حالتان در مدرسه «نرجس» خوب میشود/ دانشآموزانی که «زندگی» را زیباتر از همه میبینند+ تصاویر
اینجا پیمانه مهربانیها زود پُر نمیشود بلکه جام لایتناهی از موهبتهای خداوندی است که در قلب فرشتگانش به ودیعه نهاده شده است؛ فرشتگانی که نه بال سفید دارند و نه عصای جادویی اما با لبخندشان، زندگی دوباره میبخشند و هر جا هستند، برکت زندگی را دو چندان میکنند.
به گزارش کودک پرس ، اینجا متفاوت از تمام مدارس کشور است؛ اینجا حال دلتان دگرگون میشود چرا که معیار خوبی انسانها، صورت زیبا نیست و تنها سیرت درخشان است که با چشم دل، سنجیده میشود.
اینجا پیمانه مهربانیها زود پُر نمیشود بلکه جام لایتناهی از موهبتهای خداوندی است که در قلب فرشتگانش به ودیعه نهاده شده است؛ فرشتگانی که نه بال سفید دارند و نه عصای جادویی اما با لبخندشان، زندگی دوباره میبخشند و هر جا هستند، برکت زندگی را دو چندان میکنند.
این فرشتگان زمینی با نگاهی به وسعت آسمان به دنیا مینگرند و زندگی را زیباتر از همه میبینند.
***
به سختی میتوان از حالت چهرهاش به درونش پی برد؛ آرام است و کم حرف میزند؛ تا سؤالی از او نپرسند، کلامی بر زبان نمیآورد. انگشتانش روی صفحات کتاب بزرگی که در دست دارد، میلغزد و کلمات را زمزمه میکند.
سال چهارم است و امسال قرار است کنکور بدهد اما خیلی نخوانده است و میگوید «تازه میخواهم امسال شروع کنم و امیدوارم در رشته خوبی قبول شوم».
از بیرون اتاق خوابگاه، صدای گریه میآید؛ کنجکاو میشوم که این صدای گریه از کجاست؛ خانم بهرامی سرپرست بچههای خوابگاه میگوید: «مرضیه است، تازه به خوابگاه آمده و عروسکش را گم کرده است؛ بچهها به دنبال پیدا کردن عروسکش هستند».
مرضیه از بچههای دبستانی است که هنوز با محیط خوابگاه اخت نشده است و تمام زندگیاش را در عروسکش خلاصه کرده است؛ شیونهایش همه را برای پیدا کردن عروسک به صف کرده بود اما به نظر میآمد آغوش خانم بهرامی دوستداشتنیتر از عروسکش بود چون آرامش خاصی پیدا میکرد.
***
اینجا خوابگاه دانشآموزان دختر نابیناست؛ دخترانی که از شهرها و روستاهای دور کشور برای تحصیل آمدند؛ آنها رنج دوری از والدین را به جان خریدند و برای کسب دانش که در مدارس شهر و روستایشان به راحتی امکانپذیر نیست به کلانشهر تهران آمدند.
این روزها ۳۰ دانشآموز در این خوابگاه درس میخوانند اما در گذشته تا ۱۸۰ دانشآموز نیز در خوابگاه زندگی میکردند.
اشرف عبدالهی مدیر مجتمع نابینایان نرجس میگوید: « ۱۱۰ دانشآموز در این مجتمع تحصیل میکنند که ۱۴ نفر در مقطع پیشدبستانی، ۵۰ نفر در مقطع ابتدایی و ۵۰ نفر هم در مقطع متوسطه اول و دوم درس میخوانند».
وی، تعداد دانشآموزان خوابگاهی را ۳۰ نفر عنوان میکند و اظهار میدارد که تحصیل در این مدرسه، برای تمام این بچهها رایگان است.
خانم مدیر، بچههای نابینا را پاک توصیف میکند و میگوید: «امکان ندارد، برایتان از ته قلب دعایی کنند و اجابت نشود؛ این بچهها پیش خدا خیلی عزیز هستند».
***
تعداد دانشآموزان در اتاقها بین ۴ تا ۵ نفر است و در عمده اتاقها ۴ نفر حضور دارند البته همه تختها دو طبقه است و بچهها از تخت پایین استفاده میکنند.
بوی خوش عطر از یکی از اتاقها استشمام میشود؛ بچههای پایه یازدهم و دوازدهم البته با یک پایه هفتم در این اتاق حضور دارند و برای اولین بخش گفتوگو، میزبان ما میشوند.
۴ دانشآموز در این اتاق زندگی میکنند؛ پریا پرویزی دانشآموز پایه یازدهم و کرمانشاهی است که در مسابقات قرآن و تفسیر و مسابقات شطرنج رتبه دوم کشوری را دارد.
وی میگوید: «سالهاست که اینجا درس میخوانم و خب دوری از خانواده خیلی سخت است اما اینکه میتوانم درس بخوانم برایم بسیار مهم است».
پریا به ترک تحصیلی برای چند سال اشاره میکند و ادامه میدهد: «فکر میکنم سال ۸۸ بود که پایه پنجم را در مدرسه استثنایی گذراندم و در شهرمان مدرسه راهنمایی برای دانشآموزان نابینا نداشتیم و خانوادهام مرا برای تحصیل در مدرسه عادی بردند اما مدرسه با ثبتنامم موافقت نکرد».
اکنون چند سالی است که پریا و خواهرش که او هم نابیناست به مدرسه شبانه روزی نرجس آمدند و خوشحالند از اینکه امکان تحصیل در محیطی امن برایشان فراهم شده است.
خدیجه احمدی از ساوه آمده است و سال آخر دبیرستان است؛ به جای رشته انسانی، دوست داشت که موسیقی بخواند و به نظر میآید پر از انگیزه کسب دانش و مهارت است.
البته کلاسهای کمک آموزشی بچههای پایه دوازدهمی برای آمادگی در کنکور هم به تازگی آغاز شده است.
الینا سادات موسوی همان دانشآموز پایه هفتم این اتاق است که ۲۰ روز بیشتر نیست که به خوابگاه آمده است؛ او هم مانند پریا کرمانشاهی است و پریا میگوید: «هوای دوست و هم استانیام را دارم».
الینا درباره حضور در خوابگاه اظهار میدارد: «خوابگاه را دوست دارم اما دلتنگ خانه هم میشوم».
ستایش سلطانی از دیگر دانش آموزان پایه دوازدهم این خوابگاه است که دوست دارد در آینده در رشته روانشناسی یا مترجمی زبان قبول شود و البته از همین هفته، درس خواندن برای کنکور را شروع کرده است.
ستایش سال گذشته در مدرسه عادی و در سیستم تلفیقی – فراگیر تحصیل کرده است و میگوید: «ارتباطم با بچهها خوب بود ولی امکانات مدرسه عادی برایم کافی نبود و به همین دلیل به تهران آمدم که میتوانم از امکانات متعدد این مدرسه استفاده کنم».
او دلش برای دوستانش در مدرسه عادی تنگ شده است و میگوید: «هنوز با آنها ارتباط دارم و دوست داشتم امسال نیز در کنار آنها ادامه تحصیل دهم».
***
ناهار خوری خیلی شلوغ نیست یعنی وقتی ما آمدیم بچهها تقریباً ناهار خود را صرف کردند؛ غذایشان قیمه است و با ماست سرو میشود.
جالب است که این بچهها خیلی آرام و با آرامش غذا میخورند و در طول مدت غذا خوردن هم سکوت بینشان حکمفرماست.
کنارشان مینشینم و از آنها درباره کیفیت غذایشان سؤال میکنم؛ الهام قنبری، دانشآموز پایه دهم است که خانوادهاش در کرج زندگی میکنند.
وی، غذاهای خوابگاه را دوست دارد البته با دستپخت مادرش مقایسه نمیکند و میگوید «دستپخت مادرم را هم خیلی دوست دارم».
***
نازنین یوسفی از دانشآموزان افغانستانی این مجتمع است که کم بیناست؛ وی از پردیس بومهن به اینجا آمده است و تنها دانشآموز افغانستانی است که از خوابگاه استفاده میکند.
نازنین، بچههای خوابگاه را دوست دارد و از اینکه این امکان برایش فراهم شده است که بتواند در با شرایطی که دارد، از امکانات خوب تحصیلی استفاده کند، خوشحال است.
***
در اتاق دیگری با بهاره مهدوی آشنا شدم که از قزوین آمده است؛ بهاره جزو شاگرد زرنگ های مدرسه است و دکلمههای قشنگی میگوید و خودش آرزو دارد که وکیل شود.
بهاره مشکل کبدی دارد و باید رژیم غذایی خاصی برایش در نظر گرفته شود و البته مدرسه با همکاری والدینش تلاش میکنند روزهای سخت بیماری به دنیای بهاره باز نگردد.
نکته جالب در حضورم کنار این دانشآموزان این بود که آنها روحیه شادی داشتند و آرزوهای بزرگی در سر؛ به رغم آن که از خانواده دور بودند اما از اینکه امکانات خوبی برای تحصیل در اختیارشان بود خوشحال بودند و به زبان میآوردند.
بچهها در این گفتوگو به بزرگی کتابهایشان و سنگینی آنها اشاره دارند و اینکه باید همیشه ماشین تایپ را با خودشان حمل کنند.
آنها از اینکه در سالهای گذشته، کتاب دیر به دستشان میرسید، گفتند و از اینکه این سالها مشکل کمبود کتاب برطرف شده است.
این دانشآموزان از تلاششان برای آموختن گفتند و از اینکه از ترحم بیزارند.
***
اما در اتاق بچههای دبستانی، فضا متفاوتتر از بچههای دبیرستانی است؛ دبستانیها شیطنتهای خاص خودشان را دارند البته جلوی من تلاش میکنند که کمتر شیطنت کنند.
فاطمه، نیلوفر، راضیه و مرضیه و سوزان در این اتاق هستند و دست به سینه جلویم نشستهاند.
فاطمه بدیعیان پور دانش آموز ۱۶ ساله ای است که مدام به بچه.های کلاس اولی سر میزند و هوای آنها را دارد و به قولی، سرپرست یار و کمک خانم بهرامی برای رسیدگی به بچه های دبستانی محسوب می شود.
***
بچهها در این مدرسه از عصای سفید استفاده نمیکنند و این نکته، مرا به فکر وا میدارد؛ «چرا؟»
خانم عبداللهی میگوید: «چون فکر میکنند متمایز از دیگر بچهها میشوند».
خود بچهها نیز ترجیح میدهند به جای عصای سفید، دستان همدیگر را بگیرند.
***
خانم عبداللهی به کمبود نیروی انسانی که به مجتمع آموزشی آنها تعلق گرفته است اشاره میکند و میگوید به رغم آنکه ما مجتمع آموزشی هستیم و دانشآموزان در پایه های مختلف در این مجتمع حضور دارند اما در اختصاص نیرو به ما مانند یک مدرسه ابتدایی نگاه میشود.
مدیر مجتمع نرجس معتقد است که اگر نیروی انسانی کافی به این مرکز تعلق گیرد خیلی اتفاقات بهتری برای دانش آموزان این مدرسه رقم خواهد خورد.
***
اینجا معلمان مهربانی یاریگر دانشآموزان در کسب علم و دانش هستند و در کنار کلاسهای مختلف آموزشی، فعالیتهای ورزشی نیز برای بچهها در نظر گرفته شده است.
ساختمان آموزشی مدرسه استثنایی نابینایان نرجس به مساحت 3 هزار و 950 متر مربع است که دارای 26 کلاس، 9 اتاق اداری، 4 سالن و آزمایشگاه و 50 متر مربع کتابخانه است؛ متراژ ساختمان اصلی 2 هزار و 700 متر مربع و کل زیربنا 2 هزار و 800 متر مربع است.
در زمان تهیه گزارش در کنار خانم عبداللهی مدیر مجتمع، خانم اکبری معاون مدرسه، خانم بهرامی سرپرست خوابگاه و خانم نگهبان کارشناس سازمان آموزش و پرورش استثنایی، ما را همراهی کردند که جا دارد از این عزیزان تشکر کنیم و در روز عصای سفید از تمام کسانی که برای پیشرفت علم و دانش دانشآموزش نابینا فعالیت میکنند، قدردانی کنیم.
منبع: فارس
ارسال دیدگاه