ساختار خانواده دینی و تربیت سیاسی فرزند

به گزارش کودک پرس ، عاطفه خالقی، پژوهشگر مطالعات خانواده در یادداشتی به موضوع ساختار خانواده دینی، سبک زندگی اسلامی در تربیت سیاسی فرزند پرداخته است. مشروح این یادداشت را در ادامه می‌خوانید.

با توجه به اختلاف در مفهوم تربیت و سیاست، تعاریف متفاوتی نیز از تربیت سیاسی ارائه شده است. مفهوم تربیت سیاسی را می‌توان در یک عبارت مختصر و مفید اینگونه تعریف کرد: تربیت سیاسی پرورش فضایل، دانش و مهارت‌های مورد نیاز برای مشارکت سیاسی و آماده کردن اشخاص برای مشارکت آگاهانه در بازسازی آگاهانه جامعه خود است (جان الیان، ۸۹:۱۳۹۱) و اموری همچون تربیت شهروندان، گزینش رهبران سیاسی، ایجاد یک همبستگی سیاسی، حفظ قدرت سیاسی، اجتماعی کردن افراد برای نظام‌های سیاسی، نقد نظام سیاسی موجود و تربیت شهروندان جهانی از جمله اهدافی است که برای تربیت سیاسی ذکر کرده‌اند.

تربیت سیاسی فرایندی است که ضمن آن فرهنگ سیاسی جامعه به نسل بعد منتقل می‌شود و به عنوان یک مفهوم با مفاهیم دیگری نظیر مشروعیت، هویت و وفاداری به نظام سیاسی مرتبط است و هدف از آن ایجاد وضعیت آرامش و عدم بحران در رابطه میان مردم و دولت است. گرچه تربیت سیاسی در هر جامعه از طریق نهاد‌های متعدد نظیر خانواده، سپس نظام آموزشی، پس از آن مجتمع بزرگتر و نهاد‌های سیاسی، مانند احزاب و وسایل ارتباط جمعی انجام می‌شود، اما خانواده همچنان واحد مشترک میان همه این مجتمع‌ها به شمار می‌رود. همچنین خانواده چارچوب حاکمی است که شخصیت و گرایش‌های کودک را شکل می‌دهد و در مراحل بعد بر رفتار سیاسی او به عنوان یک عضو از امت تأثیر می‌گذارد؛ لذا در این نوشتار قصد ما بررسی اهمیت خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی در روند تربیت سیاسی با تأکید بر ساختار قدرت در آن است.

قوامیت مرد و تربیت سیاسی

یکی از عوامل اصلی تعیین‌کننده در تبلور شخصیت طفل و رفتار سیاسی او در زمان‌های بعد، ساختار قدرت در درون خانواده است. خانواده نسبت به طفل حکم یک دولت کوچک را دارد و فهم قدرت در درون خانواده برای کودک مقدمه درک قدرت در دولت و شکل‌گیری موضع او نسبت به آن است.

مفهوم قوامیت برای فهم ساخت خانواده و بازتاب آن در تربیت سیاسی از نظر اسلام مفهوم محوری تلقی می‌شود، زیرا این مفهوم با عدالت و قسط میان فرزندان و احترام به آراء و رعایت حقوق ایشان مرتبط است. این امر خانواده مسلمان را از آسیب سلبی استبداد در درون خانواده و بر روان کودک دور نگاه می‌دارد. همچنین شورا و مشورت مبنای تصمیم‌گیری در درون خانواده است. این امر کودک را برای تعامل با دیگران از طریق شورا به عنوان یک اسلوب در همه اعمالش و به عنوان یک وسیله اساسی در مواجهه با همه مشکلاتش آماده می‌کند. در مراحل بعدی عمر نیز کودک از همین اسلوب در رفتار سیاسی و زندگی اجتماعی خود استفاده خواهد کرد؛ لذا فقدان مکانیزم شورا در درون خانواده موجب می‌شود، کودک خشونت را همواره وسیله‌ای برای حل اختلافات و تعامل با محیط پیرامون خود بداند و این امر به نوبه خود به افزایش میزان خشونت سیاسی در جامعه می‌انجامد.

اسلام برای زن به عنوان سرپرست خانه همسرش اهمیت زیادی قائل است و مسئولیت تربیت اجتماعی و سپس تربیت سیاسی طفل را بر عهده او گذارده است. از این رو بر ارتباط مادر با کودک به ویژه در شش سال اول عمر تأکید دارد. نتایج بررسی‌هایی که راجع به نقش و اثر مادر بر رفتار سیاسی فرد انجام شده، متفاوت است.

براساس برخی از این بررسی‌ها کودک به هنگام تعارض و اختلاف گرایش‌های حزبی پدر و مادر گرایش مادر را برمی‌گزیند. این خود نشان دهنده تأثیر مادر در ایجاد گرایش‌های سیاسی فرد است. در حالی که طبق بررسی‌های دیگر پدر بر رفتار سیاسی فرزندان تأثیر بیشتری دارد، زیرا او معمولاً کارآمدی سیاسی بیشتری در جامعه دارد و در موارد بسیار از آگاهی سیاسی بالا و بسیار بیشتری نسبت به مادر برخوردار است.

حقیقت این است که اسلام مسئولیت هر یک از زن و مرد را در خانواده به دیگری محول نکرده است، زیرا مشارکت پدر و مادر در تربیت اجتماعی و سیاسی کودک مشارکتی لازم و واجب به شمار می‌آید. چون با انجام وظیفه یکی از دو طرف مسئولیت از عهده دیگری سلب نمی‌شود. علاوه بر این، آن دو به همراه فرزندان از طریق مسئولیت‌هایی که هر یک به عهده می‌گیرند، ساخت قدرت را در درون خانواده شکل می‌دهند و در صورتی که یکی از آن‌ها از انجام مسئولیت‌هایش شانه خالی کند، این ساخت قدرت کامل نمی‌شود؛ لذا سرپرستی خانواده مسئولیت مشترک پدر و مادر است و هر دو در برابر افراد تحت سرپرستی خود مسئولند.

مشارکت فعال پدر در تربیت کودک برای آرامش و تعادل روانی کودک بسیار مهم است. اختلال در روابط کودک و پدر طبق برخی از بررسی‌ها بر شخصیت کودک تأثیری منفی بر جای می‌گذارد. کودک در این صورت مشارکت در زندگی سیاسی را مفید و نتیجه‌بخش نمی‌بیند، زیرا مشارکت در زندگی خانوادگی که استبداد پدر و نظر او بر همه چیز حاکم بوده و مفید و نتیجه‌بخش نیافته است، به تدریج اعتماد به خود را در قدرت تأثیرگذاری بر روند امور از دست می‌دهد. تفاوت نتایج بررسی‌ها به دلیل اختلاف جوامع نمونه مورد بررسی و تفاوت شاخص‌هایی است که محققان به کار گرفته‌اند. اما همه این بررسی‌ها علی‌رغم اختلافاتی که با هم دارند، در یک موضوع مهم مشترک‌اند و آن این است که هر گونه اختلال در ساخت خانواده بر کودک و درک سیاسی او اثر می‌گذارد.

غیبت پدر از روند تربیت سیاسی فرزند در دیدگاه اسلامی نوعی اختلال در یکی از سنت‌های اجتماعی و تزلزل پایه‌های خانواده و نقض اصل «قوامت» ارزیابی می‌شود. از نظر اسلام غیبت پدر در فرایند تربیت فرزندان، کوتاهی وی در ایفای مسئولیت و تحمیل مسئولیتی مضاعف بر زن ارزیابی می‌شود. همچنین از نظر اسلام این امر به معنی محروم کردن کودک از حق زندگی در فضای سالم خانوادگی و بهره‌مندی از شرایط روانی متعادل و بی‌اعتنایی به حقوق فطری وی در تأثیر پذیرفتن از هر یک از والدین است. اسلام غیبت پدر را در فرایند تربیت فرزند به معنای فروریختن پایه‌های خانواده می‌داند. خانواده‌ای که از یک سو واجد صلاحیت‌های لازم برای ایفای نقش سیاسی و حفظ ارزش‌های اسلامی و تربیت کودک براساس آنهاست و از دیگر سو مسئولیت ایستادگی در برابر هرگونه انحراف و یا تجاوز از الگو‌های اسلامی در سطح جامعه و دولت را برعهده دارد.