مسئولان اصرار میکردند که جوان را پیاده و خلبان عراقی را سوار کنم، امّا من زیر بار نمیرفتم. با آنها گرم جر و بحث بودم که احساس کردم یک نفر با انگشتانش به لباس پروازم و پایم چنگ میزند…