و فیلمها و برنامه های تلویزیون واقعیت ندارد و هر آنچه که در صفحه تلویزیون مشاهده می کنند ، واقعی نپندارند و آن را با واقعیت بسنجند.

3- محدود کردن ساعت هایی که کودکان برنامه های تلویزیونی مشاهده می کنند .

4- سازندگان برنامه های رسانه های تصویری از قبیل رایانه ، تلویزیون و… باید در ساختن برنامه های خود از متخصصان اهل فن ،روانشناسان ، جامعه شناسان، کارشناسان علوم تربیتی و… کمک بگیرند. مثلاً «مدرسه موش ها » در ایران ساخته شده است که در عین داشتن جاذبه، جنبه آموزشی دارد وعاری از جنبه های خشونت آمیز است.

5- مسئولان رسانه های تصویری می توانند بعضی از برنامه های مفید علمی، تربیتی ، اجتماعی وآموزشی برای کودکان ونوجوانان را از سایر کشورها خریداری کنند، به طوری که منطبق با فرهنگ کشور باشد.

بررسی تاثیر مطبوعات بر کودکان ونوجوانان

امروزه تاثیر مطبوعات بر بزهکاری به شدت رسانه های دیگری چون تلویزیون، ویدئو و ماهواره نیست .اما نباید از اثرات مخرب آن غافل شد. داستانهای مربوط به خون ریزی، آدم کشی، انتقام، شرارت و شقاوت از عهد باستان تا کنون در بسیاری از جوامع بشری رایج بوده وگاهی به صورت حماسه های ملی و مردمی سینه به سینه گشته و به دست نسل معاصر رسیده است . از داستانهای خشم ژوپیتر گرفته تا داستانهای قوم یهود و رستم دستان به صورتهای گوناگون ، پرخاشگری، مبارزه جویی، دفاع از حرم وحریم منعکس شده است .ولی هرگز در تاریخ از برکت صنعت چاپ و تصویر داستانهای خون ریزی و شقاوت تا به این حد همه جا گیر نبوده است

در عصر حاضر رسانه های جمعی همه روزه اخبار مربوط به جرم وجنایت و جنگ ، در مطبوعات اغلب کشورها از جمله ایران منعکس می شود و برخی اوقات خبر آن از مرزهای کشورها گذشته و جنبه جهانی پیدا می کند.

تنظیم کنندگان صفحات حوادث روزنامه ها یا مجلات عامیانه می کوشند تا حادترین و خشن ترین جنایت ها را با طول و تفصیل منتشر سازند . در سالهای (1950-1940) با افزایش بزهکاری نوجوانان در آمریکا عدهای از مردم درباره نسل نوجوان و رفتار آنان اعلام خطر کردند ؛زیرا در این دوره رفتار نا بهنجار تقریباً در میان تعداد کثیری از نوجوانان به چشم می خورد.

نتیجه گیری

مشاهدات روزمره وصدها بررسی انجام شده ، این واقعیت را تایید می کند که مردم نکات بسیاری را از رسانه ها می آموزند . بسیاری از فعالیت های آموزشی ، تجاری، سیاسی و غیره بر پایه این اصل استوار است. اما این نکته که مردم از رسا نه ها چه می آموزند و تشریح پیام های خاص رسانه ها که در سناریوهای گسترده تر نهفته است ، نکاتی هستند که به سادگی قابل تعریف نبوده و اندازه گیری آنها دشوار است . مسئله زمانی دشوارتر می شود که پیام خاص رسانه ها شکل های متفاوتی به خود بگیرد وبه ارائه تعابیر متفاوت بینجامد ویا در مواقعی که پیام جزء جدایی ناپذیر یک فرهنگ باشد.

انتخاب بین رسانه و محتوای آنها اغلب بعد از دوران مدرسه صورت می گیرد و در بیشتر مواقع بیانگر نوع و سلیقه و آمادگی ذهنی است که از داستانهای نقل شده وخلق وخوی شکل گرفته در محیط خانوادگی، مدرسه و دیگر نهاد های اجتماعی تاثیر می پذیرد. این گونه خصوصیات به طور سنتی ، گروههای اجتماعی، اقتصادی، قومی، مذهبی ، سیاسی وغیره را از یکدیگر متمایز می سازد .

رفتارهای خلاف قانون کودکان و نوجوانان ، ماهیتی متفاوت با جرایم بزرگسالان دارد و به همین دلیل باید به گونه ای متفاوت از بزرگسالان با آن برخورد کرد . در این زمینه ، متخصصان رشته های مختلف علوم انسانی نقش ایفا کرده اند ، اما نقش روان شناسی از برجستگی خاصی برخوردار است . به گونه ای که می توان از سیطره روانشناسی بر بحث بزهکاری نوجوانان سخن گفت . در حال حاضر ، بیشتر کتاب های مربوط به این حوزه با چنین نگرشی تالیف میشود و حاصل جمع تخصص کارشناسان حقوق و روانشناسی به شمار می آید .

نکته آخر اینکه هنگام بحث در مورد یک معلول از پیش مشخص شده مانند اقدام خشونت آمیز ، معمولا مسئله علت و معلول مطرح میشود . مسئله این است که کدام یک از این دو مقوله مقدم بر دیگری است . قرار گرفتن در معرض خشونت رسانه ای یا تمایل به تماشای برنامه های خشن ؟ آیا تمایل افراد به اقدامات خشونت آمیز و پرخاشگرانه سبب نمیشود که آنها برای ارضای خواسته های خود برنامه های خشن را انتخاب کنند ؟ این پرسش دو پاسخ متفاوت دارد ؛ اول این که ، در رسانه هایی که در استفاده از محتوای آنها مخاطب حق انتخاب دارد ، تمایل به انتخاب مطالب خشونت آمیز ، به دلیل تاثیر پذیری از عوامل مختلف ، ممکن است به تشدید و تقویت حس پرخاشگری منجر شود . در مورد تلویزیون ، مسئله تا اندازه ای فرق میکند . کودک در خانواده ای به دنیا می آید که تلویزیون در اغلب اوقات روشن است . در این خانه خشونت اجتناب ناپذیر میشود . در اینجا قرار داشتن قبلی در معرض خشونت منتفی است . تمایل و علاقه که ممکن است در رسانه های دیگر انتخاب را تحت تاثیر قرار دهد ، خود تا حدود زیادی تحت تاثیر تلویزیون است . در اینجا مسئله انتخاب ارادی مطرح نیست ، بلکه میزان تماشای تلویزیون و ماهیت واکنش نسبت به محتوای کلی برنامه ها که اکثر بینندگان تماشا میکنند ، عامل تعیین کننده محسوب میشود . از این رو سوال اصلی این نیست که آیا خشونت رسانه ای میتواند نوع خاصی از رفتار را از جمله خشونت واقعی سبب شود یا خیر . بلکه سوال این است که قرار گرفتن در معرض اطلاعات و سر گرمیهای توام با خشونت رسانه ها چه تاثیری برالگوهای متفاوت فکری و رفتاری دارد .

بنابر این راه اجتناب از انفعالی شدن زیاده از حد کودکان این است که ، در دوران اولیه زندگی کودک ، تلویزیون را جانشین مادر نکنیم . و بیشتر سعی کنیم که کودکان احساس کنند در خانواده مورد علاقه هستند و به وجودشان احتیاج است و تا آنجا که ممکن است آنان را با دوستان واقعی و فعالیت های سازنده دیگر احاطه کنیم .